"آنا"
امتیاز: 5 از 10
----------------------------
"آنا"، محصولی از سینمای فرانسه به کارگردانی، نویسندگی و تهیه کنندگی لوک بسون، کارگردان 60 ساله ی فرانسوی در ژانر اکشن هیجانی با تم جاسوسی هست که درست به مانند آثار شناخته شده ی قبلی لوک بسون یعنی "لئون" و "لوسی"، یک دختر/زن رو در مرکزیت فیلم نامه قرار میده و سپس سیر تحول و تکامل شخصیتی و داستانی اون دختر رو در مسیر فیلم دنبال میکنه.
بر خلاف شخصیت پردازی بسیار قوی کاراکتر ناتالی پرتمن در فیلم "لئون" و داستان یکپارچه فیلم "لوسی"، "آنا" با بازی ساشا لاس، لوک اونز، کیلین مورفی و هلن میرن، نه اساسا چیزی به اسم شخصیت پردازی داره (حتی در مورد کاراکتر اصلی یعنی آنا هم وضع متاسفانه به همین منواله) و نه روایت یکپارچه و منسجمی داره که بشه با آثار قبلی بسون مقایسه ش کرد. شاید تنها شباهت های بین "آنا" و سایر فیلم های معروف لوک بسون رو بشه در دو مورد دونست: اولی در محوریت کاراکتر مونث و دوم در سبک و سیاق فیلم برداری که پر هست از به اصطلاح Tracking Shotهایی که شخصیت های داستان رو از نمایی به نمای دیگه دنبال میکنن و مشابه ش رو قبلا در لئون و لوسی هم دیده بودیم.
غیر از این دو مورد، تنها تفاوت میبینیم و بس. و این تفاوت ها هم نه اینکه به خوب تر شدن و متمایز شدن "آنا" در جهت مثبت منجر شده باشن. نه. عدم توجه به شخصیت پردازی باعث شده کاراکتر ها از سطح یک تیپ شخصیتی فراتر نرن: تیپ های کلیشه ای و نخ نما و صدها و صدها بار دیده شده ای مثل جاسوس دو جانبه و رئیس مخوف سازمان جاسوسی و مامور باهوش و کاردرست و خوش تیپ CIA و دختری با گذشته ای تباه و آینده ای مبهم که به دامان این سازمان ها پناه میبره تا شاید بتونه آینده ی رویایی ای که در سر داره رو یک زمانی به حقیقت بدل کنه و در این بین باید با یک مثلث عشقی عجیب و غریب هم درگیر باشه! در واقع مهمترین بخش از داستان "آنا" که میتونست به نمایش زندگی پیشین این کاراکتر و سیر تبدیل شدن وی از یک هیچکس معتاد و تو سری خور و یتیم به یک جاسوس خبره و آدمکش بی رحم و همینطور پختن روابط عاطفی و احساسی این کاراکتر با شخصیت های مرد داستان اختصاص پیدا کنه در کمال تعجب مغفول واقع شده و خبری از اون نیست. ضمن اینکه در نسخه ای که من دانلود کردم، قسمت های روسی فیلم که یکی دو سکانس کامل رو شامل میشن اصلا ترجمه نشده بودن و این در حالیه که من تمام زیرنویس های انگلیسی موجود رو امتحان کردم که این شامل زیرنویس داخل فایل فیلم هم میشد و این کمی آزاردهنده بود.
در عوض، کارگردان سعی داشته با پیچیده جلوه دادن داستان و رفت و برگشت های متعدد و گاها سردرگم کننده و بیهوده بین گذشته و حال، به فیلم اهمیت ببخشه که ما حصل اون چیزی نبوده جز داستانی ساده و کلیشه ای با غافلگیری هایی که از بس تعدادشون زیاده اثرشون رو از دست میدن تا جایی که دیگه در پرده پایانی فیلم، بیننده فقط منتظره تا کارگردان یک سورپرایز جدید رو کنه!
البته این همه بد گفتم اجازه بدید یک خوبی رو هم بگم: به نظرم اندک سکانس های اکشن فیلم شامل درگیری های مسلحانه و زد و خوردهای نزدیک و تعقیب و گریزها، که تعدادشون شاید به کمتر از سه مورد برسه باعث شدن فیلم برای دوستداران ژانر اکشن و جاسوسی لااقل برای یک بار قابل تماشا باشه اما اگه از دیدن "آنا" به دنبال تجربه یک داستان جدید با شخصیت های به یاد ماندنی و پرداخته شده هستید، اصلا بهتون تماشای اون رو توصیه نمیکنم.
