باید بگم انتظار بیشتری از این فیلم داشتم که ناامیدم کرد
همون طور که Majid5325 اشاره کردن، تیلور شریدان کارنامه قابل قبول و موفقی داشته؛ چه در مقام نویسنده و چه کارگردان
تجربه کار در پروژه های نئو وسترنی مثل Hell or High Water رو هم داشته (که از نظر ژانر با این فیلم یکی بود - هر دو فیلم در ژانر نئو وسترن اکشن هیجانی هستن)
ولی خب چیزی که در نهایت می بینید یک فیلم کاملا معمولیه که در موارد زیادی ضعف داره که مهم ترینش داستان و نحوه روایت این داستانه. به عنوان یک اثر اکشن هم اون تب و تاب و تحرک لازم رو نداره. آدم بدهای فیلم حالت کمیک دارن و من رو یاد اون دو دزد ناشی فیلم "تنها در خانه" انداختن! همون قدر دست و پا چلفتی.
نمی تونم دلیلی برای دیدن این فیلم بهتون بدم. من خودم فقط به خاطر آنجلینا جولی و تیلور شریدان این فیلم رو دیدم و ابدا راضی نبودم. از ندیدن این فیلم هیچ چیز خاصی رو از دست نمی دین، به جز چند تا منظره زیبای کوهستان ها و جنگل های زیبای مونتانا!
از اون جایی که شرکت Netflix یه شرکت توزیع محتوای اینترنتی هستش معمولا خیلی از فیلم هاش رو به صورت فیزیکی و در قالب بلوری پخش نمی کنه. در مورد این فیلم مشخص هم احتمالا webdl آخرین کیفیتی باشه که ازش عرضه بشه. پس توصیه می کنم همین رو دانلود و تماشا بفرمایید چون کیفیت وب دی ال هم خوبه واقعا
"موی بد" رو می تونم نسبتا به سایر فیلم هایی که این چند وقت اخیر تماشا کردم اثر نسبتا متفاوتی در ژانر ترسناک بدونم که البته من وجهه کمدی کار رو چندان درک نکردم و نمی دونم چرا برچسب کمدی در قسمت ژانر اثر درج شده. چون این کار اصلا کمدی نیست یا لااقل من متوجه نشدم! "موی بد" داستان دختر سیاه پوست جوانی به نام آنا بلادسو (با هنرمندی پسندیدنی الی لورین) رو در لس آنجلس سال 1989 روایت می کنه که در یک شبکه تلویزیونی با محوریت موسیقی به عنوان دستیار تولید فعالیت می کنه ولی آرزوی مجری شدن در یک برنامه زنده رو در سر می پرورونه. تا این که بعد از سر زدن به یک سالن زیبایی، صاحب موهای جدیدی میشه که از خودشون اراده دارن و آنا رو به کارهای عجیبی وادار می کنن. ایده داستانی فیلم برای من جدید و جذاب بود و این جذابیت از زمانی که از مقدمه نسبتا خسته کننده و طولانی فیلم عبور می کنیم به تدریج خودش رو نشون داده و کم کم به اوج رسیده و در نهایت با یک پایان بندی قابل قبول و هیجان انگیز، کار رو به اتمام می رسونه. بازی های خوب در کنار موسیقی و فیلم برداری متفاوت با زوایا و کادربندی های مناسب با فضای کار و حالات شخصیت اصلی با فیلم سی و پنج میلیمتری که تداعی کننده سال های دهه 80 و 90 میلادیه به جذابیت این اثر کمک کردن. "موی بد" فیلم پر ادعایی نیست و خودش رو هیچوقت زیاده از حد جدی نمی گیره اما می تونه هجوی باشه بر سیطره افکار تحمیل شده بر اقلیت های نژادی از سوی سیستم حاکم رسانه ای و چالش هایی که چنین افرادی برای برخورداری از استقلال فکر و عمل باید باهاشون روبرو بشن
