در The Protege داستان آدمکش حرفه ای، آنا داتون (مگی کیو) رو دنبال می کنیم که در کودکی، قربانی یک قتل عام خانوادگی در ویتنام شده ولی توسط مودی داتون (ساموئل ال جسکون) نجات پیدا کرده و سال ها بعد، آنا رو می بینیم که در لندن مدیر یک کتاب فروشی بزرگ شده و همراه با پدر معنویش، مودی، زندگی ظاهراً خوبی رو می گذرونه تا این که....و خب بقیه ی داستان هم که فرمول های صدها بار استفاده شده ی این ژانر بخصوص هست، یعنی توطئه و به دنبال اون، انتقام. مارتین کمپبل (کارگردان دو قسمت از مجموعه فیلم های جیمز باند و همچنین دو قسمت از مجموعه ی زورو) در The Protege یک اکشن تریلر کاملا معمولی رو تحویل تماشاگر میده. مگی کیو (که مادرش از مهاجران ویتنامی بوده)، مایکل کیتون و ساموئل ال جکسون به تنهایی بازیگران توانایی هستن و ترکیبشون هم در ظاهر باید نتیجه ی خوشایند و دل چسبی رو به همراه داشته باشه، ولی وقتی با یک داستان معمولی و فاقد پستی بلندی و خسته کننده طرف باشیم، صرف نظر از این که از چه بازیگرانی بهره می گیریم، نتیجه ی نهایی هیچ وقت از حد یک اثرِ در بهترین حالت پیش پا افتاده و سطحی فراتر نمی ره. هر چند که سکانس های اکشن فیلم در بیشتر موارد جوندار و خوش انرژی از کار در اومدن (البته باید انتظار دیدن سکانس های بیش از حد باور ناپذیر رو هم داشته باشین) و خب این چیزی هست که از یک اکشن تریلر انتظار میره، ولی صِرفِ این مورد نمی تونه کافی باشه، بلکه باید داستان قوی و منطقی ای هم وجود داشته باشه که به مثابه یک جور شیرازه برای قطعات جداگانه ی فیلم عمل کنه. متاسفانه این شیرازه ی داستانی در The Protege یافت نمیشه، و در نتیجه، با فیلمی مواجه هستیم که در هیچ کدوم از قسمت ها، فراتر از انتظارات ظاهر نمیشه و مخاطب رو به طرز شیرینی غافلگیر نمی کنه. The Protege در نهایت یک اکشن تریلر درجه دو با بازیگرانی جذاب اما داستانی کم رمق و زیادی خسته کننده و قابل پیش بینی هست که البته کسی هم انتظاری جز این از چنین فیلمی نداشته
@karimtheshireman
می تونین به یوتیوب مراجعه کنین
کافیه عبارتی مثل the green knight explained رو جستجو کنین
چندین ویدئوی خوب هست که هر کدوم از دید خودشون تفسیر کردن معانی، نماد ها و ارجاعات فیلم رو؛ همین طور مقایسه ش کردن با شعری که منبع نگارش فیلم نامه ی این اثره
درود بر شما آقای اسلام پناه (امیدوارم اسمتون رو درست متوجه شده باشم)
بابت نگاه مهربانانه تون ممنونم و خوشحالم که نظراتم براتون مثمر ثمر و فایده بخش بوده
همیشه سعی کردم بعد از تجربه ی هر فیلم، نظرم رو حول اون فیلم همراه با اندکی اطلاعات درباره فیلم و سازندگانش در اختیار دیگر کاربران قرار بدم تا شاید بتونن با دید بهتری به تماشای اون فیلم بشینن
در مورد شوالیه سبز هم باید بگم، همون طور که در نظرم هم گفتم، قطعا این فیلم برای همه نیست و صد البته این که صرفا اگر من متوجه مضامین و معانی فیلمی نشم دلیل موجهی بر بد بودن اون فیلم نیست، بلکه زمانی میشه فیلم یا هر اثر هنری دیگه ای رو عیناً بد دونست که از لحاظ فنی بد باشه، یعنی کارگردانی، بازیگری، موسیقی، فیلم برداری، نورپردازی، صداگذاری، و سایر جنبه های فنی اثر. در حالی که شوالیه سبز از حیث فنی یک فیلم درجه یکه اما شما باید طالب چنین آثاری باشین تا بتونین از زیبایی های نهفته ش لذت ببرین و برای فهم معانیش هم قطعا یک بار دیدن فیلم چاره ساز نیست و باید به نقد ها و بررسی های متعدد موجود مراجعه کرد. در واقع، زمانی که معمای فیلم حل میشه و ابهاماتش آشکار میشه، تازه متوجه میشید که با چه فیلم خوبی طرف بودید.