درود بر شما آقای زینی وند
با نظرتون کاملا موافقم. راستش من اصلا دستم به کم نمیره! شاید بارها شده سعی کردم نظرم رو خیلی کوتاه بیان کنم (به قول شما ده کلمه ای) ولی همین که شروع به نوشتن میکنم یه سری افکار و ایده ها میاد تو ذهنم که نمیتونم ننویسمشون. میدونم خیلی ها حوصله خوندن کامنت طولانی رو ندارن و بعضی از کاربران هم ایراد میگیرن که آقا اینجا جای انشا نیست و ما اگه حال داشتیم کامنت شما رو بخونیم میرفتیم درسمونو میخوندیم و از این نظرات این تیپی. ولی من سعی میکنم بعد از دیدن هر فیلم، یک نظر تا حدودی منتقدانه و کمی طولانی تر از حد معمول براش بنویسم تا شاید کاربرایی مثل شما جلبش بشن و بخوننش. برای من همین که نظرم خونده بشه کافیه و خیلی خوشحالم میکنه. شما هم حتما فیلم رو ببینید. آثار جارموش رو باید دید. بهرحال ممنونم از شما و تمام کسایی که به من محبت دارن. روزگار به کام
"انگل"
امتیاز: 9 از 10
-------------------------
"گیسانگچونگ" یا "انگل"، فیلمی در ژانر کمدی سیاه و هیجان انگیز از سینمای به شدت رو به رشد کره جنوبی، ساخته ی بونگ جون-هو (کارگردان خلاق و مولف کره ای و صاحب آثار شناخته شده و تحسین شده ای مثل "سگی که پارس میکند هیچوقت پاچه نمی گیرد" (2000)، "خاطرات قتل" (2003)، "میزبان" (2006)، "مادر" (2009) و "برف نورد" (2013)) رو باید به جرات یکی از بهترین و ممتاز ترین فیلم های سال 2019 به حساب آورد. لذتی که از تماشای این کمدی سیاه بردم رو قطعا در طول این سال میلادی از هیچ فیلم دیگه ای نبردم. "انگل"، برنده جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن 2019 و اولین نماینده کره جنوبی که موفق به کسب این افتخار میشه، از هر جهت که بهش نگاه کنی یک فیلم تقریبا بی نقص و خوش ساخت به نظر میاد: از داستان متفاوتی که لااقل برای شخص من تازگی داشت گرفته تا چگونه پرداختن به این داستان و سرعت روایت پرده های فیلمنامه، بازی های طبیعی و استادانه تمامی بازیگران نقش های اصلی و مکمل خصوصا خانواده آقای کیم و از بین اونها، پدر خانواده، کی-تاک کیم (با بازی سونگ کانگ-هو، بازیگر مورد علاقه کارگردان فیلم) و پسر خانواده ی کیم، کی-وو (چوی وو-شیک) و نماد ها و استعاره های فراوانی که در طول فیلم از اونها برای انتقال پیام های فیلم به مخاطب استفاده میشه مثل طبقات منزل آقای پارک یا سنگ عجیبی که در اوایل فیلم وارد داستان میشه و تا انتها نقشی خاص در فیلم بازی میکنه؛ ضمن اینکه نوع روایت داستان و ضرب آهنگ و سرعت این روایت و طوری که لایه های جدید باز میشن و روی لایه های قبلی قرار میگیرن به نوعی طراحی شده که مخاطب رو اصلا خسته و زده نمیکنن و شما همیشه مشتاق دونستن آنچه در پیچ بعدی میگذره هستید؛ همه این عوامل مثبت در کنار کارگردانی بی نقص بونگ جون هو و روایتگری لایه به لایه و استادانه ای که با کمک فیلم بردار و طراح تولید، تونسته مضامین و مفاهیم اجتماعی و انسانی فیلمنامه رو به زیبایی در قاب سینمایی خودش به تصویر بکشه باعث شدن تا "انگل" به یکی از تکان دهنده ترین، تامل برانگیز ترین و زیباترین فیلم های سال 2019 تبدیل شه، فیلمی که دیدنش برای هر مخاطب جدی و علاقه مندی یک باید و ضرورت محسوب خواهد شد.