در 1938، بانو دافنه دو موریه، نویسنده انگلیسی، رمانی رو در فضای اسرارآمیز گاتیک به نام ربکا به رشته تحریر در آورد که در 1940، فیلمی به همین نام و با کارگردانی استاد وحشت و هیجان و تعلیق، آلفرد هیچکاک فقید، بر روی پرده نقره ای سینماها به نمایش در می آد. فیلمی که در مراسم سالیانه جوایز آکادمی در سال بعد، در دو بخش بهترین فیلم و بهترین فیلم برداری موفق به دریافت جایزه اسکار میشه. فیلمی که در فهرست صد اثر برتر ژانر هیجان انگیز از سوی موسسه فیلم سازان امریکایی (AFI) در رتبه هشتادم قرار داره و در فهرست دیگری از سوی همین موسسه که به برترین شخصیت های منفی تاریخ سینما اختصاص پیدا کرده، شخصیت خانوم دنورز، مدیر خدمه ی عمارت مندرلی در داستان فیلم، رو در میان برترین کاراکترهای شرور تاریخ می بینه. حالا چنین فیلمی رو تصور کنید که بعد از قریب به هشتاد سال، در یک بازسازی سطحی و کاملا متوسط به کارگردانی بن ویتلی، مجددا به میان علاقه مندان به سینما بر می گرده. قطعا اگر ربکای هیچکاک رو دیدید و ازش لذت بردید که احتمالا باید همین طور نیز باشه، هیچ نکته جدید، جذاب، تاثیرگذار یا هیجان انگیزی رو در این بازسازی درجه دوم نخواهید دید که بتونه وجود چنین فیلمی رو توجیه کنه. توصیه می کنم در صورت تجربه ی ربکای اریجینال، از خیر تماشای این بازسازی بگذرید چون در بهترین حالت، یک بازآفرینی سطحی و غیر مسحور کننده ست. اما اگر بخوایم که ربکای ویتلی رو فقط با خودش و سایر آثار هم سبکش مقایسه کنیم و از خیر رقابت بین این فیلم و ربکای هیچکاک بگذریم که هیچ شانسی در برابرش نداره، شاید زرق و برق ربکای 2020 در کنار بازی های قابل قبول از آرمی همر، لیلی جیمز، و کریستین اسکات تامس، بتونه برای یک بار هم که شده، اندکی علاقه مندان به آثار سینمایی هیجان انگیز و معمایی رو راضی کنه ولی چندان بهش امیدوار نباشید و چندان توقعتون رو از ربکای ویتلی بالا نبرید. این یک فیلم هیجان انگیز کاملا معمولی و بدون جذابیت های روایی و فنی ربکای هیچکاکه.
فک می کنم جذاب ترین ویژگی فیلم "رادیواکتیو" برای مخاطب ایرانی، کارگردان ایرانی الاصل این فیلم باشه. مرجانه ساتراپی (با نام اصلی مرجان ابراهیمی) متولد شهر رشت و بزرگ شده ی تهرانه که بعد از انقلاب 57 و به خاطر عضویت پدرش در گروه های چپ مارکسیستی و به دلیل فشارهایی که از سمت انقلابیون اسلام گرا روشون بوده، به فرانسه مهاجرت می کنن. ساتراپی بیش از همه