اگه یه فرد مبتلا به اوتیسم تو خانواده ت داشتی هیچوقت همچین نظر مضحکی نمی دادی!
تقصیر جامعه ست که این آگاهی رو بهت نداده تا بدونی چه اختلال آزاردهنده ایه و اینی که تو سریال ها و فیلم ها نشون میدن، حالت خیلی خوب و رویایی اوتیسمه!
تکلیف مخاطب با این فیلم مشخصه. اگه از موضوع همجنس گرایی خوشتون نمیاد و کلا تحمل طرح این موضوع خاص رو در آثار سینمایی ندارین بهتره سراغ این فیلم نرین. هر چند که فیلم تقریبا خالی از محتوای جنسی هست ولی ادا و اطوارهای خاص همجنس گرایان از نوعِ بخصوصِ صحبت کردن گرفته تا زبان خاص بدن رو باید در این فیلم به مقدار زیاد انتظار داشته باشین. با این حال، اگه جزو این گروه از سینما دوستان نیستید هم، فیلم مطلب چندان تازه ای برای ارائه به شما نداره که بخواین وقتتون رو برای تماشاش اختصاص بدین. داستان فیلم که بر اساس نمایش نامه ای به همین اسم ساخته شده و در واقع بازسازی فیلمی به حساب میاد که سال 1970 از روی اون نمایش نامه اقتباس شده بوده، در سال 1968 در منهتن شهر نیویورک جریان داره. چند دوست همجنس گرا در آپارتمان یکی از این دوستان، به اسم مایکل (جیم پارسونز) برای جشن تولد هارولد (زاکاری کوئینتو) که یکی دیگه از این دوستان هست دور هم جمع میشن و در این بین، مهمانی ناخوانده وارد جمع میشه و معادلات رو کاملا بهم می زنه و جشن رو به آشوب می کشه. تقریبا کل فیلم در همون واحد مسکونی می گذره، طبق عادت نمایش های تئاتری صحبت های زیادی بین کاراکترها رد و بدل میشه و احساسات فراوانی از اون ها جاری میشه که اکثرا خسته کننده و ملال آور هستن و فقط نیمه پایانی فیلم که دوستان همجنس گرا تصمیم به یک بازی جسورانه می گیرن، فیلم کمی به خودش میاد و رنگ و بوی یک فیلم واقعی رو می گیره! البته نباید از بازی های خوب این فیلم غافل شد ولی نبود یک داستان منسجم و ایده ای که این روزها در هر گوشه و کنار سینمای امریکا دیده میشه، شخصیت های سطحی بدون شخصیت پردازی مناسب، و تلاش زیاد کارگردان برای مقبول جلوه دادن همجنس گرایی برای مخاطب دگرجنس گرا یا اصطلاحا straight که به جای برانگیختن حس همدردی و درک انسان دوستانه، بیشتر حس مخالف اون رو تحریک می کنه، همه باعث شدن این فیلمی نباشه که بخواید وقتتون رو پاش بذارین. می تونست بهتر باشه ولی در بهترین حالت یک تلاش خسته کننده ست
کامنت یکی از کاربران در یکی از سایت های نقد و بررسی این فیلم رو می خوندم که نوشته بود این فیلم هم ترسناکه هم هیجان انگیز؛ ترسناکه چون باید 100 دقیقه تحملش کنی و هیجان انگیزه وقتی که بالاخره تموم میشه و از دستش راحت میشی! به شدت خسته کننده، بی هدف، بی مضمون، بی جهت، شلخته، از اون دسته فیلم هایی که بیشتر مناسب دانشجویان رشته های سینماییه که بعد از دیدنش تو یه کافه دور هم جمع شن و تا شب درباره بزرگی و شکوهش حرف بزنن، ولی برای یه مخاطب عادی سینما فیلم حوصله سربریه که احتمالا خیلی ها یا نمی تونن تا انتها تحملش کنن یا مدام مشغول چک کردن گوشی و این طرف اون طرفشون هستن! تنها ویژگی مثبت شرلی، بازی قوی الیزابت ماس و بازیگر نقش روزی (که اسمش یادم نیست) هستش که باعث میشن شاید بشه کشان کشان خودت رو به خط پایان این عذاب الهی برسونی!
