جدیدترین اثر اس. کریگ زالر به راحتی می تونست تبدیل به یک شاهکار بشه اگه کارگردان کمی سلیقه و حوصله بیشتری در پرداخت برخی قسمت های کلیدی فیلم بخرج میداد و اگه خشونت فیلم کمتر جنبه کارتونی و اسلشر های دهه 70 و 80 رو به خودش می گرفت. اما...
همچنان با یک اثر جنایی درام خوش ساخت و خیلی خوب طرفیم که مطمئنا میتونه طرفداران آثار جنایی با محوریت زندان رو با رویکرد متفاوت خودش راضی نگه داره و حس خوشایندی رو پس از اتمام فیلم به بیننده منتقل کنه
امتیاز من 8 از 10.
صددرصد توصیه میکنم حداقل یکبار تماشا کنید
من اگه بخوام بین این فیلم و اثر قبلی کارگردان، Bone Tomehawk با بازی کرت راسل و پاتریک ویلسون، یه مقایسه ای انجام بدم باید بگم شباهت هاشون خیلی بیشتر از تفاوت هاشونه. هر دو فیلم روند و شروع کندی دارن. در هر دوی این فیلم ها شخصیت اصلی در راه نجات عزیزانش حاضره هر کاری بکنه. در هردوشون گروگان گیری داریم. و هر دو از خشونت به سبک کارتونی و افراطی استفاده میکنن. با این حال من هر دو اثر رو دوست داشتم و توصیه میکنم بعد از تماشای این فیلم، فیلم Bone Tomehawk رو هم ببینید.
یه نکته که در مورد فیلم جلب توجه میکنه میهن پرستی آشکار در فیلمه.به مانند تقریبا تمام اثار هالیوودی، پرچم ایالات متحده در فیلم دیده میشه و در این فیلم بیشتر.
(متن زیر حاوی برخی اشارات داستانی است)
در سکانس پس از دستگیری بردلی توماس، شخصیت اصلی، سخنرانی کارآگاه در اداره ی پلیس با محوریت پرچم امریکا شروع میشه و بردلی خودش رو میهن پرست میدونه. آدم بد های فیلم مکزیکی هستن و حتی از یک شخصیت کره ای (احتمالا کره شمالی!) به عنوان یکی از شخصیت های منفی استفاده شده اما سفید های امریکایی حتی اگه فروشنده مواد مخدر باشن باز هم همچون قدیس به تصویر کشیده میشن و خود شخصبت اصلی هم که با نقش صلیب پشت کله ی تاسش و اقدامات شهادت طلبانه و فداکارانه ش در راه نجات خانواده، چهره ای قدیس گونه رو به نمایش میگذاره. بردلی توماس، فردی بسیار خونسرده. واکنشی رو که پس از شنیدن خبر گروگان گرفته شدن همسر باردارش ازش میبینیم واقعا فک نکنم از هیچ مردی در اون شرایط دیده باشیم یا حتی انتظار داشته باشیم. بسیار خونسرد. طوری که به انسان بودنش شک میکنید. انگار با یک روبات طرف باشیم. این خونسردی در سراسر فیلم حفظ میشه. از شکستن دست نگهبان در زندان اول، تا دعوا در زندان دوم و کشتن زندانیان در بلوک 99 و کشتن یکی از زندان بانان و حتی زمانی که رییس زندان اسلحه رو به سمتش نشونه میره و تیر خلاص رو میزنه. اگر کمی احساسات بیشتری ازش میدیدیم میتونست واقع گرایانه تر بشه. در هر صورت من این شخصیت خونسرد افراطی رو دوست نداشتم. ولی مشخصا این یک فیلم میهن پرستانه و ضد مهاجرتیه چون در جای جای فیلم میشه احساس تنفر نسبت به بیگانگان خصوصا مکزیکی ها رو به وضوح دید. نمونه بارزش سکانس درگیری بردلی توماس با زندانیان مکزیکی در حیاط بلوک 12 در زندان ردلیف بود که خودتون میبینید و پی می برید.
