اگه با انتظار برخورد با موجودات غیر ارگانیک و اتفاقات پارانورمال و شیاطین و ارواح و این طور عناصر ترسناک به تماشای Relic (اولین تجربه کارگردانی ناتالی اریکا جیمز) بشینید قطعا ناامید می شین. این فیلم رو باید در دسته ی آثار ترسناک روان شناختی قرار داد که به مساله زوال عقل در افراد سال خورده و این که چطور به تدریج و در یک فرآیند دردآور و وهم انگیز کم کم ارتباطشون رو با واقعیت و دنیای اطراف و نزدیک ترین عزیزانشون از دست میدن می پردازه. اگه از این زاویه استعاری به فیلم توجه کنید و تمامی موقعیت های ترسناک فیلم رو استعاره ای از زوال تدریجی و پوسیدگی رو به فزونی کاراکتر Edna (مادربزرگ) تفسیر کنید قطعا می تونین از تجربه این اثر برای یک بار که شده لذت کافی رو ببرین. اما اگه انتظار Jump Scareدارین، در این فیلم خبری ازش نیست. ترس این اثر به طور کلی در فضای رعب آور مالیخولیایی داستان، رابطه مادر و دختر با مادربزرگ و پدیده آلزایمز و فراموشی و پیری نهفته و از این حیث، Relic پره از استعاره هایی که همه نشون از درماندگی و گم شدن یک انسان در هزارتوی ذهن رو به مرگ خودش دارن.
بعد از تماشای فیلم باید بگم همونطور که از چارلی کافمن و تجربه م از آثار قبلی این کارگردان انتظار داشتم، I'm Thinking of Ending Things یک فیلم کاملا رویاگونه ی مالیخولیایی سورئال بود که باعث میشه اکثر بینندگان فیلم مثل من بعد از یک بار تماشای این اثر واکنشی جز خاروندن سر و انبوهی از سوالات بی جواب نداشته باشن! (حتی بیشتر از آثار قبلی همین کارگردان و یا آثاری که کافمن به عنوان نویسنده فیلم نامه در اون ها حضور داشته)
مطمئنا اگه طرفدار فیلم هایی با داستان سرراست و قابل درک با آغاز و پایان مشخص یا لااقل فهم پذیر هستین، باید گفت این فیلم اصلا برای شما مناسب نیست. اما از سوی دیگه، اگه علاقه مند هستین که ذهنتون رو به چالش بکشین و هر از گاهی از این که فیلمی ببینین که پس از به پایان رسیدنش حس می کنین خیلی چیزها رو نفهمیدین و مشتاقین که به دنبال پاسخ سوالاتتون بگردین و با یک درک جدید، دوباره به تماشای فیلم بشینین، اثر جدید کافمن می تونه شما رو این نظر وسوسه کنه!
فیلم پر از عناصر سورئال و رویاگونه ست. به طوری که مدام با خودتون فکر می کنین تمام چیزی که دارین می بینین فقط یک خواب بلنده که قراره در پایان ازش بیدار شین. از اسم شخصیت اصلی داستان گرفته که یک بار لوسی خطاب میشه و بار دیگه لوییزا و بار دیگه ایمز گرفته تا پدر و مادر شخصیت Jake که در یک سکانس پیر و فرتوت هستن و در سکانسی دیگه جوان و قبراق، از اتاقی که یک بار پر از آدمه و در یک چشم بهم زدن تبدیل به اتاقی خالی میشه، از شغل شخصیت اصلی که یک بار نقاشه، بار دیگه دانشجوی فیزیک کوانتوم، یک بار گارسنه و بار دیگه شاعر...ساده بگم...هیچ چیز در نگاه اول در این فیلم منطقی و سر جای خودش نیست. همه چیز عجیب و رویاگونه ست...و البته بازی های جذاب هر چهار شخصیت اصلی داستان (با بازی زیبای جسی باکلی، جسی پِلِمِنز، دیوید ثیولیس و تونی کولِت) باعث شده این فضای تا حدودی وهم انگیز و سورئال خیلی بیشتر بتونه در روان مخاطب فیلم رخنه کنه
با این انتظارات، تازه ترین اثر چارلی کافمن برای برخی می تونه فیلمی به شدت کسالت آور و خسته کننده باشه که حتی ممکنه نتونن پرده اولش رو هم تحمل کنن و از خیرش بگذرن و برای برخی دیگه هم می تونه یک چیز ناشناخته باشه که با بارها دیدن و تحقیق کردن و خوندن درباره ش، هر بار بتونن چیز جدیدی درش پیدا کنن
بعد از دیدن سه قسمت اول سریال باید بگم حسابی من یکی رو تونست جذب کنه برای تماشای ادامه ش
هر کسی که علاقه مند به ژانر علمی تخیلی با تم دنیا های ناشناخته ی فضایی باشه (و البته از دوست داران کارهای ریدلی اسکات مثل بیگانگان یا پرامیتیوس)، به نظرم از دیدن این سریال هم لذت می بره. در آینده ی دور در سیاره زمین، جنگ بزرگی بین دو گروه خداباوران (میتراییک ها که به خدای خورشید ایمان دارن) و آتئیست ها در می گیره و زمین در آستانه نابودی قرار می گیره. در نتیجه بازمانده ها برای بقا تصمیم می گیرن به سیاره کپلر 22b در فاصله 587 سال نوری از زمین کوچ کنن.
