دلیل این امتیاز پایین کاربران IMDb رو نمی فهمم. البته تعداد آرا هم خیلی کمه و میتونه دلیلش همین آراء کم باشه و معمولا چند نفر اولی که رای میدن یا 1 میدن یا 10. حالا بسته به این که چه فیلمی باشه و چقدر حاشیه داشته باشه یا نداشته باشه. گذشته از این ها، به جرات می تونم بگم یکی از بهترین فیلم های سال 2020 بوده که تا این جا تماشا کردم. نمیشه فیلم رو چندان در دسته بندی سینمای وحشت یا ژانر ترسناک قرار داد، بلکه Rent-A-Pal بیشتر درامی هست که با عناصر هیجان انگیز ترکیب شده تا مطالعه ای روان شناسانه رو بر شخصیت اصلی داستان باشه (پسر مجرد 40 ساله ای به نام دیوید که با مادر پیر 73 ساله ش که مبتلا به آلزایمر و زوال عقله و زمین گیر شده زندگی می کنه و از اون جایی که باید همیشه مراقب مادرش باشه خیلی کم از خونه بیرون میره و اکثر اوقات رو در زیرزمین خونه کوچکشون در شهر دِنوِر به تماشای فیلم و گوش دادن به موسیقی های پدر فوت شده ش می گذرونه). پرده اول فیلم (حدودا تا 40 دقیقه اول) صرفا به نمایش زندگی روزمره دیوید، سر و کله زدن با مادر پیر و مریضش، و تلاشش برای پیدا کردن جفتی برای زندگی و خروج از تنهایی می گذره. از اینجا به بعده که بار هیجانی داستان شروع به تحرک می کنه و با هر سکانسی که دیوید با دوست ویدئویی جدیدش، اَندی، می گذرونه، جنون تنهایی و افسردگی دیوید بیشتر خودش رو نشون میده. در واقع شاید بشه اندی رو نمادی از تنهایی و مالیخولیای ذهن دیوید دونست، شاید بشه اندی رو خود دیوید دونست، هر چند برداشت های دیگه ای هم میشه داشت. همین مطالعه دراماتیزه ی روان شناسانه از شخصیت تنها و درون گرای دیوید در کنار بازی فوق العاده برایان لندیس فالکینز (در نقش دیوید) و ویل ویتون (در نقش اندی)، تماشای این فیلم متفاوت و نو رو به امری واجب برای علاقه مندان به درام های هیجانی با طعم روان پریشی و اندکی مولفه های ترسناک می کنه
هر چند درون مایه داستانی این فیلم بارها و بارها در فیلم هایی با تم مشابه دیده شده (مثل Groundhog Day یا Edge of Tomorrow یا Happy Death Day)، این که فردی در یک لوپ زمانی گرفتار میشه و نمی تونه ازش خارج شه و هر بار که می میره یا می خوابه دوباره از اول اون روز رو شروع می کنه، ولی تفاوت پالم اسپرینگز با آثار مشابه در این جاست که در این فیلم، شخصیت اصلی داستان یعنی نایلز (آدام سمبرگ) از همون ابتدای فیلم در لوپ زمان گیر کرده و این طور که پیداست ظاهرا مدت های زیادیه که با این مساله دست و پنجه نرم می کنه ولی راه به جایی نبرده. تفاوت دیگه در این جاست که بر خلاف فیلم هایی که نام بردم و سایر فیلم های این زیر ژانر، فقط یک شخصیت نیست که در این لوپ گیر می کنه بلکه در اینجا سه شخصیت داریم که با هم دیگه در این کابوس ناتمام گیر افتادن: نایلز، سارا (کریستین میلیوتی)، و روی (جی کی سیمنز) و همین باعث تفاوت و جذابیت این فیلم میشه. ضمن این که زمان نسبتا کوتاه فیلم باعث استفاده حداکثری از موقعیت های کمیک و درام و رمانتیک شده و تماشای فیلم رو به هیچ وجه خسته کننده نمی کنه. البته بخش هایی از داستان کمی بیش از حد اغراق آمیز به نظر می رسن (هر چند خود داستان فیلم کلا باورنکردنی و علمی تخیلیه!) مثلا روشی که شخصیت ها برای خارج شدن از لوپ پیدا می کنن یا برخی روابط بین کاراکترهای داستان که وارد جزییات نمیشم. در کل می تونم تماشای پالم اسپرینگز رو به علاقه مندان به کمدی های رمانتیک توصیه کنم (از نظر موقعیت های کمیک و خنده دار هم هیچ چیزی کم نداره) و مطمئنم می تونه لبخند رو به لباتون بیاره
بر خلاف اکثر دوستان که از این کار خوششون نیومده بود من فکر میکنم برای یک بار دیدن کاملا برای دوست داران ژانر جنگ و اکشن رضایت بخشه. وجود تام هنکس در هر فیلمی خودش یک لذت برای بیننده ست. مهمترین نقطه قوت این فیلم هم مدت زمان تقریبا کوتاه 80دقیقه ای خود فیلمه که از ابتدا تا انتها پر شده از سکانس های پر تب و تاب و پر تنش که روایت کننده برخورد کاروان کشتی های تجاری متفقین و چند زیردریایی مخوف آلمان نازیه. همین استفاده حداکثری از زمان کوتاه فیلم باعث شده تماشای فیلم برای یک بار اصلا خسته کننده نشه.