فیلم به شدت خسته کننده و ملال آوری بود. فیلم نامه هم که بر اساس رمانی به همین اسم به قلم جین آستن نوشته شده بود داستانی بسیار خاله زنکی رو روایت می کرد از دخترک پولدار و مغروری که تو کار همه دخالت می کرد. حتی اگه به فیلم های تاریخی با این سبک و سیاق علاقه دارید هم با ندیدن این فیلم هیچ چیزی رو از دست نمی دین. با این که بازی ها، موسیقی، طراحی صحنه و گریم و طراحی لباس ها زیبا و برازنده بودن ولی به دلیل داستانی کم رمق و خسته کننده، ارزش دیدن برای من نداشت
من به حدی ساموئل جکسون رو دوست دارم که حتی اگه کل فیلم یه گوشه بشینه و روزنامه بخونه بازم دیدن اون فیلم برام واجب میشه!
حیف که تو این فیلم خبری از دیالوگ ماندگار Motherf***er نیست!
گذشته از این حرف ها، درام قشنگی بود که بر اساس حقایق تاریخی و داستانی واقعی ساخته شده بود و خب تو این دوره و زمونه و با این اوضاع نژادپرستی در همه جای دنیا، دیدنش نمی تونه خالی از لطف باشه
عالی بود از همه نظر...از تک تک جهات یک اثر خوش ساخت و تمیز و استادانه بود
درامی گیرا با ریتمی معقول (نه تند و شتاب زده و نه خیلی کند و خسته کننده) که جوانی تا میان سالی و کهن سالی یک کشاورز و خانواده ش، و تضاد ها و سایش های بین این فرد و همسایه کشاورز و لجباز و بد عنقش رو به تصویر می کشه. داستان این فیلم نشون داد که هیچ چیز ماندگار نیست، گاهی زحمت های طاقت فرسای یک فرد در طول سال ها کار و تلاش بی وقفه خیلی راحت به باد میره. پس تا زنده ای زندگی کن، محبت کن، و قدر لحظه هات و عزیزانت رو بدون.
"برایت برن"
امتیاز: 3 از 10
----------------------------
"برایت برن" پس از فیلم "کندو" (2014)، دومین اثر بلند سینمایی دیوید یاروسکی، کارگردان و تدوین گر کم سابقه و نه چندان شناخته شده امریکایی به حساب میاد. یاروسکی در هر دو فیلمش از عناصر سینمای وحشت و ژانر علمی تخیلی وام گرفته و با ترکیب این دو با خصوصیات درام، سعی در خلق اثری متفاوت و متمایز داشته که به نظر من در هر دو مورد به شدت ناموفق و متزلزل ظاهر شده.
اولین نکته ای که در مورد "برایت برن" جلب توجه میکنه داستانشه؛ داستانی که با وارونه جلوه دادن داستان سوپرمن، سعی کرده باز تعریفی از زاویه ای منحصر بفرد از اون داستان معروف ارائه بده و با این حربه، مخاطب رو به سالن سینما بکشونه؛ حربه ای که به خاطر نگارش ضعیف و ناپخته فیلمنامه و وجود حفره ها و علامت سوال های فراوان، عملا نتونست کاری از پیش ببره.
فیلم با نشون دادن تلاش یک زوج جوان برای بچه دار شدن شروع شده و همون ابتدا، با سقوط یک شی آسمانی به محوطه منزل روستایی این زوج ادامه پیدا میکنه. درون این شی، توری (الیزابت بنکس) و کایل (دیوید دنمن)، یک نوزاد پیدا میکنن و تصمیم میگیرن به فرزندی قبولش کنن و اسمش رو برندن میگذارن. اون نوزاد بزرگ میشه و ده سال بعد، برندن (جکسن اِی دان) به ناگهان تصمیم میگیره دنیا رو تصاحب کنه...
