فیلم خیلی خوبی بود
امتیاز من 8 از 10
مایک فلَنِگِن فیلم های ترسناک و دلهره آور خوبی تو کارنامه ش داره. نمونه ش فیلم Hush یا دنباله ی Ouija یا Oculus که آثار نسبتا موفقی به حساب میان اما این فیلم تفاوتی داره و اونم اینه که ترسناک نیست بلکه باید اون رو در زمره آثار ژانر Psychological Thriller به حساب آورد. بخش قابل توجهی از فیلم در افکار و توهمات جسی (با بازی بسیار زیبای کارلا گوگینو) میگذره. در اینجا، کارلا گوگینو هم در نقش یک زن مستاصل و بسته به تخت بازی عالی ای ارائه داده و هم در نقش ضمیر خودش که در خیالاتش به کمک جسی اومده تا بهش کمک کنه نجات پیدا کنه و شخصیت خونسرد و دلسوزی داره.
البته من فک نمیکنم تنها بعد از پنج ساعت بی آبی و استرس، کسی دچار این درجه از توهم بشه که شروع به دیدن و تعامل با شخصیت هایی خیالی بکنه. بنظرم بهتر بود روز اول رو به تلاش جسی برای نجات اختصاص میدادن و از روز دوم این توهمات شروع میشد که باورپذیر تر بشه و قطعا اگه اینطور میشد، فیلم شایسته ستایش بیشتری بود.
بازی بروس گرینوود هم بسیار خوبه و جای انتقاد نمیذاره. هم در نقش شخصیت واقعی (که البته زمان کمی داره) و هم در نقش شخصیت خیالی. بازی سایر بازیگران از جمله جسیِ 12ساله و پدرش هم شایسته و قابل تحسینه.
کارگردان و نویسنده فیلمنامه به خوبی تونستن رمان استیفن کینگ رو تبدیل به فیلمی کنن که مخاطب رو با خودش همراه کنه و باعث شه بیننده برای جسی دل بسوزونه و بهش اهمیت بده. چون پیشینه ی شخصیت جسی و اتفاقات دوران کودکیش که باعث شدن جسی برای همیشه در برابر مردهای زندگیش سکوت کنه و تن به خواسته هاشون بده خیلی خوب روایت شده.
یه نکته اینکه تو خلاصه ی شما نوشته کابوی فضایی. در حالی که اون مرد که جرالد با نام مرگ خطابش میکنه اسمش Moonlight Manه یا مرد مهتابی، نه کابوی فضایی! اصلا از کجا اومده این اسم؟!
فیلم زیباییه. توصیه میکنم ببینید
من که میگم امتیازی جز 10 برازنده ش نیست
یک اثر بشدت خوش ساخت و دلچسب که همه عناصرش در جای درستشون استفاده شدن
میشه بارها دیدش و هر بار لذت برد
بازی ها عالین مخصوصا جان مالکوویچ و کاترین کینر (که دلربایی و جذبه خیلی خاصی داره) و البته جان کیوسَک دوست داشتنی و کامرون دیاز
حتما ببینید
Vivo به عنوان اولین فیلم موزیکال شرکت انیمیشن سازی سونی پیکچرز و به کارگردانی کرک د میکو (کارگردان فیلم The Croods) رو هم از جهات فنی و هم از نظر غنی بودن محتوا و مفاهیم و پیام هایی که سعی در ارائه ش داره می تونم یک سر و گردن پایین تر از ساخته های دیزنی پیکسار بدونم اما این بدین معنی نیست که تماشای ویوو، این کینکاجوی ریزه میزه و زرد رنگ (کینکاجو حیوانی شبیه میمونه که بومی امریکای جنوبی و امریکای مرکزیه و ظاهرا معادلی در زبان فارسی نداره)، که همراه صاحب پیرش، آندرس هرناندز، در میدان بزرگ شهر هاوانای کوبا به اجرای موسیقی خیابانی می پردازه، به هیچ عنوان خسته کننده باشه، هر چند که به نظر می رسه این اثر بیشتر قشر کودک رو مخاطب قرار داده باشه و شاید تجربه ش برای مخاطب بزرگسال آن چنان جذاب و پر کشش نباشه. البته آهنگ های نوشته شده به وسیله لین مانوئل میراندا (همون کسی که آهنگ های دو اثر تحسین شده ی Hamilton و In the Heights رو نوشته) به جذابیت این انیمیشن خوش آب و رنگ کمک کردن و Vivo مطمئنا برای مخاطبین کم سن و سال تجربه ی کاملا راضی کننده و آموزنده ای خواهد بود، در عین این که مخاطب بزرگسال هم می تونه از مفاهیم به نمایش در آمده در این اثر (جادوی عشق جاودان و تلاش برای پاس داشتن دوستی) لذت خاص خودش رو ببره.