"سفرِ یک سگ"
امتیاز: 6 از 10
--------------------------------
"سفر یک سگ"، ساخته ی گِیل مانکیوسو، در اولین تجربه سینمایی شناخته شده خودش، دنباله ای تقریبا مستقیم بر فیلم "هدف یک سگ" (A Dog's Purpose) محصول 2017 به کارگردانی کارگردان سوئدی، لاسه هالستروم، که در این فیلم هم در مقام تهیه کننده اجرایی حضور داره هستش که همونطور که میشه از چنین اثری با چنین مختصات و مشخصاتی انتظار داشت فیلمی احساس برانگیز و عاطفی از آب در اومده. عاشقان سگ ها و هر کسی که به نوعی به این حیوان با وفا و دوست داشتنی علاقه دارن از دیدن این فیلم مطمئنا پشیمون نمیشن و در لحظات متعدد و نه چندان کم تعدادی، سکانس های عاطفی اون میتونه هر عاشق حیواناتی رو تحت تاثیر قرار بده و اشکش رو در بیاره. حتی اگه به سگ ها علاقه خاصی ندارید هم این فیلم میتونه به عنوان یک اثر درام کمدی خوب، شما و خانواده تون رو برای لحظاتی سرگرم کنه و از این نظر، به عنوان یک فیلم خانوادگی نمره قبولی می گیره. تیم نویسندگی "سفر یک سگ" دقیقا همون تیم نویسندگی "هدف یک سگ" هستن و به همین دلیل، این فیلم هم از لحاظ داستانی همون روال سابق رو در پیش گرفته. داستان فیلم به هیچ وجه در گیر کننده یا چند لایه و پیچیده نیست و روندی کاملا خطی و قابل پیش بینی رو تا انتها دنبال میکنه (ضمن اینکه باید گفت برای دیدن این فیلم نیازی به تماشای قسمت قبلی نیست). داستان حول محور یک سگ وفادار به نام بِیلی میچرخه که هدف اصلیش در زندگی، حفاظت از صاحبشه؛ هر بار که این سگ عمرش به پایان میرسه در کالبد یک سگ دیگه زنده میشه و مجددا صاحب اصلیش رو جستجو میکنه تا بتونه ازش محافظت کنه. تمام اتفاقات فیلم هم در محدوده همین خط داستانی روایت میشن و در واقع ستاره اصلی فیلم رو میشه همین سگ دونست (با صدای جاش گَد، صداپیشه شخصیت اُلاف در انیمیشن Frozen). یقینا اگه بخوایم فقط کمی دقیق بشیم میتونیم ایرادات زیادی در فیلمنامه و داستان فیلم پیدا کنیم ولی از اونجایی که هدف اصلی فیلم، سرگرم کردن خانواده ها و آب کردن دل علاقه مندان به سگ ها بوده، اونها از کنار این ایرادات خواهند گذشت. "سفر یک سگ" یک درام کمدی خانوادگی نسبتا خوب برای دوستداران سگ ها و خانواده هاست که با کمی چشم پوشی از برخی ایرادات، میشه ازش لذت برد.
"برایت برن"
امتیاز: 3 از 10
----------------------------
"برایت برن" پس از فیلم "کندو" (2014)، دومین اثر بلند سینمایی دیوید یاروسکی، کارگردان و تدوین گر کم سابقه و نه چندان شناخته شده امریکایی به حساب میاد. یاروسکی در هر دو فیلمش از عناصر سینمای وحشت و ژانر علمی تخیلی وام گرفته و با ترکیب این دو با خصوصیات درام، سعی در خلق اثری متفاوت و متمایز داشته که به نظر من در هر دو مورد به شدت ناموفق و متزلزل ظاهر شده.
اولین نکته ای که در مورد "برایت برن" جلب توجه میکنه داستانشه؛ داستانی که با وارونه جلوه دادن داستان سوپرمن، سعی کرده باز تعریفی از زاویه ای منحصر بفرد از اون داستان معروف ارائه بده و با این حربه، مخاطب رو به سالن سینما بکشونه؛ حربه ای که به خاطر نگارش ضعیف و ناپخته فیلمنامه و وجود حفره ها و علامت سوال های فراوان، عملا نتونست کاری از پیش ببره.
فیلم با نشون دادن تلاش یک زوج جوان برای بچه دار شدن شروع شده و همون ابتدا، با سقوط یک شی آسمانی به محوطه منزل روستایی این زوج ادامه پیدا میکنه. درون این شی، توری (الیزابت بنکس) و کایل (دیوید دنمن)، یک نوزاد پیدا میکنن و تصمیم میگیرن به فرزندی قبولش کنن و اسمش رو برندن میگذارن. اون نوزاد بزرگ میشه و ده سال بعد، برندن (جکسن اِی دان) به ناگهان تصمیم میگیره دنیا رو تصاحب کنه...
همونطور که میبینید، داستان حالت وارونه ای از داستان سوپرمنه که در اون، قهرمان داستان یا بهتره بگیم ضد قهرمان، به جای تلاش برای کمک به بشریت، سعی در نابودی تمام جهان داره. این داستان بر روی کاغذ پتانسیل بالایی برای خلق یک دنیای داستانی تا به حال دیده نشده و متمایز داره اما در عمل، محصولی که به دست من و شمای مخاطب میرسه ترکیبی هست از سکانس هایی که پس از ایجاد تنش با کمک موسیقی متن و شات های متعدد دوربین از زوایای مختلف، ناگهان با یک Jump Scare سعی میکنه مخاطب رو بترسونه و علاوه بر اون، یکی دو تا صحنه خشن قتل که عملا یا در همون لحظه، چیز خاصی از این خشونت نمیبینیم یا با تدوین تند و شات های سریع، از کنارش به سرعت میگذریم و این روند تا پایان به همین صورت ادامه پیدا میکنه طوری که در صحنه هایی حس میکنید درجه سنی فیلم PG-13 هست در حالیکه فیلم درجه R داره.