(پایان بخش اشارات داستانی)
اولین نکته فیلم که شاید توجه رو جلب کنه شیوه فیلم برداری با تکیه بر شات های از سطحِ پایین در نیمه اول فیلم و کنتراست بالای تصویر در مرحله بعد از فیلم برداریه که شاید خواسته تضاد خیر و شر رو به نمایش بذاره. در سکانس های درگیری هم دوربین معمولا تمام هیکل افراد رو در قاب میگنجونه که این کار هم با هدف انجام شده و به درگیری ها حس واقعی بودن میده. همه اینها در کنار بازی زیبای Vince Vaughn (هر چند خیلی خونسرده و کاش کمی بیشتر احساسات بروز میداد که این تقصیر بازیگر نیست بلکه خواسته کارگردانه) باعث میشن Brawl in Cell Block 99 به تجربه ای متفاوت از فیلمی مبتنی بر زندان تبدیل بشه.
نکات منفی فیلم جلوه های ویژه ی ضعیف فیلمه. مخصوصا صحنه آخر فیلم که به شدت از این نظر ضعیفه و یه لحظه فک کردم فیلمی از دهه 70 رو دارم میبینم.
قبل از هر چیزی بگم که اگه قصدتون از دیدن این فیلم، تماشای بازی Kit Haringtonه، خب اینکارو نکنین. چون این بازیگر کلا شاید ده دقیقه هم حضور مفید تو فیلم نداره و نقشش هم کم اهمیت و حتی یجورایی زیادی و بی فایده ست در روند فیلم! هر چند که خود فیلم هم زیادی و بی فایده ست!
فیلم خیلی متوسطیه
من 5 از 10 بهش میدم اونم نه بخاطر جذابیت داستانی. بخاطر فیلم برداری. موسیقی متن. صحنه آرایی. طراحی لباس. نورپردازی. و سایر خصوصیات فنی. و بازی Dakota Fanning که شخصا تنها دلیلی بود که تا آخر تحملش کردم این فیلم رو. با اغماض، فقط برای یکبار دیدن مناسبه
ساختار روایی داستان بصورت فصل بندی شده ست. چیزی که در ساخته های کوئنتین تارانتینو زیاد دیدیم و بهش عادت داریم. فیلم از چهار فصل تشکیل شده و به این صورته که فصل اول در زمان حال، دو فصل بعدی بصورت فلش بک، و فصل چهارم ادامه فصل اوله. من بهترین فصل رو فصل دوم یا Exodus دیدم چون لااقل فضای داستان منطقی تر و معقول تر بود و شخصیت های زنده تر و وقایع هیجان انگیزتری رو شامل میشد.
اتفاقات فیلم در (اگر اشتباه نکنم) قرن 18 در امریکا میگذرن. و از این نظر، فیلم ممکنه شما رو به یاد اثر موفق ژانر ترسناک، The Witch، بندازه چون از منظر معماری بناها و نوع صحنه آرایی منازل، شباهت زیادی به اون اثر داره.