Reminiscence (به معنای "خاطره") اسم دستگاهی هست که نیک بَنیستِر (هیو جکمن)، کارآگاه خصوصی، از اون برای تجربه ی دوباره ی خاطرات گذشته توسط مشتریانش استفاده می کنه؛ مشتریانی که در دنیای شبه آخر الزمانی داستان، که جنگ های گسترده داخلی باعث فروپاشی امریکا و گرمایش جهانی موجب بالا اومدن سطح آب های آزاد شده و شهر میامی رو به ونیز امریکا تبدیل کرده، به دنبال فرار از واقعیت های ناگوار دنیای جدید و پناه بردن به یادبود های شیرین حیات گذشته شون هستن. Reminiscence، به عنوان اولین تجربه کارگردانی سینمایی لیسا جوی (کارگردان و نویسنده ی قسمت هایی از سریال وست ورلد)، بیش از هر چیز دیگری در محتوا و حال و هوای داستانی و فضای سایبرپانکی دنیای فیلم، شما رو به یاد آثار به یاد ماندنی ای مثل بلید رانر و اینسپشن خواهد انداخت، مقایسه ای که با توجه به استاندارد های به مراتب نازل تر این فیلم به نسبت هم ردیف های ممتازش، عاقبت خوبی رو برای Reminiscence رقم نمی زنه و این مقایسه ی ناخودآگاه باعث می شه تا در طول تماشای فیلم بارها به یاد فیلم های مذکور بیفتید و از اختلاف سطح میان این دو گروه احساس ناخوشایندی بهتون دست بده. اگرچه پیچیدگی های داستانی فیلم واقعا در نوع خودش زیاده و ما با روایت پیچیده ای طرفیم، اما همین که بخش زیادی از داستان فیلم رو باید با صدای هیو جکمن به عنوان راوی (و نه در جریان فیلم) متوجه بشیم به تنهایی حکایت از این داره که با چه نوع فیلم نامه ی سطحی ای سر و کار داریم. در واقع بزرگترین نقطه ضعف Reminiscence هم در نهایت همین پیچیدگی بیش از حد داستان و وقت و انرژی کمی هست که برای توضیح این پیچیدگی ها و شفاف سازی داستان خرج شده تا در نهایت با یک اثر التقاطی سطح پایین رو به رو باشیم که حتی حضور ستارگانی مثل هیو جکمن و ربکا فرگوسن هم نمی تونه تجربه ی اون رو توجیه کنه. Reminiscence می تونست خیلی بیش تر از یک عاشقانه ی علمی تخیلی ناامید کننده و به شدت معمولی باشه.
می تونین به یوتیوب مراجعه کنین
کافیه عبارتی مثل the green knight explained رو جستجو کنین
چندین ویدئوی خوب هست که هر کدوم از دید خودشون تفسیر کردن معانی، نماد ها و ارجاعات فیلم رو؛ همین طور مقایسه ش کردن با شعری که منبع نگارش فیلم نامه ی این اثره
فوق العاده، کم نظیر و تماشایی
ممنونم از نظر لطفتون
ممنونم از نظر لطفتون
بابت نگاه مهربانانه تون ممنونم و خوشحالم که نظراتم براتون مثمر ثمر و فایده بخش بوده
همیشه سعی کردم بعد از تجربه ی هر فیلم، نظرم رو حول اون فیلم همراه با اندکی اطلاعات درباره فیلم و سازندگانش در اختیار دیگر کاربران قرار بدم تا شاید بتونن با دید بهتری به تماشای اون فیلم بشینن
در مورد شوالیه سبز هم باید بگم، همون طور که در نظرم هم گفتم، قطعا این فیلم برای همه نیست و صد البته این که صرفا اگر من متوجه مضامین و معانی فیلمی نشم دلیل موجهی بر بد بودن اون فیلم نیست، بلکه زمانی میشه فیلم یا هر اثر هنری دیگه ای رو عیناً بد دونست که از لحاظ فنی بد باشه، یعنی کارگردانی، بازیگری، موسیقی، فیلم برداری، نورپردازی، صداگذاری، و سایر جنبه های فنی اثر. در حالی که شوالیه سبز از حیث فنی یک فیلم درجه یکه اما شما باید طالب چنین آثاری باشین تا بتونین از زیبایی های نهفته ش لذت ببرین و برای فهم معانیش هم قطعا یک بار دیدن فیلم چاره ساز نیست و باید به نقد ها و بررسی های متعدد موجود مراجعه کرد. در واقع، زمانی که معمای فیلم حل میشه و ابهاماتش آشکار میشه، تازه متوجه میشید که با چه فیلم خوبی طرف بودید.