البته در دو فیلم "درخشش ابدی یک ذهن پاک" و "جان مالکوویچ بودن"، کافمن نویسنده فیلمنامه و تهیه کننده بوده. "بخش گویی، نیویورک" و همینطور انیمیشن متفاوت Anomalisa جزو کارهایی هستن که کافمن در مقام کارگردان ظاهر شده
درود بر شما آقای زینی وند
با نظرتون کاملا موافقم. راستش من اصلا دستم به کم نمیره! شاید بارها شده سعی کردم نظرم رو خیلی کوتاه بیان کنم (به قول شما ده کلمه ای) ولی همین که شروع به نوشتن میکنم یه سری افکار و ایده ها میاد تو ذهنم که نمیتونم ننویسمشون. میدونم خیلی ها حوصله خوندن کامنت طولانی رو ندارن و بعضی از کاربران هم ایراد میگیرن که آقا اینجا جای انشا نیست و ما اگه حال داشتیم کامنت شما رو بخونیم میرفتیم درسمونو میخوندیم و از این نظرات این تیپی. ولی من سعی میکنم بعد از دیدن هر فیلم، یک نظر تا حدودی منتقدانه و کمی طولانی تر از حد معمول براش بنویسم تا شاید کاربرایی مثل شما جلبش بشن و بخوننش. برای من همین که نظرم خونده بشه کافیه و خیلی خوشحالم میکنه. شما هم حتما فیلم رو ببینید. آثار جارموش رو باید دید. بهرحال ممنونم از شما و تمام کسایی که به من محبت دارن. روزگار به کام
امتیاز من به فصل دوم ----------------> 7 از 10
فصل دوم سریال Dark ویژگی های مثبت فنی و هنری فصل اول رو حفظ کرده ولی از نظر داستانی، لحظه به لحظه و قسمت به قسمت پیچیده تر میشه. این موضوع هر چقدر که فاصله بین تماشای فصل اول و دوم بیشتر باشه بیشتر خودش رو نشون میده. بنابراین توصیه میکنم اگه فصل اول رو مدتها قبل دیدید یا دوباره ببینیدش یا خلاصه داستان رو از جایی مثل صفحه ویکی پدیای سریال بخونید چون با شروع فصل 2، خبری از "آنچه گذشت" نیست و بیننده مستقیما پرت میشه به درون داستان و فرض میکنه شما تمام اتفاقات و اسامی شخصیت ها و غیره رو یادتونه و اگه بدون آمادگی قبلی این فصل رو شروع کنید مدتی طول میکشه تا همه اتفاقات فصل اول به ذهنتون برگرده و این خودش فهم داستان فصل دو رو پیچیده تر و سخت تر میکنه. با اینکه در هر قسمت، تکه هایی از پازل نهایی داستان تکمیل میشن ولی این پازل انقد تکه تکه هست که با پایان فصل دوم هم کلی سوال و ابهام در ذهن بیننده شکل میگیره و با همون سردرگمی و گیجی ای که فصل رو شروع کرده بود اون رو به پایان میرسونه. مشکل فصل اول از نظر من در عدم پرداختن به شخصیت منفی داستان، Noah بود که در این فصل فک میکردم این مشکل برطرف شه و ما با این شخصیت بیشتر آشنا شیم ولی متاسفانه با وجود اینکه شخصیت Noah در قسمت های نه چندان کم تعدادی از فصل دوم حضور و تاثیرگذاری داره ولی بیننده زیاد نمیتونه به ابعاد این شخصیت اونطور که باید پی ببره و علاوه بر اون یک شخصیت مرموز دیگه به اسم Adam هم به داستان افزوده شده که از انگیزه های واقعی او و حوادث زندگیش هم چیز خاصی دستگیر بیننده نمیشه. تمرکز اصلی این فصل بر دو شخصیت کلودیا تیدمان و یوناس کانوالد بوده و شخصیت های دیگه بیشتر نقش حاشیه ای و مکمل دارن و طبعا بر اطلاعات ما از این شخصیت ها نسبت به فصل اول آنچنان افزوده نمیشه ولی جزییات بیشتری از کاراکترهای کلودیا و یوناس به بیننده