(متن زیر حاوی اشارات داستانی است)
داستان فیلم کشیش بدذاتی رو به شما معرفی میکنه که ظاهرا برای تصفیه حسابی از گذشته، به دنبال قهرمان زنِ لال داستانه و هر کس سر راهش قرار بگیره رو میکشه. در ابتدای فیلم میبینیم که این کشیش (با بازی مصنوعی و خشک Guy Pearce که با اون لهجه هلندیش بیشتر مسخره بنظر میرسه تا اینکه بخواد تهدیدامیز و خشن باشه) دست به شکم زنی حامله میذاره و هنوز چند دقیقه نگذشته که کیسه آب زنه پاره میشه و وقت وضع حملش فرا میرسه. لیز (با بازی داکوتا فنینگ، همون نقش اول داستان) که قابله ست به کمک میاد. ظاهرا بچه سرش خیلی بزرگه و لیز مجبوره بین مادر و بچه یکی رو انتخاب کنه که مادرو انتخاب میکنه. بیننده جز اینکه دست کشیدن به شکم مادر و مردن فرزند رو بهم ربط بده و نتیجه بگیره که کشیش، فردی شیطانی و ماورا الطبیعه ست چاره ای نداره. اما بعدا میفهمیم اصلا اینطور نیست و کشیش قصه ما فقط یک انسان خشک مقدس دیوانه ریاکاره که جنون جنسی اش وادارش میکنه که تحت بهانه ی برگزیده بودن و خواست خدا بخواد با دختر خودش زنا کنه و حتی در ادامه، با نوه ی خودش!! عجب!! از عجایب دیگه فیلم جاییه که کشیش در نبود لیز، زنِ داستان ما، شوهرش رو با روده های خود شوهره به دیرک انبار بسته و جالبه شوهره هنوز زنده ست و سر و مر و گنده و با حالتی که قراره ما رو خییلی متاثر کنه آخزین وصیت رو به همسرجان میکنه و بعد میمیره! یا واکنش مردم نسبت به لیز وقتی اون بچه مُرده به دنیا میاد! خب چیکار میکرد؟ میزد مادرو میکشت تا بچه بمونه؟ ایشالا سال بعد و یه بچه دیگه! والا! فیلم پر از بی منطقیه و هیچی با عقل جور در نمیاد. در اواخر فیلم، متیو، ناپسری لیز، توسط کشیش دوبار تیر میخوره اما هنوزم زنده ست و باید تیر سومم بخوره تا بمیره. بابا فیلم بود با اون تیری که من دیدم میمرد! یجا خوندم که مارتین کولهوون، کارگردان، سر این فیلم و مخارجش اونقد حرص خورده که زده بالا و بستری شده. ایکاش از همونجا توبه میکرد و نمیساختش!
مطمئنا این فیلم برای کسایی که به دنبال تجربه تازه و متفاوت و زیبایی از یک فیلم اصطلاحا Frontier (فیلم هایی که درباره نخستین مهاجران به امریکا و زندگی اونهاست) هستن یا یه فیلم شبه وسترن میخوان تجربه خوبی نیست. بهتره نبینیدش و وقتتون رو با اثار بهتری صرف کنید چون Brimstone مکررا با عاری بودن از منطق، اعصابتون رو خورد کرده و به شعورتون توهین میکنه. ولی اگه دیگه هیچ فیلمی نمونده براتون، یکبار دیدنش شاید قابل تحمل باشه
فیلم تقریبا خوبیه که می تونست خیلی بهتر باشه
من امتیاز 6 از 10 رو براش مناسب می دونم
داستان و فیلم نامه می تونست خیلی بهتر از این کار بشه.....به وضوح یک سری نقاط ضعف در داستان وجود داره که اجازه نمیدن این اثر از سطح یک فیلم متوسط بالاتر بره ({خطر لوث شدن داستان} مثلا رییس زندان که هیچوقت از محدوده ی یک تیپ فراتر نمیره و کاملا تک بعدی و سیاه ساخته شده {و همینطور تیپ سرنگهبان دیوانه و عشق دعوا در نقش دریک یا زندانیان مسلمان نمازخون و باخدا که ظاهرا خیلی هم خوف هستن} با اینکه ادعای باهوش بودن داره و ظاهرا کتاب Ray رو هم کامل از بر شده ولی هنوز نمیدونه باید در محیط مرطوب زندانش که زیر عرشه یک کشتی باربری بزرگه از پیچ های ضدزنگ استفاده کنه یا به ذهنشون نمیرسه که وقتی Ray برای بار دوم در سلولک انفرادیه و با نون جویده شده و چسبناکش جلوی دوربین مداربسته رو می گیره لااقل به عقلش برسه و سلولش رو چک کنه یا در جایی دیگه میبینیم که Ray داره از سرنوشت زن و دخترش با امیل راتمایر حرف میزنه در حالیکه واقعا بیننده نمیفهمه چی به سرشون اومده و باید کلی تفکر کنه تا بفهمه زن و دخترش به دست اون فردی که برزلین زندانیشون کرده بود گشته شدن و امثال این کاستی های داستانی و شخصیت پردازی های یک سویه و تک بعدی)
