علاء الدین
امتیاز: 8 از 10
----------------------------------
سال 2019 میلادی رو باید سال بازسازی انیمیشن های به یاد ماندنی استودیوی والت دیزنی دونست، سالی که تا جایی که حافظه م یاری کنه دو بازسازی لایو اکشن "شیر شاه" (بازسازی شیر شاه 1994) و "علاء الدین (بازسازی علاء الدین 1992) راهی پرده های نقره ای سینما شده. دو فیلمی که با وجود دریافت نقدها و امتیازات متوسط از منتقدین، فاتح مطلق گیشه ها بودن، "علاء الدین" با فروش اندکی بالای 1 میلیارد دلاری در سراسر جهان و "شیر شاه" با فروش خارق العاده حدود 1.2 میلیارد دلاری پس از تنها سه هفته از آغاز اکران. "علاء الدین"، ساخته ی گای ریچی، کارگردان، فیلمنامه نویس و تهیه کننده بسیار نام آشنا و خوش نام انگلیسی و صاحب آثار کم نظیری همچون Snatch و Lock Stock and Two Smoking Barrels، رو نمیشه بازسازی سکانس به سکانس فیلم اصلی دونست؛ انحرافات و تفاوت هایی بین انیمیشن علاء الدین و بازسازی لایو اکشن اون وجود داره که شاید به مذاق طرفداران دو آتیشه این انیمیشن کلاسیک و محبوب چندان خوش نیاد اما به نظر من همین اختلافات باعث شدن بشه از زاویه کمی متفاوتی به این بازسازی نگاه کرد و لذت دو چندانی ازش برد. این لذت، البته که به لطف بازی های بسیار خوب و وفادار به اصل اثر از ویل اسمیت (غول چراغ جادو)، مینا مسعود (علاء الدین) و نائومی اسکات (جزمین یا همون یاسمین خودمون)، همینطور موسیقی متن بسیار شنیدنی با تم عربی و رمز و راز خاص این موسیقی از آلن منکن و ترکیب اون با سکانس های رقص و آوازی که به خوبی طراحی شدن و دامنه ای گسترده از رقص های بومی و محلی و رقص های مدرن و امروزی رو شامل میشن، و نیز به مدد طراحی لباس، مو و گریم، و طراحی صحنه بسیار استادانه و مسحور کننده، چند چندان شده. البته نمیشه این بازسازی رو خالی از نکات منفی دونست و برای اثبات این ادعا هم میشه به جلوه های ویژه ای اشاره کرد که در برخی موارد زیبا و طبیعی کار شدن (طراحی مدل رایانه ای "ابو" و "راجا" و برخی پس زمینه ها) و در مواردی هم مخاطب رو به یاد فیلم های چندین سال قبل میندازن و مطمئنا اگه چند سال به جلو بریم و نگاهی دوباره به این قسمت های فیلم بکنیم متوجه ضعف آشکار طراحی این مدل ها میشیم (برای مثال طراحی مدل رایانه ای ویل اسمیت که جای کار بیشتری داشت). جا داره یادی هم کرد از دو بازیگر ایرانی الاصل مکمل این فیلم، یکی نوید نگهبان در نقش سلطان و دیگری نسیم پدراد در نقش دالیا، ندیمه ی شاهدخت یاسمین که دونستن این نکته برای ما میتونه جالب باشه. با تمام این اوصاف، "علاء الدین" 1992 یک سحر و افسون عجیب و خاصی داشت که این بازسازی مدرن، با وجود تمامی خوبی ها و ویژگی های ستودنی و مثبتش، هرگز نمیتونه اون رو باز آفرینی کنه؛ این سحر و جادو شاید به خاطر سن کم خیلی از ما در زمان تماشای اون انیمیشن بود اما برای من، حتی اگه الان هم این دو فیلم رو در کنار هم قرار بدم، لذتی رو که از اون اثر کلاسیک خواهم برد قابل قیاس با تجربه این فیلم نخواهد بود. "علاء الدین" 2019 یک بازسازی قابل تمجید و تا حد زیادی وفادار از یکی از زیباترین ساخته های کلاسیک استودیوی والت دیزنی محسوب میشه که تجربه ی لذت بخشی رو هم برای مخاطبان قدیمی و هم برای اون دسته ای که برای بار اول با این داستان مواجه میشن رقم میزنه.