همونطور که میبینید، داستان حالت وارونه ای از داستان سوپرمنه که در اون، قهرمان داستان یا بهتره بگیم ضد قهرمان، به جای تلاش برای کمک به بشریت، سعی در نابودی تمام جهان داره. این داستان بر روی کاغذ پتانسیل بالایی برای خلق یک دنیای داستانی تا به حال دیده نشده و متمایز داره اما در عمل، محصولی که به دست من و شمای مخاطب میرسه ترکیبی هست از سکانس هایی که پس از ایجاد تنش با کمک موسیقی متن و شات های متعدد دوربین از زوایای مختلف، ناگهان با یک Jump Scare سعی میکنه مخاطب رو بترسونه و علاوه بر اون، یکی دو تا صحنه خشن قتل که عملا یا در همون لحظه، چیز خاصی از این خشونت نمیبینیم یا با تدوین تند و شات های سریع، از کنارش به سرعت میگذریم و این روند تا پایان به همین صورت ادامه پیدا میکنه طوری که در صحنه هایی حس میکنید درجه سنی فیلم PG-13 هست در حالیکه فیلم درجه R داره.
با وجود حضور جیمز گان (خالق "نگهبانان کهکشان") در مقام تهیه کنندگی فیلم و برادر و پسر عموش، برایان و مارک در نقش نویسندگان فیلم نامه، داستان فیلم نقطه ضعف اصلی اون به حساب میاد. داستانی که به خاطر حفره های زیاد و علامت سوال های متعدد، روایت شتاب زده و کم توجهی به شخصیت پردازی کاراکتر برندن، عملا نتونسته پتانسیل بالای فیلم رو برآورده کنه. شخصیت برندن به همین دلیل به شدت اعصاب خورد کن و رو مخه و شخصیت توری هم مادری رو نشون میده که تحت هر شرایطی و با وجود دیدن تمام شواهد، همه چیز رو تا پایان انکار میکنه و حتی بازی خوب الیزابت بنکس هم نتونسته در مقابل نویسندگی بد این کاراکتر مقاومت کنه. بقیه کاراکترها هم عملا نقش عروسک های برندن رو دارن که بتونه ازشون انتقام بگیره و قدرت هاش رو به رخ دیگران بکشه، قدرت هایی که به لطف جلوه های ویژه نه چندان قوی فیلم، همون تاثیر اندک رو هم رو بیننده ندارن. در نهایت، برایت برن یکی از ناموفق ترین فیلم های پرسروصدای سال 2019 بود که به شدت ناامیدم کرد و امیدوارم دنباله ای براش ساخته نشه یا اگه ساخته میشه، روند متفاوتی رو دنبال کنه.
توصیه می کنم به هیچ وجه سمت این افتضاح سینمایی نرید
تقصیر جامعه ست که این آگاهی رو بهت نداده تا بدونی چه اختلال آزاردهنده ایه و اینی که تو سریال ها و فیلم ها نشون میدن، حالت خیلی خوب و رویایی اوتیسمه!
سایت opensubtitles.org هم یه نمونه ی دیگه
حیف که تو این فیلم خبری از دیالوگ ماندگار Motherf***er نیست!
گذشته از این حرف ها، درام قشنگی بود که بر اساس حقایق تاریخی و داستانی واقعی ساخته شده بود و خب تو این دوره و زمونه و با این اوضاع نژادپرستی در همه جای دنیا، دیدنش نمی تونه خالی از لطف باشه
درامی گیرا با ریتمی معقول (نه تند و شتاب زده و نه خیلی کند و خسته کننده) که جوانی تا میان سالی و کهن سالی یک کشاورز و خانواده ش، و تضاد ها و سایش های بین این فرد و همسایه کشاورز و لجباز و بد عنقش رو به تصویر می کشه. داستان این فیلم نشون داد که هیچ چیز ماندگار نیست، گاهی زحمت های طاقت فرسای یک فرد در طول سال ها کار و تلاش بی وقفه خیلی راحت به باد میره. پس تا زنده ای زندگی کن، محبت کن، و قدر لحظه هات و عزیزانت رو بدون.