با وجود حضور جیمز گان (خالق "نگهبانان کهکشان") در مقام تهیه کنندگی فیلم و برادر و پسر عموش، برایان و مارک در نقش نویسندگان فیلم نامه، داستان فیلم نقطه ضعف اصلی اون به حساب میاد. داستانی که به خاطر حفره های زیاد و علامت سوال های متعدد، روایت شتاب زده و کم توجهی به شخصیت پردازی کاراکتر برندن، عملا نتونسته پتانسیل بالای فیلم رو برآورده کنه. شخصیت برندن به همین دلیل به شدت اعصاب خورد کن و رو مخه و شخصیت توری هم مادری رو نشون میده که تحت هر شرایطی و با وجود دیدن تمام شواهد، همه چیز رو تا پایان انکار میکنه و حتی بازی خوب الیزابت بنکس هم نتونسته در مقابل نویسندگی بد این کاراکتر مقاومت کنه. بقیه کاراکترها هم عملا نقش عروسک های برندن رو دارن که بتونه ازشون انتقام بگیره و قدرت هاش رو به رخ دیگران بکشه، قدرت هایی که به لطف جلوه های ویژه نه چندان قوی فیلم، همون تاثیر اندک رو هم رو بیننده ندارن. در نهایت، برایت برن یکی از ناموفق ترین فیلم های پرسروصدای سال 2019 بود که به شدت ناامیدم کرد و امیدوارم دنباله ای براش ساخته نشه یا اگه ساخته میشه، روند متفاوتی رو دنبال کنه.
آقای زینی وند، این رو یادم رفت بگم که Urban Dictionary که شما به عنوان منبع تعریف واژه Endgame ازش استفاده کردید، شاید تو جستجوی گوگل به عنوان اولین نتیجه بیاد بالا، اما اصلا منبع معتبری برای تعریف واژگان نیست چون این یک فرهنگ واژگانه که هر کس میتونه با عضو شدن در سایت، تعریف خودش رو از یک واژه بنویسه و سایت هم نشونش میده. من بارها دیدم حتی تعریف های پرت و حتی خنده دار و طنز برای یک واژه ای نوشتن و همین سایت هم منتشرش کرده. برای مثال، زیر تعریف همین Endgame، یکی از کاربرا این تعریف رو ارائه داده و زیرش هم یه gif گذاشته از یه مارمولکی که دستکش بی نهایت دستشه و بشکن میزنه:
The best f****ng ending to the Marvel Cinematic Universe
به عنوان یک منبع معتبر سعی کنید از واژه نامه هایی مثل Oxford یا Longman یا Merriam-Webster استفاده کنید.
در مورد معنای اسم Endgame، من عینا معنای این واژه رو از فرهنگ واژگان Webster براتون مینویسم؛
این که میگم کلمه، نه عبارت یا ترکیب، به خاطر اینه که Endgame یک واحد به حساب میاد و به همین خاطر قاعده ی صفت و موصوف در موردش صدق نمیکنه. یعنی شما نمیتونی End رو صفت بدونی و Game رو موصوف به حساب بیاری و بعد طبق قواعد ترکیبات وصفی در زبان پارسی، اول موصوف رو ترجمه کنی بعد صفت رو (بازی آخر یا بازی نهایی). بلکه باید این واژه رو به عنوان یک واژه منفرد و تک ببینید که در اونصورت میشه (آخر بازی یا پایان بازی):
1) the stage of a chess game after major reduction of forces
2) the final stage of some action or process
- تعریف اول میگه "مرحله ای در بازی شطرنج که در اون اکثر مهره های (دو طرف بازی) از بازی خارج شدن (که طبق ترجمه های کتاب های شطرنج این رو "پایان بازی یا آخر بازی" برگردان کردن.
- تعریف دوم هم میگه "آخرین مرحله ی یک عمل یا فرآیند مشخص" که باز هم ترجمه "آخر بازی یا پایان بازی" صحیح تر و وفادارتره.
- در هر فرهنگ واژگانی که این واژه رو چک کنید میبینید که اون رو noun (اسم) دونستن نه ترکیب صفت و موصوفی. یعنی یک جزء داره، نه دو جزء یا بیشتر. ولی "بازی آخر" یک ترکیب وصفیه و از دو جزء تشکیل شده در حالیکه "آخر بازی" یک جزء داره که از دو واژه در فارسی متشکله.
- اینکه یک تیم ترجمه خاص، واژه ای رو به یک صورت خاص برگردان کرده باشن اصلا دلیلی بر درستی اون ترجمه نیست. خودتون هم بهتر میدونید که این منطق، منطق صحیحی نیست. مطمئنا سازندگان فیلم معنایی رو که از واژه endgame در نظر داشتن به معنای شطرنجی این واژه بسیار نزدیک بوده؛ تانوس با بشکن دستکش بی نهایت، بسیاری از مهره ها رو از بازی بیرون کرده، و حالا در شرایطی که هر دو طرف مهره های زیادی رو از دست دادن، برای "پایان بازی" به مصاف هم میرن تا برنده نهایی مشخص شه.