فیلم از نظر خلق فرصت های کمیک و خنده دار، چه کمدی کلامی و چه کمدی موقعیت، بسیار موفق بوده و از این حیث نمره بالایی میگیره اما به چه قیمتی؟! به قیمت بی آبرو کردن یک ملت کهن و بزرگ و یک نژاد قدیمی و ریشه دار در برابر چشم میلیون ها بیننده ای که تا سالهای سال این فیلم رو خواهند دید و به ریش مردم قزاقستان خواهند خندید البته اگه از فرهنگ غنی مردمان قزاق و به طور کلی آسیایی ها بی خبر باشن. نمیخوام قضیه رو خیلی تراژیک جلوه بدم ولی هر وجدان بیداری اگه کمی مکث کنه و به باطن این کار فکر کنه قطعا زشتی اون رو به وضوح میبینه. مشابه همین مساله اما در ژانری متفاوت برای ما ایرانیها رخ داد در فیلم 300 و دنباله ش. شما رو نمیدونم ولی من با اینکه اون دو فیلم رو هیچوقت ندیدم و هیچوقت هم نخواهم دید اما احساس تحقیر شدن کردم، اون هم به دست مردمانی که حتی 300 سال هم تاریخچه ندارن و همون تاریخچه کوتاه هم بر خون میلیون ها بومی امریکایی بنا شده. کاری به سیاست های حکومت امریکا ندارم، نه دفاع میکنم نه هجوم میبرم، چون این ایده ها از ذهن کارگردان و نویسنده بیرون میاد و اونها هستن که باید سرزنش بشن بخاطر ترویج عقاید و باورهای فرهنگی نادرست نسبت به یک ملت؛ مشخصه که خیلی ها با وجود اینکه از کمدی بودن این فیلم آگاه هستن اما بعد از تجربه اون، خصوصا اگه با فرهنگ های آسیایی بیگانه باشن، دید متفاوت و عجیبی نسبت به مردم قزاقستان خواهند داشت. به همین خاطر من امتیازی جز 1 رو لایق این توهین فرهنگی نمیدونم و قطعا باید افکار عمومی برخوردی کنن که کسی مایل به ساخت چنین مزخرفاتی در لباس معصوم کمدی نباشه! البته متاسفانه این تنها توهین لری چارلز نیست، Bruno و دیکتاتور هم از همین کارگردان هستن و ویژگی مشترک اونها هم همین توهین به یک گروه بزرگ و تقلیل دادن تمام خصوصیات فرهنگی و اجتماعی اونها به چند سر فصل ابتدایی و به شدت مورد سوتفاهم قرار گرفته ست.
درود بر شما
راستش من سواد سینمایی خیلی ناچیزی دارم و چیزهایی که مینویسم صرفا دیدگاه ها و ارزیابی های شخصی من هستن وگرنه منتقد سینمایی باید تجربه و سواد آکادمیک داشته باشه که من فاقد هر دو موردم. در هر صورت از شما ممنونم به خاطر نظر محبت آمیزتون و اینکه حرف خودت رو بنویس حتی اگه هزار بارم توسط افراد دیگه مشابه همون حرف گفته شده باشه
موفق باشی
یک فیلم خیلی خوب در یک ژانر محبوب - من که از تماشای این فیلم لذت کافی رو بردم و امتیاز ------ 8 ------ رو براش در نظر گرفتم
--------------------------------------------
اول از همه باید بگم این دومین فیلم از سری Mission Impossible به کارگردانی کریستوفر مک کواری هست (بعد از Rogue Nation). البته سابقه همکاری بین تام کروز و کریستوفر مک کواری به همین دو فیلم خلاصه نمیشه و این دو در فیلم های دیگه ای مثل Valkyrie - Edge of Tomorrow و The Mummy (که مک کواری در اونها وظیفه نویسندگی رو بر عهده داشته) و نسخه اول Jack Reacher (مک کواری به عنوان کارگردان) هم با هم همکاری داشتن و همدیگه رو خوب میشناسن.
---------------------------------------------
خب این فیلمی هست که تام کروز در حین فیلم برداری در هنگام پرش از سقف یک ساختمان به سقف ساختمانی دیگه از ناحیه پا دچار شکستگی شدید میشه و حدودا هفت هشت هفته مجبور شدن فیلمبرداری رو متوقف کنن و به همین دلیل حدود 80 میلیون دلار هم ضرر کردن چون مجبور بودن دستمزد این مدت بازیگران رو بهشون دادن تا نرن سر یک کار دیگه! البته بیمه جبران کرد و این هزینه ها در بودجه ی حدود 140 میلیون دلاری فیلم لحاظ نشد! با دونستن این نکته میشه ارزش کار تام کروز رو بیشتر درک کرد که با آمادگی بدنی بالاش در سن 56 سالگی تونست در کمتر از 9 هفته (که تخمین زده میشد بهبودیش طول بکشه) بتونه به فیلم برداری برگرده. واقعا آفرین به تام کروز.