بازی بازیگران نقش های اصلی (شوارتزنگرز و استالونه) خوبه و از نقاط قوت فیلمه به نظرم (هر چند که شخصا خوشحال تر میشم اگه امثال این دو بازیگر رو در نقش پدر و پدربزرگ و مراد و استاد ببینم؛ نه بزن بهادر هایی که یاد جوونی شون افتادن)
موسیقی هم مناسب حال و هوای فیلمه و چیز خاصی نداره و در مواردی هم بهتر بود از ریتم کندتری برخوردار باشه
در کل فیلمی متوسط بود و اگه هم ندیدین چیزی از دست ندادین
این آخرین نسخه از سه گانه ی Fear Street هست که دو نسخه ی اول با نام های 1994 و 1978 به ماجراهای یک شهر نفرین شده به اسم شیدی ساید می پردازن و در این نسخه، ما به سال 1666 و زمان شکل گیری این شهر بر می گردیم و داستان شروع این نفرین رو تماشا می کنیم و البته، بخش پایانی فیلم هم مجددا به سال 1994 بر می گرده و می بینیم که چطور این طلسم چند صد ساله شکسته شده و ساکنین شیدی ساید به زندگی عادی خودشون بر می گردن. هم از لحاظ کیفیت ساخت و هم داستان و پیچیدگی های روایت داستان و شخصیت پردازی و تمام ریزه کاری های این شکلی، این نسخه هم مثل نسخه دوم تا حد خوبی رضایت بخشه و از این نظر، هر دو قسمت دوم و سوم این مجموعه، نسبت به قسمت اول یک سر و گردن جلوتر هستن. نباید از این مجموعه انتظار یک اثر شاهکار یا خیلی دلچسب و درگیر کننده رو داشته باشین، بلکه مثل خیلی دیگه از سفارشات سینمایی نتفلیکس، با اثری کاملا معمولی و در جاهای زیادی کلیشه ای طرف هستید که تا حدودی می تونه شما رو سرگرم کنه و فضایی شبیه به سریال Stranger Things رو (از لحاظ حال و هوای فیلم، و نه داستان) البته با فاصله ی بسیار زیاد براتون خلق کنه.
این فیلم بخشی از یک مجموعه فیلم چند قسمتی هست که فعلا دو نسخه ازش منتشر شده. لازمه قبل از دیدن این فیلم، نسخه قبلی رو ببینید که اسمش هست Fear Street Part 1: 1994. البته بعد از این فیلم هم یک نسخه با اسم Fear Street Part Three: 1666 منتشر میشه که برای تکمیل داستان ضرورت داره اون رو هم در آینده نزدیک ببینید. هر چند که در ابتدای این فیلم یک آنچه گذشت کوتاه و مختصر از اتفاقات فیلم اول براتون نمایش داده میشه اما توصیه می کنم اگه قراره این فیلم رو تجربه کنید، قبلش بهتره فیلم اول رو ببینید. در مقام مقایسه با فیلم اول، 1978 به طرز محسوسی پخته تر، تر و تمیز تر، جذاب تر و مرموز تر از آب در اومده، که انتظار این پیشرفت محسوس نسبت به 1994 رو نداشتم. هر چند که هنوز هم با یک فیلم تینیجری کاملا معمولی طرفیم که در قیاس با آثار خوب این سبک، تقریبا هیچ حرفی برای گفتن یا هیچ نوآوری یا نکته ی بدیع و تازه ای برای ارائه نداره اما خب در این دوران برهوت سینما، یک بار تجربه ش خالی از لطف نیست، اون هم صرفا برای گذران وقت و تفریح زودگذر، چون به محض اتمام از خاطرتون محو میشه. نکته ی خوب و وجه تمایز این فیلم با فیلم اول در پرداختن به پیشینه ی داستانی شخصیت ساحره یا سارا فی یر هست و وعده ای که برای روشن شدن علت و ریشه ی این طلسم نحس در فیلم بعدی داده میشه. در نهایت باید Fear Street 1978 رو یک اثر کاملا معمولی و بی ادعا در ژانر پرطرفدار و پر ترافیک ترسناک معمایی بدونم که ندیدنش شما رو از هیچ چیز خاصی محروم نمی کنه و دیدنش هم زیان به خصوصی رو به شما نمی رسونه