هدف از نوشتن این خلاصه کوتاه این بود که بگم یکی از درون مایه های اصلی این سریال، اختلافات دینی بین دو گروه از انسان ها و تبعات اون برای آینده بشریته. سریال از این نظر فضایی شبیه به زمین حال حاضر داره. اختلافات مذهبی و باورهای خشک دینی از یک طرف و مساله هوش مصنوعی و خودآگاهی اندروید ها و تقابل بین عواطف و آمال انسان ها و خشکی و منطق انعطاف ناپذیر اندرویدها از تم های دیگه سریال هستن.
در کل می تونم بگم این سریال پتانسیل خوبی داره. داستان با وجود آشنا بودن ولی پیچ و خم های جالبی داشته تا اینجا. بازی ها کاملا راضی کننده ن مخصوصا آماندا کالین در نقش مادر (یکی از دو اندروید اصلی داستان). تراویس فیمِل (رگنار لُثبروک از سریال وایکینگ ها) هم در نقش مارکوس (یکی از میتراییک ها) در سریال حضور پررنگ داره. از نظر جلوه های بصری و موسیقی هم در سطح بالایی قرار داره. دیدنش رو توصیه می کنم به دوستان عزیزم
این اثر به صورت دیجیتالی بر روی دیزنی پلاس منتشر شده و (لااقل برای ما) همین نسخه web-dl آخرین کیفیت موجوده
ممکنه بعدها نسخه بلوری به صورت فیزیکی منتشر بشه که برای ما موضوعیت نداره!
اون چیزی که برای دیزنی اهمیت داره موفقیت این بازسازی ها در گیشه های سینماست و تا وقتی این هدف برآورده شه، دیزنی همچنان به این روند بازسازی و استفاده از نوستالژی های دوران گذشته برای سودآوری استفاده می کنه
برای مثال:
بازسازی علاء الدین کمی بیشتر از 1 میلیارد دلار فروخت
بازسازی شیر شاه بیش از 1.5 میلیارد دلار فروش داشت
بازسازی کتاب جنگل نزدیک 1 میلیارد دلار
بازسازی دیو و دلبر حدود 1.3 میلیارد دلار
حتی بازسازی اثری که نسبت به بقیه آثاری که نوشتم محبوبیت و معروفیت کمتری داره مثل دامبو هم تونست نزدیک 350 میلیون دلار بفروشه که خیلی از فیلم ها خوابشم نمی تونن ببینن
پس تا وقتی بشه دوشید می دوشن
شخصا یه ایده اریجینال و تازه رو به صد تا بازسازی متوسط مثل مولان و شیرشاه ترجیح میدم
بر خلاف اکثر دوستان که از این کار خوششون نیومده بود من فکر میکنم برای یک بار دیدن کاملا برای دوست داران ژانر جنگ و اکشن رضایت بخشه. وجود تام هنکس در هر فیلمی خودش یک لذت برای بیننده ست. مهمترین نقطه قوت این فیلم هم مدت زمان تقریبا کوتاه 80دقیقه ای خود فیلمه که از ابتدا تا انتها پر شده از سکانس های پر تب و تاب و پر تنش که روایت کننده برخورد کاروان کشتی های تجاری متفقین و چند زیردریایی مخوف آلمان نازیه. همین استفاده حداکثری از زمان کوتاه فیلم باعث شده تماشای فیلم برای یک بار اصلا خسته کننده نشه.
البته در دو فیلم "درخشش ابدی یک ذهن پاک" و "جان مالکوویچ بودن"، کافمن نویسنده فیلمنامه و تهیه کننده بوده. "بخش گویی، نیویورک" و همینطور انیمیشن متفاوت Anomalisa جزو کارهایی هستن که کافمن در مقام کارگردان ظاهر شده
ممنون
باعث شد از دانلود فیلم منصرف بشم، هر چند فقط بخاطر دیو باتیستا می خواستم ببینمش
مطمئنا اگه طرفدار فیلم هایی با داستان سرراست و قابل درک با آغاز و پایان مشخص یا لااقل فهم پذیر هستین، باید گفت این فیلم اصلا برای شما مناسب نیست. اما از سوی دیگه، اگه علاقه مند هستین که ذهنتون رو به چالش بکشین و هر از گاهی از این که فیلمی ببینین که پس از به پایان رسیدنش حس می کنین خیلی چیزها رو نفهمیدین و مشتاقین که به دنبال پاسخ سوالاتتون بگردین و با یک درک جدید، دوباره به تماشای فیلم بشینین، اثر جدید کافمن می تونه شما رو این نظر وسوسه کنه!