درود بر شما آقای زینی وند دوست داشتنی
قابل نداشت. برای خودم جذاب بود گفتم با همه به اشتراک بذارم
در مورد اسم هم با احترام باید بگم اشتباه می کنید. زیر کامنت خودتون توضیحات تکمیلی رو دادم
امتیاز: 5 از 10
----------------------------
"آنا"، محصولی از سینمای فرانسه به کارگردانی، نویسندگی و تهیه کنندگی لوک بسون، کارگردان 60 ساله ی فرانسوی در ژانر اکشن هیجانی با تم جاسوسی هست که درست به مانند آثار شناخته شده ی قبلی لوک بسون یعنی "لئون" و "لوسی"، یک دختر/زن رو در مرکزیت فیلم نامه قرار میده و سپس سیر تحول و تکامل شخصیتی و داستانی اون دختر رو در مسیر فیلم دنبال میکنه.
بر خلاف شخصیت پردازی بسیار قوی کاراکتر ناتالی پرتمن در فیلم "لئون" و داستان یکپارچه فیلم "لوسی"، "آنا" با بازی ساشا لاس، لوک اونز، کیلین مورفی و هلن میرن، نه اساسا چیزی به اسم شخصیت پردازی داره (حتی در مورد کاراکتر اصلی یعنی آنا هم وضع متاسفانه به همین منواله) و نه روایت یکپارچه و منسجمی داره که بشه با آثار قبلی بسون مقایسه ش کرد. شاید تنها شباهت های بین "آنا" و سایر فیلم های معروف لوک بسون رو بشه در دو مورد دونست: اولی در محوریت کاراکتر مونث و دوم در سبک و سیاق فیلم برداری که پر هست از به اصطلاح Tracking Shotهایی که شخصیت های داستان رو از نمایی به نمای دیگه دنبال میکنن و مشابه ش رو قبلا در لئون و لوسی هم دیده بودیم.
غیر از این دو مورد، تنها تفاوت میبینیم و بس. و این تفاوت ها هم نه اینکه به خوب تر شدن و متمایز شدن "آنا" در جهت مثبت منجر شده باشن. نه. عدم توجه به شخصیت پردازی باعث شده کاراکتر ها از سطح یک تیپ شخصیتی فراتر نرن: تیپ های کلیشه ای و نخ نما و صدها و صدها بار دیده شده ای مثل جاسوس دو جانبه و رئیس مخوف سازمان جاسوسی و مامور باهوش و کاردرست و خوش تیپ CIA و دختری با گذشته ای تباه و آینده ای مبهم که به دامان این سازمان ها پناه میبره تا شاید بتونه آینده ی رویایی ای که در سر داره رو یک زمانی به حقیقت بدل کنه و در این بین باید با یک مثلث عشقی عجیب و غریب هم درگیر باشه! در واقع مهمترین بخش از داستان "آنا" که میتونست به نمایش زندگی پیشین این کاراکتر و سیر تبدیل شدن وی از یک هیچکس معتاد و تو سری خور و یتیم به یک جاسوس خبره و آدمکش بی رحم و همینطور پختن روابط عاطفی و احساسی این کاراکتر با شخصیت های مرد داستان اختصاص پیدا کنه در کمال تعجب مغفول واقع شده و خبری از اون نیست. ضمن اینکه در نسخه ای که من دانلود کردم، قسمت های روسی فیلم که یکی دو سکانس کامل رو شامل میشن اصلا ترجمه نشده بودن و این در حالیه که من تمام زیرنویس های انگلیسی موجود رو امتحان کردم که این شامل زیرنویس داخل فایل فیلم هم میشد و این کمی آزاردهنده بود.
در عوض، کارگردان سعی داشته با پیچیده جلوه دادن داستان و رفت و برگشت های متعدد و گاها سردرگم کننده و بیهوده بین گذشته و حال، به فیلم اهمیت ببخشه که ما حصل اون چیزی نبوده جز داستانی ساده و کلیشه ای با غافلگیری هایی که از بس تعدادشون زیاده اثرشون رو از دست میدن تا جایی که دیگه در پرده پایانی فیلم، بیننده فقط منتظره تا کارگردان یک سورپرایز جدید رو کنه!
البته این همه بد گفتم اجازه بدید یک خوبی رو هم بگم: به نظرم اندک سکانس های اکشن فیلم شامل درگیری های مسلحانه و زد و خوردهای نزدیک و تعقیب و گریزها، که تعدادشون شاید به کمتر از سه مورد برسه باعث شدن فیلم برای دوستداران ژانر اکشن و جاسوسی لااقل برای یک بار قابل تماشا باشه اما اگه از دیدن "آنا" به دنبال تجربه یک داستان جدید با شخصیت های به یاد ماندنی و پرداخته شده هستید، اصلا بهتون تماشای اون رو توصیه نمیکنم.