کلیشه ای، خسته کننده، و بدون هیچ ویژگی جذاب و متقاعد کننده ای که بیننده رو به تجربه ش مجذوب کنه؛ اگر هم قرار باشه گروهی از دیدن این فیلم لذتی ببرن، اون گروه کسی نیست جز نوجوون ها. برای سایر گروه های سنی، به نظرم اصلا تجربه رضایت بخشی نیست و خیلی زود از دیدنش خسته می شید
یه فیلم خوب دوست داشتنی دیگه از مدس میکلسن و سینمای دانمارک
آندرس توماس ینسن و توماس وینتربرگ دو تا کارگردان درجه یک دانمارکی هستن
یکی Another Round رو ساخت و اون یکی هم Riders of Justice رو
هر چند که من فیلم اول رو به دومی ترجیح میدم، ولی "سواران عدالت" هم با فضای کمیک و اکشن خاص خودش و یک داستان انتقام (که انصافا همیشه جذابه) و بازی ماهرانه میکلسن (که ثابت کرده از پس هر نقشی بر میاد و واقعا بودنش در هر فیلم می تونه مخاطب رو راغب کنه به تماشاش) همه باعث شدن تجربه این فیلم جذاب و لذت بخش باشه
باید بگم انتظار بیشتری از این فیلم داشتم که ناامیدم کرد
همون طور که Majid5325 اشاره کردن، تیلور شریدان کارنامه قابل قبول و موفقی داشته؛ چه در مقام نویسنده و چه کارگردان
تجربه کار در پروژه های نئو وسترنی مثل Hell or High Water رو هم داشته (که از نظر ژانر با این فیلم یکی بود - هر دو فیلم در ژانر نئو وسترن اکشن هیجانی هستن)
ولی خب چیزی که در نهایت می بینید یک فیلم کاملا معمولیه که در موارد زیادی ضعف داره که مهم ترینش داستان و نحوه روایت این داستانه. به عنوان یک اثر اکشن هم اون تب و تاب و تحرک لازم رو نداره. آدم بدهای فیلم حالت کمیک دارن و من رو یاد اون دو دزد ناشی فیلم "تنها در خانه" انداختن! همون قدر دست و پا چلفتی.
نمی تونم دلیلی برای دیدن این فیلم بهتون بدم. من خودم فقط به خاطر آنجلینا جولی و تیلور شریدان این فیلم رو دیدم و ابدا راضی نبودم. از ندیدن این فیلم هیچ چیز خاصی رو از دست نمی دین، به جز چند تا منظره زیبای کوهستان ها و جنگل های زیبای مونتانا!
همچنان با یک اثر جنایی درام خوش ساخت و خیلی خوب طرفیم که مطمئنا میتونه طرفداران آثار جنایی با محوریت زندان رو با رویکرد متفاوت خودش راضی نگه داره و حس خوشایندی رو پس از اتمام فیلم به بیننده منتقل کنه
امتیاز من 8 از 10.
صددرصد توصیه میکنم حداقل یکبار تماشا کنید
من اگه بخوام بین این فیلم و اثر قبلی کارگردان، Bone Tomehawk با بازی کرت راسل و پاتریک ویلسون، یه مقایسه ای انجام بدم باید بگم شباهت هاشون خیلی بیشتر از تفاوت هاشونه. هر دو فیلم روند و شروع کندی دارن. در هر دوی این فیلم ها شخصیت اصلی در راه نجات عزیزانش حاضره هر کاری بکنه. در هردوشون گروگان گیری داریم. و هر دو از خشونت به سبک کارتونی و افراطی استفاده میکنن. با این حال من هر دو اثر رو دوست داشتم و توصیه میکنم بعد از تماشای این فیلم، فیلم Bone Tomehawk رو هم ببینید.
یه نکته که در مورد فیلم جلب توجه میکنه میهن پرستی آشکار در فیلمه.به مانند تقریبا تمام اثار هالیوودی، پرچم ایالات متحده در فیلم دیده میشه و در این فیلم بیشتر.