----------------------------------------------
و اما در مورد خود فیلم: ببینید این از نظر من قطعا بهترین نسخه ی Mission Impossible تا این تاریخه و بدون شک یکی از بهترین اکشن های هزاره جدید و کل تاریخ هالیودده! من این رو بدون شک میگم چون وقتی یک اثر اکشن در ساخت خودش از ترکیبی از فیلم نامه کارشده و دارای پیچش های داستانی بجا و مناسب, بازیگری خیلی خوب, کارگردانی عالی, فیلم برداری و تدوین و موسیقی حساب شده و به شدت هیجان انگیز استفاده میکنه یعنی به همه جاش فکر کرده و صرفا یک اکشن پاپ کرنی و گیشه ای نیست که قبل از اینکه بسته پاپ کرن تموم شه از یاد بیننده بره! در Fallout همه چیز حساب شده و تمیزه. با اثری شلخته و گسیخته طرف نیستیم. نظم خاص و زیبایی در تمام سکانس ها و شات ها برقراره. صحنه های اکشن شامل درگیری های نزدیک و دور و تعقیب و گریز های پیاده و موتوری و هوایی همه عالی و با ضرب آهنگ بالا و تند کار شدن و این مدیون 1) فیلم برداری استادانه با نماهای سیال و روان 2) موسیقی متناسب با اکشن 3) تدوین درخور سرعت فیلم و 4) بازیگری ماهرانه ی تمام اعضاست (از طنازی های زوج "سایمون پگ" و "وینگ ریمز" بگیر تا کشش بین "تام کروز" و "ربکا فرگوسن" و تقابل "تام کروز" و "هنری کویل").
-----------------------------------------------------
تماشای این فیلم رو به همه و خصوصا دوستداران ژانر محبوب اکشن و تام کروز عزیز شدیدا توصیه میکنم. قطعا از دیدنش خسته نمیشید و ارزش بیش از یک بار تماشا رو صد در صد داره. امیدوارم تام کروز حالا حالاها فیلم اکشن بازی کنه و خیال نداشته باشه به این زودی ها میدون رو خالی کنه
سلام
طبق گفته دنی ویلنوو، کارگردان فیلم، برای درک این نسخه نیازی به تماشای نسخه اول نیست
اما من پیشنهاد میکنم حتما نسخه 1982 رو ببینید چون یک شاهکار سینماییه و بهتره اول اون رو ببینین بعد اینو. وقت هم هست. تا کیفیت خوب این یکی بیاد میتونین اونو ببینین
دوست عزیز، اول فارسی نوشتن رو تمرین کن و یاد بگیر، بعد از دیگران ایراد بگیر
این که کاربری مثل جناب غفوری پس از تماشای یک اثر سعی می کنه نظر و تجربه ی شخصی خودش از اون کار رو با دیگران به اشتراک بگذاره تا شاید بتونه در تصمیم گیری برای دیدن یا ندیدن اون اثر به اون ها کمک کنه، فقط و فقط جای تقدیر و تشکر داره.
مهم نیست نظر ایشون با نظر شما همسو باشه یا نباشه...
تعداد فیلم هایی که شخصیت محوری یا یکی از شخصیت های اصلیشون یک آدمکش حرفه ای یا مامور جاسوسی زن باشه روز به روز در حال بیشتر شدنه. از Black Widowی مارول گرفته تا فیلم هایی مثل Atomic Blonde (شارلیز ترون) و Red Sparrow (جنیفر لارنس) و Wanted (آنجلینا جولی) و Gunpowder Milkshake (کارن گیلن) و Jolt (کیت بکینسیل) و ده ها نمونه ی خوب و بد دیگه. Kate، ساخته ی کارگردان فرانسوی، سدریک نیکولاس-ترویان، هم از این قاعده مستثنی نیست و میشه گفت یه کپی کامل و البته نه چندان خوش ساخت از آثار برجسته هم سبک خودش، منتها با هیجان کمتر، داستان آبکی تر، شخصیت پردازی سطحی تر، و ارزش تماشای پایین تره. کیت (مری الیزابت وینستد) یک آدمکش حرفه ای تعلیم دیده به دست وَریک (وودی هرلسون) هستش که حکم مربی و پدر معنویش رو داره. در یکی از ماموریت هاش، کیت دچار عذاب وجدان میشه و تصمیم می گیره حرفه ی شریف آدمکشی رو ببوسه و کنار بذاره اما به دستور یک سردسته ی یاکوزا دچار مسمومیت رادیواکتیو می شه و حالا کمتر از یک روز فرصت داره تا انتقام