با نظرتون کاملا موافقم. راستش من اصلا دستم به کم نمیره! شاید بارها شده سعی کردم نظرم رو خیلی کوتاه بیان کنم (به قول شما ده کلمه ای) ولی همین که شروع به نوشتن میکنم یه سری افکار و ایده ها میاد تو ذهنم که نمیتونم ننویسمشون. میدونم خیلی ها حوصله خوندن کامنت طولانی رو ندارن و بعضی از کاربران هم ایراد میگیرن که آقا اینجا جای انشا نیست و ما اگه حال داشتیم کامنت شما رو بخونیم میرفتیم درسمونو میخوندیم و از این نظرات این تیپی. ولی من سعی میکنم بعد از دیدن هر فیلم، یک نظر تا حدودی منتقدانه و کمی طولانی تر از حد معمول براش بنویسم تا شاید کاربرایی مثل شما جلبش بشن و بخوننش. برای من همین که نظرم خونده بشه کافیه و خیلی خوشحالم میکنه. شما هم حتما فیلم رو ببینید. آثار جارموش رو باید دید. بهرحال ممنونم از شما و تمام کسایی که به من محبت دارن. روزگار به کام
امتیاز: 9 از 10
-------------------------
"گیسانگچونگ" یا "انگل"، فیلمی در ژانر کمدی سیاه و هیجان انگیز از سینمای به شدت رو به رشد کره جنوبی، ساخته ی بونگ جون-هو (کارگردان خلاق و مولف کره ای و صاحب آثار شناخته شده و تحسین شده ای مثل "سگی که پارس میکند هیچوقت پاچه نمی گیرد" (2000)، "خاطرات قتل" (2003)، "میزبان" (2006)، "مادر" (2009) و "برف نورد" (2013)) رو باید به جرات یکی از بهترین و ممتاز ترین فیلم های سال 2019 به حساب آورد. لذتی که از تماشای این کمدی سیاه بردم رو قطعا در طول این سال میلادی از هیچ فیلم دیگه ای نبردم. "انگل"، برنده جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن 2019 و اولین نماینده کره جنوبی که موفق به کسب این افتخار میشه، از هر جهت که بهش نگاه کنی یک فیلم تقریبا بی نقص و خوش ساخت به نظر میاد: از داستان متفاوتی که لااقل برای شخص من تازگی داشت گرفته تا چگونه پرداختن به این داستان و سرعت روایت پرده های فیلمنامه، بازی های طبیعی و استادانه تمامی بازیگران نقش های اصلی و مکمل خصوصا خانواده آقای کیم و از بین اونها، پدر خانواده، کی-تاک کیم (با بازی سونگ کانگ-هو، بازیگر مورد علاقه کارگردان فیلم) و پسر خانواده ی کیم، کی-وو (چوی وو-شیک) و نماد ها و استعاره های فراوانی که در طول فیلم از اونها برای انتقال پیام های فیلم به مخاطب استفاده میشه مثل طبقات منزل آقای پارک یا سنگ عجیبی که در اوایل فیلم وارد داستان میشه و تا انتها نقشی خاص در فیلم بازی میکنه؛ ضمن اینکه نوع روایت داستان و ضرب آهنگ و سرعت این روایت و طوری که لایه های جدید باز میشن و روی لایه های قبلی قرار میگیرن به نوعی طراحی شده که مخاطب رو اصلا خسته و زده نمیکنن و شما همیشه مشتاق دونستن آنچه در پیچ بعدی میگذره هستید؛ همه این عوامل مثبت در کنار کارگردانی بی نقص بونگ جون هو و روایتگری لایه به لایه و استادانه ای که با کمک فیلم بردار و طراح تولید، تونسته مضامین و مفاهیم اجتماعی و انسانی فیلمنامه رو به زیبایی در قاب سینمایی خودش به تصویر بکشه باعث شدن تا "انگل" به یکی از تکان دهنده ترین، تامل برانگیز ترین و زیباترین فیلم های سال 2019 تبدیل شه، فیلمی که دیدنش برای هر مخاطب جدی و علاقه مندی یک باید و ضرورت محسوب خواهد شد.