امتیاز: 3 از 10
----------------------------
"برایت برن" پس از فیلم "کندو" (2014)، دومین اثر بلند سینمایی دیوید یاروسکی، کارگردان و تدوین گر کم سابقه و نه چندان شناخته شده امریکایی به حساب میاد. یاروسکی در هر دو فیلمش از عناصر سینمای وحشت و ژانر علمی تخیلی وام گرفته و با ترکیب این دو با خصوصیات درام، سعی در خلق اثری متفاوت و متمایز داشته که به نظر من در هر دو مورد به شدت ناموفق و متزلزل ظاهر شده.
اولین نکته ای که در مورد "برایت برن" جلب توجه میکنه داستانشه؛ داستانی که با وارونه جلوه دادن داستان سوپرمن، سعی کرده باز تعریفی از زاویه ای منحصر بفرد از اون داستان معروف ارائه بده و با این حربه، مخاطب رو به سالن سینما بکشونه؛ حربه ای که به خاطر نگارش ضعیف و ناپخته فیلمنامه و وجود حفره ها و علامت سوال های فراوان، عملا نتونست کاری از پیش ببره.
فیلم با نشون دادن تلاش یک زوج جوان برای بچه دار شدن شروع شده و همون ابتدا، با سقوط یک شی آسمانی به محوطه منزل روستایی این زوج ادامه پیدا میکنه. درون این شی، توری (الیزابت بنکس) و کایل (دیوید دنمن)، یک نوزاد پیدا میکنن و تصمیم میگیرن به فرزندی قبولش کنن و اسمش رو برندن میگذارن. اون نوزاد بزرگ میشه و ده سال بعد، برندن (جکسن اِی دان) به ناگهان تصمیم میگیره دنیا رو تصاحب کنه...
همونطور که میبینید، داستان حالت وارونه ای از داستان سوپرمنه که در اون، قهرمان داستان یا بهتره بگیم ضد قهرمان، به جای تلاش برای کمک به بشریت، سعی در نابودی تمام جهان داره. این داستان بر روی کاغذ پتانسیل بالایی برای خلق یک دنیای داستانی تا به حال دیده نشده و متمایز داره اما در عمل، محصولی که به دست من و شمای مخاطب میرسه ترکیبی هست از سکانس هایی که پس از ایجاد تنش با کمک موسیقی متن و شات های متعدد دوربین از زوایای مختلف، ناگهان با یک Jump Scare سعی میکنه مخاطب رو بترسونه و علاوه بر اون، یکی دو تا صحنه خشن قتل که عملا یا در همون لحظه، چیز خاصی از این خشونت نمیبینیم یا با تدوین تند و شات های سریع، از کنارش به سرعت میگذریم و این روند تا پایان به همین صورت ادامه پیدا میکنه طوری که در صحنه هایی حس میکنید درجه سنی فیلم PG-13 هست در حالیکه فیلم درجه R داره.
با وجود حضور جیمز گان (خالق "نگهبانان کهکشان") در مقام تهیه کنندگی فیلم و برادر و پسر عموش، برایان و مارک در نقش نویسندگان فیلم نامه، داستان فیلم نقطه ضعف اصلی اون به حساب میاد. داستانی که به خاطر حفره های زیاد و علامت سوال های متعدد، روایت شتاب زده و کم توجهی به شخصیت پردازی کاراکتر برندن، عملا نتونسته پتانسیل بالای فیلم رو برآورده کنه. شخصیت برندن به همین دلیل به شدت اعصاب خورد کن و رو مخه و شخصیت توری هم مادری رو نشون میده که تحت هر شرایطی و با وجود دیدن تمام شواهد، همه چیز رو تا پایان انکار میکنه و حتی بازی خوب الیزابت بنکس هم نتونسته در مقابل نویسندگی بد این کاراکتر مقاومت کنه. بقیه کاراکترها هم عملا نقش عروسک های برندن رو دارن که بتونه ازشون انتقام بگیره و قدرت هاش رو به رخ دیگران بکشه، قدرت هایی که به لطف جلوه های ویژه نه چندان قوی فیلم، همون تاثیر اندک رو هم رو بیننده ندارن. در نهایت، برایت برن یکی از ناموفق ترین فیلم های پرسروصدای سال 2019 بود که به شدت ناامیدم کرد و امیدوارم دنباله ای براش ساخته نشه یا اگه ساخته میشه، روند متفاوتی رو دنبال کنه.