(متن زیر حاوی برخی اشارات داستانی است)
در سکانس پس از دستگیری بردلی توماس، شخصیت اصلی، سخنرانی کارآگاه در اداره ی پلیس با محوریت پرچم امریکا شروع میشه و بردلی خودش رو میهن پرست میدونه. آدم بد های فیلم مکزیکی هستن و حتی از یک شخصیت کره ای (احتمالا کره شمالی!) به عنوان یکی از شخصیت های منفی استفاده شده اما سفید های امریکایی حتی اگه فروشنده مواد مخدر باشن باز هم همچون قدیس به تصویر کشیده میشن و خود شخصبت اصلی هم که با نقش صلیب پشت کله ی تاسش و اقدامات شهادت طلبانه و فداکارانه ش در راه نجات خانواده، چهره ای قدیس گونه رو به نمایش میگذاره. بردلی توماس، فردی بسیار خونسرده. واکنشی رو که پس از شنیدن خبر گروگان گرفته شدن همسر باردارش ازش میبینیم واقعا فک نکنم از هیچ مردی در اون شرایط دیده باشیم یا حتی انتظار داشته باشیم. بسیار خونسرد. طوری که به انسان بودنش شک میکنید. انگار با یک روبات طرف باشیم. این خونسردی در سراسر فیلم حفظ میشه. از شکستن دست نگهبان در زندان اول، تا دعوا در زندان دوم و کشتن زندانیان در بلوک 99 و کشتن یکی از زندان بانان و حتی زمانی که رییس زندان اسلحه رو به سمتش نشونه میره و تیر خلاص رو میزنه. اگر کمی احساسات بیشتری ازش میدیدیم میتونست واقع گرایانه تر بشه. در هر صورت من این شخصیت خونسرد افراطی رو دوست نداشتم. ولی مشخصا این یک فیلم میهن پرستانه و ضد مهاجرتیه چون در جای جای فیلم میشه احساس تنفر نسبت به بیگانگان خصوصا مکزیکی ها رو به وضوح دید. نمونه بارزش سکانس درگیری بردلی توماس با زندانیان مکزیکی در حیاط بلوک 12 در زندان ردلیف بود که خودتون میبینید و پی می برید.
(پایان بخش اشارات داستانی)
اولین نکته فیلم که شاید توجه رو جلب کنه شیوه فیلم برداری با تکیه بر شات های از سطحِ پایین در نیمه اول فیلم و کنتراست بالای تصویر در مرحله بعد از فیلم برداریه که شاید خواسته تضاد خیر و شر رو به نمایش بذاره. در سکانس های درگیری هم دوربین معمولا تمام هیکل افراد رو در قاب میگنجونه که این کار هم با هدف انجام شده و به درگیری ها حس واقعی بودن میده. همه اینها در کنار بازی زیبای Vince Vaughn (هر چند خیلی خونسرده و کاش کمی بیشتر احساسات بروز میداد که این تقصیر بازیگر نیست بلکه خواسته کارگردانه) باعث میشن Brawl in Cell Block 99 به تجربه ای متفاوت از فیلمی مبتنی بر زندان تبدیل بشه.
نکات منفی فیلم جلوه های ویژه ی ضعیف فیلمه. مخصوصا صحنه آخر فیلم که به شدت از این نظر ضعیفه و یه لحظه فک کردم فیلمی از دهه 70 رو دارم میبینم.
فیلم خیلی متوسطیه
من 5 از 10 بهش میدم اونم نه بخاطر جذابیت داستانی. بخاطر فیلم برداری. موسیقی متن. صحنه آرایی. طراحی لباس. نورپردازی. و سایر خصوصیات فنی. و بازی Dakota Fanning که شخصا تنها دلیلی بود که تا آخر تحملش کردم این فیلم رو. با اغماض، فقط برای یکبار دیدن مناسبه
ساختار روایی داستان بصورت فصل بندی شده ست. چیزی که در ساخته های کوئنتین تارانتینو زیاد دیدیم و بهش عادت داریم. فیلم از چهار فصل تشکیل شده و به این صورته که فصل اول در زمان حال، دو فصل بعدی بصورت فلش بک، و فصل چهارم ادامه فصل اوله. من بهترین فصل رو فصل دوم یا Exodus دیدم چون لااقل فضای داستان منطقی تر و معقول تر بود و شخصیت های زنده تر و وقایع هیجان انگیزتری رو شامل میشد.