معرفی میشه. در نهایت میتونم بگم این فصل به دلیل پیچیدگی و تو در تو بودن بیش از حد چندان به من نچسبید و هنوز فصل اول رو به طور محسوسی قوی تر و اتمسفریک تر میدونم. در این حد میشه گفت که فصل دوم به هیچ وجه خسته کننده نیست و صرفا پیچیده و مبهمه (در تقریبا تمام طول فصل 1، ما با سه خط زمانی درگیر بودیم که به تدریج در طول ده قسمت به بیننده معرفی شدن که در فصل دوم این تعداد به پنج خط افزایش پیدا میکنه که از همون ابتدا بیننده با همه خطوط درگیره و این خودش یکی از دلایل اصلی پیچیده تر شدن این فصله). امیدوارم فصل سوم بتونه جواب سوالات و ابهامات رو بده و پایان رضایت بخشی بر این سریال زیبا باشه
اینو یادم رفت بنویسم که تنها نکته منفی فصل 1 سریال از نظر من عدم شخصیت پردازی کاراکتر نقش منفی داستان و نپرداختن به انگیزه ها یا پیشینه داستانی این شخصیت (Noah) هست که البته حدس میزنم سازندگان این وظیفه رو به فصل 2 محول کرده باشن
GoT و TLOTR رو سخت بشه رو دو کفه یک ترازو وزن کرد
به نظرم جواب این سوال شما بیشتر به علاقه مندی شخصی هر فرد برمیگرده؛ اینکه کسی بازی تاج و تخت رو ترجیح بده یا ارباب حلقه ها رو بیشتر از اینکه تابع مقایسه ای عینی و نکته به نکته و منطقی باشه تابع این فاکتوره که اون فرد بیشتر تونسته در دنیای کدوم یک از این دو شاهکار سینمایی غرق بشه و با شخصیت های کدوم یک بیشتر همذات پنداری کنه. با اینکه هر دو اثر در بکارگیری از عناصر اسطوره ای، نبردهای تن به تن، موجودات تخیلی، شخصیت های چند وجهی و پیچیده، داستان غنی و چندلایه، مفهوم تقابل خیر و شر، و پیشینه ی ادبی قوی مشترک هستند ولی به دلیل نحوه روایت متفاوت (یکی سریالی هشت فصلی و دیگری سه گانه ای سینمایی) نمیشه بصورت عینی و دقیق مقایسه شون کرد
برای من و با احترام به نظر تمام عزیزان، جواب سوال شما "ارباب حلقه ها"ست
با نظرتون کاملا موافقم. راستش من اصلا دستم به کم نمیره! شاید بارها شده سعی کردم نظرم رو خیلی کوتاه بیان کنم (به قول شما ده کلمه ای) ولی همین که شروع به نوشتن میکنم یه سری افکار و ایده ها میاد تو ذهنم که نمیتونم ننویسمشون. میدونم خیلی ها حوصله خوندن کامنت طولانی رو ندارن و بعضی از کاربران هم ایراد میگیرن که آقا اینجا جای انشا نیست و ما اگه حال داشتیم کامنت شما رو بخونیم میرفتیم درسمونو میخوندیم و از این نظرات این تیپی. ولی من سعی میکنم بعد از دیدن هر فیلم، یک نظر تا حدودی منتقدانه و کمی طولانی تر از حد معمول براش بنویسم تا شاید کاربرایی مثل شما جلبش بشن و بخوننش. برای من همین که نظرم خونده بشه کافیه و خیلی خوشحالم میکنه. شما هم حتما فیلم رو ببینید. آثار جارموش رو باید دید. بهرحال ممنونم از شما و تمام کسایی که به من محبت دارن. روزگار به کام
نه خب اگه حاوی اسپویل باشه که حتما ذکر میکنم