بگیره. مشکل اصلی Kate رو باید خسته کننده بودن و فقدان نوآوری یا هر نوع نکته جدید و جالب و جذابی در این فیلم دونست. Kate هیچ چیز جدیدی به این ژانر اضافه نمی کنه، هیچ مولفه اصیلی در این فیلم یافت نمی شه، و نمی شه با شخصیت اصلیش ارتباط برقرار کرد چون عملا چیزی به نام شخصیت پردازی کاراکتر اصلی در این فیلم به چشم نمی خوره و در نتیجه، بود و نبود کیت برای تماشاگر چندان اهمیتی نداره. با وجود این که وینستد بازیگر توانمندی هست و تو این فیلم هم تا جایی که فیلم نامه اجازه داده به خوبی و بدون نقص از پس نقشش بر اومده و با وجود قابل قبول بودن سکانس های اکشن که انصافا هیجان خوب و فیلم برداری جالبی دارن، اما شاکله ی فیلم جون دار نیست و داستان فیلم عمق لازم و جزییات کافی رو نداره و به شدت قابل پیش بینیه. Kate هم مثل خیلی دیگه از فیلم های نتفلیکس در حد و اندازه ی فیلم های تلویزیونی درجه دو ظاهر شده و از هیچ حیثی نمیشه به چشم یک فیلم قابل اعتنا بهش نگاه کرد
در The Protege داستان آدمکش حرفه ای، آنا داتون (مگی کیو) رو دنبال می کنیم که در کودکی، قربانی یک قتل عام خانوادگی در ویتنام شده ولی توسط مودی داتون (ساموئل ال جسکون) نجات پیدا کرده و سال ها بعد، آنا رو می بینیم که در لندن مدیر یک کتاب فروشی بزرگ شده و همراه با پدر معنویش، مودی، زندگی ظاهراً خوبی رو می گذرونه تا این که....و خب بقیه ی داستان هم که فرمول های صدها بار استفاده شده ی این ژانر بخصوص هست، یعنی توطئه و به دنبال اون، انتقام. مارتین کمپبل (کارگردان دو قسمت از مجموعه فیلم های جیمز باند و همچنین دو قسمت از مجموعه ی زورو) در The Protege یک اکشن تریلر کاملا معمولی رو تحویل تماشاگر میده. مگی کیو (که مادرش از مهاجران ویتنامی بوده)، مایکل کیتون و ساموئل ال جکسون به تنهایی بازیگران توانایی هستن و ترکیبشون هم در ظاهر باید نتیجه ی خوشایند و دل چسبی رو به همراه داشته باشه، ولی وقتی با یک داستان معمولی و فاقد پستی بلندی و خسته کننده طرف باشیم، صرف نظر از این که از چه بازیگرانی بهره می گیریم، نتیجه ی نهایی هیچ وقت از حد یک اثرِ در بهترین حالت پیش پا افتاده و سطحی فراتر نمی ره. هر چند که سکانس های اکشن فیلم در بیشتر موارد جوندار و خوش انرژی از کار در اومدن (البته باید انتظار دیدن سکانس های بیش از حد باور ناپذیر رو هم داشته باشین) و خب این چیزی هست که از یک اکشن تریلر انتظار میره، ولی صِرفِ این مورد نمی تونه کافی باشه، بلکه باید داستان قوی و منطقی ای هم وجود داشته باشه که به مثابه یک جور شیرازه برای قطعات جداگانه ی فیلم عمل کنه. متاسفانه این شیرازه ی داستانی در The Protege یافت نمیشه، و در نتیجه، با فیلمی مواجه هستیم که در هیچ کدوم از قسمت ها، فراتر از انتظارات ظاهر نمیشه و مخاطب رو به طرز شیرینی غافلگیر نمی کنه. The Protege در نهایت یک اکشن تریلر درجه دو با بازیگرانی جذاب اما داستانی کم رمق و زیادی خسته کننده و قابل پیش بینی هست که البته کسی هم انتظاری جز این از چنین فیلمی نداشته