امتیاز: 6 از 10
--------------------------------
"سفر یک سگ"، ساخته ی گِیل مانکیوسو، در اولین تجربه سینمایی شناخته شده خودش، دنباله ای تقریبا مستقیم بر فیلم "هدف یک سگ" (A Dog's Purpose) محصول 2017 به کارگردانی کارگردان سوئدی، لاسه هالستروم، که در این فیلم هم در مقام تهیه کننده اجرایی حضور داره هستش که همونطور که میشه از چنین اثری با چنین مختصات و مشخصاتی انتظار داشت فیلمی احساس برانگیز و عاطفی از آب در اومده. عاشقان سگ ها و هر کسی که به نوعی به این حیوان با وفا و دوست داشتنی علاقه دارن از دیدن این فیلم مطمئنا پشیمون نمیشن و در لحظات متعدد و نه چندان کم تعدادی، سکانس های عاطفی اون میتونه هر عاشق حیواناتی رو تحت تاثیر قرار بده و اشکش رو در بیاره. حتی اگه به سگ ها علاقه خاصی ندارید هم این فیلم میتونه به عنوان یک اثر درام کمدی خوب، شما و خانواده تون رو برای لحظاتی سرگرم کنه و از این نظر، به عنوان یک فیلم خانوادگی نمره قبولی می گیره. تیم نویسندگی "سفر یک سگ" دقیقا همون تیم نویسندگی "هدف یک سگ" هستن و به همین دلیل، این فیلم هم از لحاظ داستانی همون روال سابق رو در پیش گرفته. داستان فیلم به هیچ وجه در گیر کننده یا چند لایه و پیچیده نیست و روندی کاملا خطی و قابل پیش بینی رو تا انتها دنبال میکنه (ضمن اینکه باید گفت برای دیدن این فیلم نیازی به تماشای قسمت قبلی نیست). داستان حول محور یک سگ وفادار به نام بِیلی میچرخه که هدف اصلیش در زندگی، حفاظت از صاحبشه؛ هر بار که این سگ عمرش به پایان میرسه در کالبد یک سگ دیگه زنده میشه و مجددا صاحب اصلیش رو جستجو میکنه تا بتونه ازش محافظت کنه. تمام اتفاقات فیلم هم در محدوده همین خط داستانی روایت میشن و در واقع ستاره اصلی فیلم رو میشه همین سگ دونست (با صدای جاش گَد، صداپیشه شخصیت اُلاف در انیمیشن Frozen). یقینا اگه بخوایم فقط کمی دقیق بشیم میتونیم ایرادات زیادی در فیلمنامه و داستان فیلم پیدا کنیم ولی از اونجایی که هدف اصلی فیلم، سرگرم کردن خانواده ها و آب کردن دل علاقه مندان به سگ ها بوده، اونها از کنار این ایرادات خواهند گذشت. "سفر یک سگ" یک درام کمدی خانوادگی نسبتا خوب برای دوستداران سگ ها و خانواده هاست که با کمی چشم پوشی از برخی ایرادات، میشه ازش لذت برد.
امتیاز: 3 از 10
----------------------------
"برایت برن" پس از فیلم "کندو" (2014)، دومین اثر بلند سینمایی دیوید یاروسکی، کارگردان و تدوین گر کم سابقه و نه چندان شناخته شده امریکایی به حساب میاد. یاروسکی در هر دو فیلمش از عناصر سینمای وحشت و ژانر علمی تخیلی وام گرفته و با ترکیب این دو با خصوصیات درام، سعی در خلق اثری متفاوت و متمایز داشته که به نظر من در هر دو مورد به شدت ناموفق و متزلزل ظاهر شده.
اولین نکته ای که در مورد "برایت برن" جلب توجه میکنه داستانشه؛ داستانی که با وارونه جلوه دادن داستان سوپرمن، سعی کرده باز تعریفی از زاویه ای منحصر بفرد از اون داستان معروف ارائه بده و با این حربه، مخاطب رو به سالن سینما بکشونه؛ حربه ای که به خاطر نگارش ضعیف و ناپخته فیلمنامه و وجود حفره ها و علامت سوال های فراوان، عملا نتونست کاری از پیش ببره.
فیلم با نشون دادن تلاش یک زوج جوان برای بچه دار شدن شروع شده و همون ابتدا، با سقوط یک شی آسمانی به محوطه منزل روستایی این زوج ادامه پیدا میکنه. درون این شی، توری (الیزابت بنکس) و کایل (دیوید دنمن)، یک نوزاد پیدا میکنن و تصمیم میگیرن به فرزندی قبولش کنن و اسمش رو برندن میگذارن. اون نوزاد بزرگ میشه و ده سال بعد، برندن (جکسن اِی دان) به ناگهان تصمیم میگیره دنیا رو تصاحب کنه...
همونطور که میبینید، داستان حالت وارونه ای از داستان سوپرمنه که در اون، قهرمان داستان یا بهتره بگیم ضد قهرمان، به جای تلاش برای کمک به بشریت، سعی در نابودی تمام جهان داره. این داستان بر روی کاغذ پتانسیل بالایی برای خلق یک دنیای داستانی تا به حال دیده نشده و متمایز داره اما در عمل، محصولی که به دست من و شمای مخاطب میرسه ترکیبی هست از سکانس هایی که پس از ایجاد تنش با کمک موسیقی متن و شات های متعدد دوربین از زوایای مختلف، ناگهان با یک Jump Scare سعی میکنه مخاطب رو بترسونه و علاوه بر اون، یکی دو تا صحنه خشن قتل که عملا یا در همون لحظه، چیز خاصی از این خشونت نمیبینیم یا با تدوین تند و شات های سریع، از کنارش به سرعت میگذریم و این روند تا پایان به همین صورت ادامه پیدا میکنه طوری که در صحنه هایی حس میکنید درجه سنی فیلم PG-13 هست در حالیکه فیلم درجه R داره.