فصل دوم سریال Dark ویژگی های مثبت فنی و هنری فصل اول رو حفظ کرده ولی از نظر داستانی، لحظه به لحظه و قسمت به قسمت پیچیده تر میشه. این موضوع هر چقدر که فاصله بین تماشای فصل اول و دوم بیشتر باشه بیشتر خودش رو نشون میده. بنابراین توصیه میکنم اگه فصل اول رو مدتها قبل دیدید یا دوباره ببینیدش یا خلاصه داستان رو از جایی مثل صفحه ویکی پدیای سریال بخونید چون با شروع فصل 2، خبری از "آنچه گذشت" نیست و بیننده مستقیما پرت میشه به درون داستان و فرض میکنه شما تمام اتفاقات و اسامی شخصیت ها و غیره رو یادتونه و اگه بدون آمادگی قبلی این فصل رو شروع کنید مدتی طول میکشه تا همه اتفاقات فصل اول به ذهنتون برگرده و این خودش فهم داستان فصل دو رو پیچیده تر و سخت تر میکنه. با اینکه در هر قسمت، تکه هایی از پازل نهایی داستان تکمیل میشن ولی این پازل انقد تکه تکه هست که با پایان فصل دوم هم کلی سوال و ابهام در ذهن بیننده شکل میگیره و با همون سردرگمی و گیجی ای که فصل رو شروع کرده بود اون رو به پایان میرسونه. مشکل فصل اول از نظر من در عدم پرداختن به شخصیت منفی داستان، Noah بود که در این فصل فک میکردم این مشکل برطرف شه و ما با این شخصیت بیشتر آشنا شیم ولی متاسفانه با وجود اینکه شخصیت Noah در قسمت های نه چندان کم تعدادی از فصل دوم حضور و تاثیرگذاری داره ولی بیننده زیاد نمیتونه به ابعاد این شخصیت اونطور که باید پی ببره و علاوه بر اون یک شخصیت مرموز دیگه به اسم Adam هم به داستان افزوده شده که از انگیزه های واقعی او و حوادث زندگیش هم چیز خاصی دستگیر بیننده نمیشه. تمرکز اصلی این فصل بر دو شخصیت کلودیا تیدمان و یوناس کانوالد بوده و شخصیت های دیگه بیشتر نقش حاشیه ای و مکمل دارن و طبعا بر اطلاعات ما از این شخصیت ها نسبت به فصل اول آنچنان افزوده نمیشه ولی جزییات بیشتری از کاراکترهای کلودیا و یوناس به بیننده معرفی میشه. در نهایت میتونم بگم این فصل به دلیل پیچیدگی و تو در تو بودن بیش از حد چندان به من نچسبید و هنوز فصل اول رو به طور محسوسی قوی تر و اتمسفریک تر میدونم. در این حد میشه گفت که فصل دوم به هیچ وجه خسته کننده نیست و صرفا پیچیده و مبهمه (در تقریبا تمام طول فصل 1، ما با سه خط زمانی درگیر بودیم که به تدریج در طول ده قسمت به بیننده معرفی شدن که در فصل دوم این تعداد به پنج خط افزایش پیدا میکنه که از همون ابتدا بیننده با همه خطوط درگیره و این خودش یکی از دلایل اصلی پیچیده تر شدن این فصله). امیدوارم فصل سوم بتونه جواب سوالات و ابهامات رو بده و پایان رضایت بخشی بر این سریال زیبا باشه
به نظرم جواب این سوال شما بیشتر به علاقه مندی شخصی هر فرد برمیگرده؛ اینکه کسی بازی تاج و تخت رو ترجیح بده یا ارباب حلقه ها رو بیشتر از اینکه تابع مقایسه ای عینی و نکته به نکته و منطقی باشه تابع این فاکتوره که اون فرد بیشتر تونسته در دنیای کدوم یک از این دو شاهکار سینمایی غرق بشه و با شخصیت های کدوم یک بیشتر همذات پنداری کنه. با اینکه هر دو اثر در بکارگیری از عناصر اسطوره ای، نبردهای تن به تن، موجودات تخیلی، شخصیت های چند وجهی و پیچیده، داستان غنی و چندلایه، مفهوم تقابل خیر و شر، و پیشینه ی ادبی قوی مشترک هستند ولی به دلیل نحوه روایت متفاوت (یکی سریالی هشت فصلی و دیگری سه گانه ای سینمایی) نمیشه بصورت عینی و دقیق مقایسه شون کرد
برای من و با احترام به نظر تمام عزیزان، جواب سوال شما "ارباب حلقه ها"ست