اتفاقات فیلم در (اگر اشتباه نکنم) قرن 18 در امریکا میگذرن. و از این نظر، فیلم ممکنه شما رو به یاد اثر موفق ژانر ترسناک، The Witch، بندازه چون از منظر معماری بناها و نوع صحنه آرایی منازل، شباهت زیادی به اون اثر داره.
(متن زیر حاوی اشارات داستانی است)
داستان فیلم کشیش بدذاتی رو به شما معرفی میکنه که ظاهرا برای تصفیه حسابی از گذشته، به دنبال قهرمان زنِ لال داستانه و هر کس سر راهش قرار بگیره رو میکشه. در ابتدای فیلم میبینیم که این کشیش (با بازی مصنوعی و خشک Guy Pearce که با اون لهجه هلندیش بیشتر مسخره بنظر میرسه تا اینکه بخواد تهدیدامیز و خشن باشه) دست به شکم زنی حامله میذاره و هنوز چند دقیقه نگذشته که کیسه آب زنه پاره میشه و وقت وضع حملش فرا میرسه. لیز (با بازی داکوتا فنینگ، همون نقش اول داستان) که قابله ست به کمک میاد. ظاهرا بچه سرش خیلی بزرگه و لیز مجبوره بین مادر و بچه یکی رو انتخاب کنه که مادرو انتخاب میکنه. بیننده جز اینکه دست کشیدن به شکم مادر و مردن فرزند رو بهم ربط بده و نتیجه بگیره که کشیش، فردی شیطانی و ماورا الطبیعه ست چاره ای نداره. اما بعدا میفهمیم اصلا اینطور نیست و کشیش قصه ما فقط یک انسان خشک مقدس دیوانه ریاکاره که جنون جنسی اش وادارش میکنه که تحت بهانه ی برگزیده بودن و خواست خدا بخواد با دختر خودش زنا کنه و حتی در ادامه، با نوه ی خودش!! عجب!! از عجایب دیگه فیلم جاییه که کشیش در نبود لیز، زنِ داستان ما، شوهرش رو با روده های خود شوهره به دیرک انبار بسته و جالبه شوهره هنوز زنده ست و سر و مر و گنده و با حالتی که قراره ما رو خییلی متاثر کنه آخزین وصیت رو به همسرجان میکنه و بعد میمیره! یا واکنش مردم نسبت به لیز وقتی اون بچه مُرده به دنیا میاد! خب چیکار میکرد؟ میزد مادرو میکشت تا بچه بمونه؟ ایشالا سال بعد و یه بچه دیگه! والا! فیلم پر از بی منطقیه و هیچی با عقل جور در نمیاد. در اواخر فیلم، متیو، ناپسری لیز، توسط کشیش دوبار تیر میخوره اما هنوزم زنده ست و باید تیر سومم بخوره تا بمیره. بابا فیلم بود با اون تیری که من دیدم میمرد! یجا خوندم که مارتین کولهوون، کارگردان، سر این فیلم و مخارجش اونقد حرص خورده که زده بالا و بستری شده. ایکاش از همونجا توبه میکرد و نمیساختش!