با وجود حضور جیمز گان (خالق "نگهبانان کهکشان") در مقام تهیه کنندگی فیلم و برادر و پسر عموش، برایان و مارک در نقش نویسندگان فیلم نامه، داستان فیلم نقطه ضعف اصلی اون به حساب میاد. داستانی که به خاطر حفره های زیاد و علامت سوال های متعدد، روایت شتاب زده و کم توجهی به شخصیت پردازی کاراکتر برندن، عملا نتونسته پتانسیل بالای فیلم رو برآورده کنه. شخصیت برندن به همین دلیل به شدت اعصاب خورد کن و رو مخه و شخصیت توری هم مادری رو نشون میده که تحت هر شرایطی و با وجود دیدن تمام شواهد، همه چیز رو تا پایان انکار میکنه و حتی بازی خوب الیزابت بنکس هم نتونسته در مقابل نویسندگی بد این کاراکتر مقاومت کنه. بقیه کاراکترها هم عملا نقش عروسک های برندن رو دارن که بتونه ازشون انتقام بگیره و قدرت هاش رو به رخ دیگران بکشه، قدرت هایی که به لطف جلوه های ویژه نه چندان قوی فیلم، همون تاثیر اندک رو هم رو بیننده ندارن. در نهایت، برایت برن یکی از ناموفق ترین فیلم های پرسروصدای سال 2019 بود که به شدت ناامیدم کرد و امیدوارم دنباله ای براش ساخته نشه یا اگه ساخته میشه، روند متفاوتی رو دنبال کنه.
خواهش میکنم. مساله ای نیست. همه مون اشتباه میکنیم
The best f****ng ending to the Marvel Cinematic Universe
به عنوان یک منبع معتبر سعی کنید از واژه نامه هایی مثل Oxford یا Longman یا Merriam-Webster استفاده کنید.
در مورد معنای اسم Endgame، من عینا معنای این واژه رو از فرهنگ واژگان Webster براتون مینویسم؛
این که میگم کلمه، نه عبارت یا ترکیب، به خاطر اینه که Endgame یک واحد به حساب میاد و به همین خاطر قاعده ی صفت و موصوف در موردش صدق نمیکنه. یعنی شما نمیتونی End رو صفت بدونی و Game رو موصوف به حساب بیاری و بعد طبق قواعد ترکیبات وصفی در زبان پارسی، اول موصوف رو ترجمه کنی بعد صفت رو (بازی آخر یا بازی نهایی). بلکه باید این واژه رو به عنوان یک واژه منفرد و تک ببینید که در اونصورت میشه (آخر بازی یا پایان بازی):
1) the stage of a chess game after major reduction of forces
2) the final stage of some action or process
- تعریف اول میگه "مرحله ای در بازی شطرنج که در اون اکثر مهره های (دو طرف بازی) از بازی خارج شدن (که طبق ترجمه های کتاب های شطرنج این رو "پایان بازی یا آخر بازی" برگردان کردن.
- تعریف دوم هم میگه "آخرین مرحله ی یک عمل یا فرآیند مشخص" که باز هم ترجمه "آخر بازی یا پایان بازی" صحیح تر و وفادارتره.
- در هر فرهنگ واژگانی که این واژه رو چک کنید میبینید که اون رو noun (اسم) دونستن نه ترکیب صفت و موصوفی. یعنی یک جزء داره، نه دو جزء یا بیشتر. ولی "بازی آخر" یک ترکیب وصفیه و از دو جزء تشکیل شده در حالیکه "آخر بازی" یک جزء داره که از دو واژه در فارسی متشکله.
- اینکه یک تیم ترجمه خاص، واژه ای رو به یک صورت خاص برگردان کرده باشن اصلا دلیلی بر درستی اون ترجمه نیست. خودتون هم بهتر میدونید که این منطق، منطق صحیحی نیست. مطمئنا سازندگان فیلم معنایی رو که از واژه endgame در نظر داشتن به معنای شطرنجی این واژه بسیار نزدیک بوده؛ تانوس با بشکن دستکش بی نهایت، بسیاری از مهره ها رو از بازی بیرون کرده، و حالا در شرایطی که هر دو طرف مهره های زیادی رو از دست دادن، برای "پایان بازی" به مصاف هم میرن تا برنده نهایی مشخص شه.
قابل نداشت. برای خودم جذاب بود گفتم با همه به اشتراک بذارم
در مورد اسم هم با احترام باید بگم اشتباه می کنید. زیر کامنت خودتون توضیحات تکمیلی رو دادم