به خاطر کارگردانی انیمیشن شناخته شده ی "پرسپولیس" معروفه که به وحشت های سال های ابتدایی پس از انقلاب مخصوصا برای خانم ها می پردازه. جدای از این ویژگی جالب توجه، "رادیواکتیو" بخش هایی از زندگی شخصی و علمی ماری کوری و همسرش پی یر کوری رو از اواخر قرن نوزدهم تا دهه های آغازین قرن بیستم دنبال کرده و به سیر تحولات علمی و دانشگاهی اون زمان در فرانسه نوین و تاثیر کشف دو عنصر رادیوم و پولونیوم بر ابداعات علمی و پزشکی می پردازه. البته انتظار من از این فیلم این بود که توجه خیلی بیشتری به منظر علمی داستان بشه در حالی که این بخش از داستان در حاشیه قرار داره و اون چیزی که در مرکز توجه قرار گرفته، زندگی شخصی و روابط مادام کوری با همسرش، همکارانش و فرزند ارشدش هست که قطعا اگر شما هم چنین انتظاری داشتین، از تماشای این اثر ناامید خواهید شد! ضمن این که، با وجود قرارگیری فیلم در زمره ی آثار بیوگرافی، به دلیل اقتباس فیلم از یک رمان تصویری محصول 2010 با همین نام، بخش هایی از فیلم کاملا ساخته و پرداخته ذهن نویسنده اون رمان بوده و دقت تاریخی نداره و صرفا مصرف دراماتیک داشته. علاوه بر این، با وجود بازی های قابل قبول، اما داستان غیر منسجم و روایت جسته و گریخته ی فیلم که دائما از یک زمان مشغول پریدن به زمانی دیگه ست و حتی نماهایی از بمباران هیروشیما، پروژه منهتن (پروژه تست بمب اتم در امریکا) و فاجعه اتمی چرنوبیل رو هم شامل میشه، باعث کم شدن جذابیت فیلم لااقل برای شخص من شده و به همین دلیل، چندان نمی تونم دیدن این اثر رو به کسی توصیه کنم.
تو خلاصه نوشته شده "یک پرستار معتاد و پسر عموی دیوانه اش" که پسرعمو درست نیست و در واقع دخترعمو درسته! گذشته از این، فیلم ایده نو و تازه ای داره که من تو هیچ فیلم دیگه ای به یاد ندارم. هیجان فیلم در ترکیب با کمدی سیاه جالبش میتونه برای خیلی ها جذاب باشه، فیلم مدام در جریانه و کمتر پیش میاد حالت سکون و توقف پیدا کنه و هر لحظه داره اتفاق جدیدی رخ میده. در کل میتونم بگم فیلم تقریبا متفاوتی بود، بازی های خوبی داشت، تحرک بالایی داشت و با وجود ضعف ها و داستان سطحیش، اما تجربه لذت بخشی بود.
خلاصه داستان چرا ترجمه ماشینی شده؟!
یعنی دو خط خلاصه رو ترجمه کردن انقد کار سخت و وقت گیریه که باید دست به دامن گوگل ترنسلیت بشین؟!
در خلاصه داستان این سریال در صفحه IMDb اومده که: (در این سریال) با ماجراهای 15 سال آینده روبرو هستیم، زمانی که گروهی از اکتشافات علمی باعث تغییر زندگی تمامی انسان های ساکن بر روی کره زمین می شوند. (این سریال) راهی را برای یافتن نیمه گمشده ی خود از طریق شش داستان شور انگیز درباره هزینه ی پیدا کردن عشق واقعی (به تصویر می کشد.)