مطمئنا این فیلم برای کسایی که به دنبال تجربه تازه و متفاوت و زیبایی از یک فیلم اصطلاحا Frontier (فیلم هایی که درباره نخستین مهاجران به امریکا و زندگی اونهاست) هستن یا یه فیلم شبه وسترن میخوان تجربه خوبی نیست. بهتره نبینیدش و وقتتون رو با اثار بهتری صرف کنید چون Brimstone مکررا با عاری بودن از منطق، اعصابتون رو خورد کرده و به شعورتون توهین میکنه. ولی اگه دیگه هیچ فیلمی نمونده براتون، یکبار دیدنش شاید قابل تحمل باشه
افتضاح
1 از 10
من امتیاز 6 از 10 رو براش مناسب می دونم
داستان و فیلم نامه می تونست خیلی بهتر از این کار بشه.....به وضوح یک سری نقاط ضعف در داستان وجود داره که اجازه نمیدن این اثر از سطح یک فیلم متوسط بالاتر بره ({خطر لوث شدن داستان} مثلا رییس زندان که هیچوقت از محدوده ی یک تیپ فراتر نمیره و کاملا تک بعدی و سیاه ساخته شده {و همینطور تیپ سرنگهبان دیوانه و عشق دعوا در نقش دریک یا زندانیان مسلمان نمازخون و باخدا که ظاهرا خیلی هم خوف هستن} با اینکه ادعای باهوش بودن داره و ظاهرا کتاب Ray رو هم کامل از بر شده ولی هنوز نمیدونه باید در محیط مرطوب زندانش که زیر عرشه یک کشتی باربری بزرگه از پیچ های ضدزنگ استفاده کنه یا به ذهنشون نمیرسه که وقتی Ray برای بار دوم در سلولک انفرادیه و با نون جویده شده و چسبناکش جلوی دوربین مداربسته رو می گیره لااقل به عقلش برسه و سلولش رو چک کنه یا در جایی دیگه میبینیم که Ray داره از سرنوشت زن و دخترش با امیل راتمایر حرف میزنه در حالیکه واقعا بیننده نمیفهمه چی به سرشون اومده و باید کلی تفکر کنه تا بفهمه زن و دخترش به دست اون فردی که برزلین زندانیشون کرده بود گشته شدن و امثال این کاستی های داستانی و شخصیت پردازی های یک سویه و تک بعدی)
بازی بازیگران نقش های اصلی (شوارتزنگرز و استالونه) خوبه و از نقاط قوت فیلمه به نظرم (هر چند که شخصا خوشحال تر میشم اگه امثال این دو بازیگر رو در نقش پدر و پدربزرگ و مراد و استاد ببینم؛ نه بزن بهادر هایی که یاد جوونی شون افتادن)
موسیقی هم مناسب حال و هوای فیلمه و چیز خاصی نداره و در مواردی هم بهتر بود از ریتم کندتری برخوردار باشه
در کل فیلمی متوسط بود و اگه هم ندیدین چیزی از دست ندادین
آندرس توماس ینسن و توماس وینتربرگ دو تا کارگردان درجه یک دانمارکی هستن
یکی Another Round رو ساخت و اون یکی هم Riders of Justice رو
هر چند که من فیلم اول رو به دومی ترجیح میدم، ولی "سواران عدالت" هم با فضای کمیک و اکشن خاص خودش و یک داستان انتقام (که انصافا همیشه جذابه) و بازی ماهرانه میکلسن (که ثابت کرده از پس هر نقشی بر میاد و واقعا بودنش در هر فیلم می تونه مخاطب رو راغب کنه به تماشاش) همه باعث شدن تجربه این فیلم جذاب و لذت بخش باشه
همون طور که Majid5325 اشاره کردن، تیلور شریدان کارنامه قابل قبول و موفقی داشته؛ چه در مقام نویسنده و چه کارگردان
تجربه کار در پروژه های نئو وسترنی مثل Hell or High Water رو هم داشته (که از نظر ژانر با این فیلم یکی بود - هر دو فیلم در ژانر نئو وسترن اکشن هیجانی هستن)
ولی خب چیزی که در نهایت می بینید یک فیلم کاملا معمولیه که در موارد زیادی ضعف داره که مهم ترینش داستان و نحوه روایت این داستانه. به عنوان یک اثر اکشن هم اون تب و تاب و تحرک لازم رو نداره. آدم بدهای فیلم حالت کمیک دارن و من رو یاد اون دو دزد ناشی فیلم "تنها در خانه" انداختن! همون قدر دست و پا چلفتی.
نمی تونم دلیلی برای دیدن این فیلم بهتون بدم. من خودم فقط به خاطر آنجلینا جولی و تیلور شریدان این فیلم رو دیدم و ابدا راضی نبودم. از ندیدن این فیلم هیچ چیز خاصی رو از دست نمی دین، به جز چند تا منظره زیبای کوهستان ها و جنگل های زیبای مونتانا!