جوخه انتحار به کشوری خیالی به اسم کورتو مالتیز در امریکای جنوبی فرستاده میشن تا یک آزمایشگاه فوق سری متعلق به دوران آلمان نازی رو که به دست کودتا گران ضد امریکایی افتاده و از اون برای یک آزمایش مخوف استفاده میشه نابود کنن و در ازای این خوش خدمتی به کشورشون، در مجازاتشون تخفیف بگیرن. این جان مایه ی داستان "جوخه انتحار" هست که به عنوان دنباله ای مستقل برای قسمت نخست ساخته شده، به این معنی که برای دیدن و فهمیدن داستان این قسمت، نیازی به تماشای قسمت نخست نیست. جیمز گان، کارگردان اثر (که فیلم های Guardians of the Galaxy یک و دو رو در کارنامه داره) با بهره گیری مناسب از ترکیب خوشایندی از خشونت عریان در جای جای فیلم، طنازی شخصیت های داستان و اکشن پر تحرک و پویا کاری کرده که تجربه ی "جوخه انتحار" به تجربه ای کاملا دل چسب تبدیل بشه، تجربه ای که به هیچ عنوان خسته کننده نیست و دائما در حرکت و رو به جلوست. ترکیب کاراکترهای دوست داشتنی (مخصوصا کاراکتر کوسه با صداپیشگی سیلوستر استالون و کاراکتر Rat-catcher) که تا حد قابل قبولی شخصیت پردازی شدن و دیالوگ های رد و بدل شده بین این کاراکترها، صحنه های اکشن مهیج و لحظات کمدی جالب (با تاکید بر کاراکتر هارلی کوئین با بازی زیبای مارگو رابی) باعث شدن تا "جوخه انتحار" به اثری حقیقتا دوست داشتنی تبدیل بشه که از همین حالا اشتیاق رو برای دیدن دنباله ش بالا ببره.