فیلم پر از عناصر سورئال و رویاگونه ست. به طوری که مدام با خودتون فکر می کنین تمام چیزی که دارین می بینین فقط یک خواب بلنده که قراره در پایان ازش بیدار شین. از اسم شخصیت اصلی داستان گرفته که یک بار لوسی خطاب میشه و بار دیگه لوییزا و بار دیگه ایمز گرفته تا پدر و مادر شخصیت Jake که در یک سکانس پیر و فرتوت هستن و در سکانسی دیگه جوان و قبراق، از اتاقی که یک بار پر از آدمه و در یک چشم بهم زدن تبدیل به اتاقی خالی میشه، از شغل شخصیت اصلی که یک بار نقاشه، بار دیگه دانشجوی فیزیک کوانتوم، یک بار گارسنه و بار دیگه شاعر...ساده بگم...هیچ چیز در نگاه اول در این فیلم منطقی و سر جای خودش نیست. همه چیز عجیب و رویاگونه ست...و البته بازی های جذاب هر چهار شخصیت اصلی داستان (با بازی زیبای جسی باکلی، جسی پِلِمِنز، دیوید ثیولیس و تونی کولِت) باعث شده این فضای تا حدودی وهم انگیز و سورئال خیلی بیشتر بتونه در روان مخاطب فیلم رخنه کنه
با این انتظارات، تازه ترین اثر چارلی کافمن برای برخی می تونه فیلمی به شدت کسالت آور و خسته کننده باشه که حتی ممکنه نتونن پرده اولش رو هم تحمل کنن و از خیرش بگذرن و برای برخی دیگه هم می تونه یک چیز ناشناخته باشه که با بارها دیدن و تحقیق کردن و خوندن درباره ش، هر بار بتونن چیز جدیدی درش پیدا کنن
هر کسی که علاقه مند به ژانر علمی تخیلی با تم دنیا های ناشناخته ی فضایی باشه (و البته از دوست داران کارهای ریدلی اسکات مثل بیگانگان یا پرامیتیوس)، به نظرم از دیدن این سریال هم لذت می بره. در آینده ی دور در سیاره زمین، جنگ بزرگی بین دو گروه خداباوران (میتراییک ها که به خدای خورشید ایمان دارن) و آتئیست ها در می گیره و زمین در آستانه نابودی قرار می گیره. در نتیجه بازمانده ها برای بقا تصمیم می گیرن به سیاره کپلر 22b در فاصله 587 سال نوری از زمین کوچ کنن.
هدف از نوشتن این خلاصه کوتاه این بود که بگم یکی از درون مایه های اصلی این سریال، اختلافات دینی بین دو گروه از انسان ها و تبعات اون برای آینده بشریته. سریال از این نظر فضایی شبیه به زمین حال حاضر داره. اختلافات مذهبی و باورهای خشک دینی از یک طرف و مساله هوش مصنوعی و خودآگاهی اندروید ها و تقابل بین عواطف و آمال انسان ها و خشکی و منطق انعطاف ناپذیر اندرویدها از تم های دیگه سریال هستن.
در کل می تونم بگم این سریال پتانسیل خوبی داره. داستان با وجود آشنا بودن ولی پیچ و خم های جالبی داشته تا اینجا. بازی ها کاملا راضی کننده ن مخصوصا آماندا کالین در نقش مادر (یکی از دو اندروید اصلی داستان). تراویس فیمِل (رگنار لُثبروک از سریال وایکینگ ها) هم در نقش مارکوس (یکی از میتراییک ها) در سریال حضور پررنگ داره. از نظر جلوه های بصری و موسیقی هم در سطح بالایی قرار داره. دیدنش رو توصیه می کنم به دوستان عزیزم
ممنون دوست عزیزم
ممکنه بعدها نسخه بلوری به صورت فیزیکی منتشر بشه که برای ما موضوعیت نداره!
برای مثال:
بازسازی علاء الدین کمی بیشتر از 1 میلیارد دلار فروخت
بازسازی شیر شاه بیش از 1.5 میلیارد دلار فروش داشت
بازسازی کتاب جنگل نزدیک 1 میلیارد دلار
بازسازی دیو و دلبر حدود 1.3 میلیارد دلار
حتی بازسازی اثری که نسبت به بقیه آثاری که نوشتم محبوبیت و معروفیت کمتری داره مثل دامبو هم تونست نزدیک 350 میلیون دلار بفروشه که خیلی از فیلم ها خوابشم نمی تونن ببینن
پس تا وقتی بشه دوشید می دوشن
شخصا یه ایده اریجینال و تازه رو به صد تا بازسازی متوسط مثل مولان و شیرشاه ترجیح میدم