مساله حق انتخاب زن برای سقط جنین و تصمیمی که هر زن می تونه آزادانه برای بدن خودش بگیره مساله حساسیه که حتی در کشوری مثل امریکا که انواع آزادی های مدنی در اون جریان داره باعث اختلاف نظرهای گسترده میشه. به طوری که در تعدادی از ایالت های امریکا مثل میسوری که محل زندگی کاراکترهای داستانه، دختران زیر 18 سال بدون اجازه والدین حق سقط جنین رو ندارن اما در ایالتی مثل نیومکزیکو، این حق حتی برای افراد زیر 18 سال هم محفوظه. کارگردان در این فیلم تلاش کرده تا بار درام مساله سقط جنین و سختی تصمیم گیری و فشارهای وارده از خانواده و جامعه بر زن حامله رو با اشارات و طعنه های سیاسی ترکیب کنه و موقعیت هایی کمیک هم در این بین شکل می گیره که نسبتا بامزه و خنده دار هستن. اما در جاهایی هم به نظرم تصویری که از افراد مخالف سقط جنین ارائه میشه تصویری کاریکاتوری و اغراق شده ست (خانواده ای که قصد دارن مانع ورونیکا برای سقط جنین بشن بیشتر شبیه یه فرقه مرموز و مخوف می مونن که به کمین دخترانی میشینن که میخوان جنینشون رو بندازن). با این همه، فیلم هم در بخش درام، هم در بخش کمدی، در نحوه روایت رابطه ی در حال ترمیم دو شخصیت محوری (ورونیکا و بِیلی) و در ماجراجویی های سفر جاده ای این دو دوست قدیمی موفق عمل کرده و شاهد فیلم شیرین و دوست داشتنی ای هستیم
با وجود این که فرمول درام های عاشقانه یه فرمول کاملا قابل پیش بینیه که هر کدوم از ما ده ها و شاید صدها بار این فرمول رو در فیلم ها و سریال های مختلف تماشا کردیم، ولی باز هم چیزی در مورد این جور آثار وجود داره که دیدنشون رو هیچوقت تکراری یا ملال آور نمی کنه. شاید میل طبیعی و فطری انسان ها به دوست داشتن و دوست داشته شدن و تمایل ما آدم ها برای بروز احساسات و عواطف بشری خودمون و دیدن این عواطف در کاراکترهای فانتزی داستان های سینمایی باعث این میزان از جذبه و کشش برای تجربه آثاری از این دست باشه. در هر صورت، All the Bright Places هم پیرو همین قاعده ست. هیچ چیز غیر قابل مترقبه یا غافلگیرکننده ای در مورد این داستان وجود نداره (حتی پایان فیلم هم پایان تازه و بکری نیست و بارها در آثار مشابه دیده شده) اما همین که تمام عناصر داستان سر جای خودشون قرار دارن و دو بازیگر توانا به اسم ال فنینگ و جاستیس اسمیث در راس کار قرار گرفتن سبب شده که تماشای این فیلم برای یک بار تجربه ای رضایت بخش رو برای مخاطب علاقه مند به ژانر درام عاشقانه رقم بزنه
همون طور که Majid5325 اشاره کردن، تیلور شریدان کارنامه قابل قبول و موفقی داشته؛ چه در مقام نویسنده و چه کارگردان
تجربه کار در پروژه های نئو وسترنی مثل Hell or High Water رو هم داشته (که از نظر ژانر با این فیلم یکی بود - هر دو فیلم در ژانر نئو وسترن اکشن هیجانی هستن)
ولی خب چیزی که در نهایت می بینید یک فیلم کاملا معمولیه که در موارد زیادی ضعف داره که مهم ترینش داستان و نحوه روایت این داستانه. به عنوان یک اثر اکشن هم اون تب و تاب و تحرک لازم رو نداره. آدم بدهای فیلم حالت کمیک دارن و من رو یاد اون دو دزد ناشی فیلم "تنها در خانه" انداختن! همون قدر دست و پا چلفتی.
نمی تونم دلیلی برای دیدن این فیلم بهتون بدم. من خودم فقط به خاطر آنجلینا جولی و تیلور شریدان این فیلم رو دیدم و ابدا راضی نبودم. از ندیدن این فیلم هیچ چیز خاصی رو از دست نمی دین، به جز چند تا منظره زیبای کوهستان ها و جنگل های زیبای مونتانا!
باید اشتراک بخرید
یعنی دو خط خلاصه رو ترجمه کردن انقد کار سخت و وقت گیریه که باید دست به دامن گوگل ترنسلیت بشین؟!
در خلاصه داستان این سریال در صفحه IMDb اومده که: (در این سریال) با ماجراهای 15 سال آینده روبرو هستیم، زمانی که گروهی از اکتشافات علمی باعث تغییر زندگی تمامی انسان های ساکن بر روی کره زمین می شوند. (این سریال) راهی را برای یافتن نیمه گمشده ی خود از طریق شش داستان شور انگیز درباره هزینه ی پیدا کردن عشق واقعی (به تصویر می کشد.)