خیلی قشنگ بود. من این رو از "همیلتون" هم بیشتر دوس داشتم (بازیگر نقش اصلی همیلتون، لین-مانوئل میراندا، در این فیلم، هم به عنوان تهیه کننده و هم ترانه سُرا و بازیگر حضور داره). چون فرق اصلیش با همیلتون در این بود که محدود به صحنه نمایش نبود و در محله ای لاتینو نشین به نام واشینگتون هایتس در شهر نیویورک دنبال می شد. ترانه ها امروزی و بسیار جذاب و شنیدنی هستن. از ترانه های شاد و طرب انگیز گرفته تا ترانه های درام و عاشقانه و احساسی، تنوع آهنگ ها و رقص ها در این موزیکال دوست داشتنی کاملا قابل قبوله و به صورت ضمنی به موضوعات روز هم در اون ها پرداخته میشه. در نهایت می تونم تماشای این فیلم رو به تمام طرفداران آثار موزیکال توصیه کنم. پشیمون نمی شید چون این فیلم پر از انرژی مثبت و حالِ خوبه
از زک اسنایدر به خاطر کارگردانی فیلم 300 به هیچ عنوان دل خوشی ندارم (با اون نمایش چندش آور و مشمئز کننده ش از سپاه خشایارشا و خود این شاه بزرگ پارسی)
هر چقدر هم بتونم از تماشای فیلم هاش لذت ببرم (که انصافا برخی آثارش مثل Watchmen و Dawn of the Dead قابل تحسین هستن)، ولی نمی تونم این واقعیت رو فراموش کنم
این فیلم رو هم ندیدم هنوز. نظری ندارم
یه کپی به شدت معمولی رو به ضعیف از اثر به یاد ماندنی Rear Window آلفرد هیچکاک
حتی بازی ایمی آدامز و گری الدمن هم نتونسته این فیلم رو از خسته کننده بودن مفرط نجات بده
ضعیف بودن این فیلم وقتی بیشتر تو ذوق می زنه که بدونیم جو رایت (کارگردان فیلم) قبل از این فیلم، Darkest Hour رو ساخته بوده که گری الدمن به خاطرش برنده اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد شده. و همینطور فیلم هایی مثل غرور و تعصب و atonement هم از همین کارگردان بریتانیایی هستن
اصلا توصیه نمی کنم. به نظرم وقتتون رو هدر می دید با تماشای این فیلم
همون rear window رو ببینید. به شدت بهتره
On the rocks اصطلاحا به رابطه ای گفته میشه که در معرض خطر فروپاشی قرار داشته باشه. ازدواجی رو که اصطلاحا رو هوا باشه میگن اون ازدواج on the rocks هست. با این مقدمه کوتاه درباره معنای عنوان فیلم، اگر از طرفداران کارهای قبلی سوفیا کاپولا (دختر فرانسیس فورد کاپولا، خالق پدرخوانده و اینک آخرالزمان) هستید و فیلم هایی مثل "گمشده در ترجمه"، "خودکشی باکره ها" و "اغوا شده" رو تجربه کرده باشید، با حال و هوای آثار این کارگردان صاحب سبک و خوش ذوق آشنایی دارید و از این کار هم خوشتون خواهد اومد. در on the rocks، برشی از زندگی لورا کین (رشیده جونز)، مادر نیویورکی صاحب دو دختر خردسال رو دنبال میکنیم که به همسرش (مارلون وینز) مشکوک شده و در این بین، سر و کله پدر مجرد و خوش گذرانش (بیل موری) پیدا میشه که قصد داره به دخترش کمک کنه تا سر از راز همسرش در بیاره. این فیلم رو هم میشه نگاهی به روابط زناشویی دونست و هم بیش از اون، نگاهی به رابطه میان دختری با پدرش که اختلافاتی بینشون وجود داشته و داره و تلاش پدر برای محافظت از دخترش در برابر مردی دیگه در حالیکه خود پدر دقیقا همون مشکلاتی رو داشته که قراره دخترش رو در برابرشون در امان نگه داره. On the rocks در مقایسه با آثار شاخص سوفیا کاپولا شاید حرف چندانی برای گفتن نداشته باشه اما رابطه دل نشین و جذاب بین پدر و دختر در کنار شیرینی ذاتی بیل موری به عنوان یک بازیگر ماهر و تماشایی و لحن صمیمی و ساده ی فیلم باعث شدن تجربه این اثر کم ادعا زیبا و دوست داشتنی باشه. اگر از علاقه مندان به آثار کاپولا یا بازی بیل موری هستین یا میخواین یک درام نه چندان پر سر و صدا با داستانی ساده رو ببینین و ازش لذت ببرین، on the rocks رو تجربه کنید
کار خوبی کردی که منبع رو ذکر کردی و مثل بعضی از کاربرا بدون ذکر منبع کپی نکردی. آفرین
امتیاز من 8 از 10
مایک فلَنِگِن فیلم های ترسناک و دلهره آور خوبی تو کارنامه ش داره. نمونه ش فیلم Hush یا دنباله ی Ouija یا Oculus که آثار نسبتا موفقی به حساب میان اما این فیلم تفاوتی داره و اونم اینه که ترسناک نیست بلکه باید اون رو در زمره آثار ژانر Psychological Thriller به حساب آورد. بخش قابل توجهی از فیلم در افکار و توهمات جسی (با بازی بسیار زیبای کارلا گوگینو) میگذره. در اینجا، کارلا گوگینو هم در نقش یک زن مستاصل و بسته به تخت بازی عالی ای ارائه داده و هم در نقش ضمیر خودش که در خیالاتش به کمک جسی اومده تا بهش کمک کنه نجات پیدا کنه و شخصیت خونسرد و دلسوزی داره.
البته من فک نمیکنم تنها بعد از پنج ساعت بی آبی و استرس، کسی دچار این درجه از توهم بشه که شروع به دیدن و تعامل با شخصیت هایی خیالی بکنه. بنظرم بهتر بود روز اول رو به تلاش جسی برای نجات اختصاص میدادن و از روز دوم این توهمات شروع میشد که باورپذیر تر بشه و قطعا اگه اینطور میشد، فیلم شایسته ستایش بیشتری بود.
بازی بروس گرینوود هم بسیار خوبه و جای انتقاد نمیذاره. هم در نقش شخصیت واقعی (که البته زمان کمی داره) و هم در نقش شخصیت خیالی. بازی سایر بازیگران از جمله جسیِ 12ساله و پدرش هم شایسته و قابل تحسینه.
کارگردان و نویسنده فیلمنامه به خوبی تونستن رمان استیفن کینگ رو تبدیل به فیلمی کنن که مخاطب رو با خودش همراه کنه و باعث شه بیننده برای جسی دل بسوزونه و بهش اهمیت بده. چون پیشینه ی شخصیت جسی و اتفاقات دوران کودکیش که باعث شدن جسی برای همیشه در برابر مردهای زندگیش سکوت کنه و تن به خواسته هاشون بده خیلی خوب روایت شده.
یه نکته اینکه تو خلاصه ی شما نوشته کابوی فضایی. در حالی که اون مرد که جرالد با نام مرگ خطابش میکنه اسمش Moonlight Manه یا مرد مهتابی، نه کابوی فضایی! اصلا از کجا اومده این اسم؟!
فیلم زیباییه. توصیه میکنم ببینید
یک اثر بشدت خوش ساخت و دلچسب که همه عناصرش در جای درستشون استفاده شدن
میشه بارها دیدش و هر بار لذت برد
بازی ها عالین مخصوصا جان مالکوویچ و کاترین کینر (که دلربایی و جذبه خیلی خاصی داره) و البته جان کیوسَک دوست داشتنی و کامرون دیاز
حتما ببینید
هر چقدر هم بتونم از تماشای فیلم هاش لذت ببرم (که انصافا برخی آثارش مثل Watchmen و Dawn of the Dead قابل تحسین هستن)، ولی نمی تونم این واقعیت رو فراموش کنم
این فیلم رو هم ندیدم هنوز. نظری ندارم
حتی بازی ایمی آدامز و گری الدمن هم نتونسته این فیلم رو از خسته کننده بودن مفرط نجات بده
ضعیف بودن این فیلم وقتی بیشتر تو ذوق می زنه که بدونیم جو رایت (کارگردان فیلم) قبل از این فیلم، Darkest Hour رو ساخته بوده که گری الدمن به خاطرش برنده اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد شده. و همینطور فیلم هایی مثل غرور و تعصب و atonement هم از همین کارگردان بریتانیایی هستن
اصلا توصیه نمی کنم. به نظرم وقتتون رو هدر می دید با تماشای این فیلم
همون rear window رو ببینید. به شدت بهتره
حتما ببینید
برایان کاکس عالیه مخصوصا وقتی میگه Fuck off!!