Snake Eyes (اصطلاحی در تاس انداختن که به موقعیتی اطلاق میشه که هر دو تاس همزمان بر روی عدد 1 ثابت میشن و به دو چشم یک مار شباهت پیدا می کنن و همچنین نام کاراکتر محوری فیلم)، به کارگردانی رابرت شوئنتکه (کارگردان دو نسخه از سری فیلم های Divergent) رو می شه از جمله فیلم هایی دونست که نماینده ی روند رو به سقوط هالیوود و حرکت رو به ابتذال این امپراتوری سینمایی محسوب می شن. فیلمی که به پیشینه ی داستانی کاراکتر Snake Eyes قبل از به عضویت در اومدن در گروه G. I. Joe اختصاص داده شده و پس از ساخته شدن دو فیلم در این فرنچایز در سال های اخیر، به نوعی شروعی دوباره برای این سری فیلم های اقتباس شده از مجموعه ای از اکشن فیگور های ساخته ی شرکت امریکایی هَسبُرو به حساب میاد که قراره دنباله ای هم براش ساخته بشه. نقاط ضعف در این فیلم سطحی، شلخته، بی محتوا و بی هدف به تعداد زیاد به چشم می خوره، به طوری که اگه کسی بتونه نقطه ی قوتی در این اثر کم ارزش پیدا کنه حقیقتا مستحق دریافت پاداش خواهد بود! علی رغم سنت فروش خوب فیلم های این چنینی در گیشه های سینمایی، Snake Eyes در گیشه ها هم با فروش 35 میلیون دلاری (در برابر بودجه ی بیش از یک صد میلیون دلاری) یک شکست تجاری هم برای سازندگانش به شمار می ره تا حتی از راه توجیه تجاری هم نتونه ضعف های فنی و داستانی خودش رو موجه جلوه بده. از جلوه های ویژه کاملا معمولی و در جاهایی ضعیف گرفته، تا موسیقی متنی که کمترین قرابتی به مکان وقوع رخداد های داستان (که تقریبا تماما در شهر توکیو و حومه اش جریان داره) نداره و به شدت رو اعصابِ منِ تماشاگر بود، سکانس های اکشنی که قراره مهم ترین نقطه اتکای فیلم باشن اما با کارگردانی ضعیف، تدوین ضعیف تر و فیلم برداری افتضاح به عاملی برای سرگیجه ی بیننده تبدیل می شن، شخصیت های ژاپنی ای که هیچ علاقه ای به زبان مادریشون ندارن و به طرزی عجیب، تقریبا در تمامی صحنه ها به انگلیسی متوسل شدن، و بازی های در بهترین حالت صرفا قابل قبول، همه و همه دلایلی هستن که می تونن به راحتی یک مخاطب سینما رو از تجربه ی این مار چشم قشنگ منصرف کنن!
"خشم مرد" بعد از شونزده سال، گای ریچی و جیسون استاتهام رو دوباره یک جا دور هم جمع کرده
فیلمی که در چهار پرده تنظیم شده که هر کدوم با یک عنوان مجزا در یک صفحه تماما مشکی از هم جدا شدن
پرده آغازین و پرده پایانی فیلم خیلی مهیج و پر تنش کار شده و بار اکشن فیلم رو به دوش می کشن
در حالی که دو پرده میانی کمی آرام تر شده و بیشتر به جنبه درام و جنایی فیلم می پردازن
در هر صورت گای ریچی کارگردانیه که سبک بخصوص خودش رو داره؛ اکشن مهیج، خون و خون ریزی، و معمولا یک لهجه بریتانیایی غلیظ!!
شاید نشه از نظر کیفیت ساخت، "خشم مرد" رو با آثار دیگه ی این کارگردان بریتانیایی مثل Snatch یا Gentlemen مقایسه کرد ولی قطعا برای علاقه مندان به فیلم های اکشن با تم سرقت و انتقام ارزش یک بار دیدن رو داره
امتیاز: 8 از 10
----------------------------------
سال 2019 میلادی رو باید سال بازسازی انیمیشن های به یاد ماندنی استودیوی والت دیزنی دونست، سالی که تا جایی که حافظه م یاری کنه دو بازسازی لایو اکشن "شیر شاه" (بازسازی شیر شاه 1994) و "علاء الدین (بازسازی علاء الدین 1992) راهی پرده های نقره ای سینما شده. دو فیلمی که با وجود دریافت نقدها و امتیازات متوسط از منتقدین، فاتح مطلق گیشه ها بودن، "علاء الدین" با فروش اندکی بالای 1 میلیارد دلاری در سراسر جهان و "شیر شاه" با فروش خارق العاده حدود 1.2 میلیارد دلاری پس از تنها سه هفته از آغاز اکران. "علاء الدین"، ساخته ی گای ریچی، کارگردان، فیلمنامه نویس و تهیه کننده بسیار نام آشنا و خوش نام انگلیسی و صاحب آثار کم نظیری همچون Snatch و Lock Stock and Two Smoking Barrels، رو نمیشه بازسازی سکانس به سکانس فیلم اصلی دونست؛ انحرافات و تفاوت هایی بین انیمیشن علاء الدین و بازسازی لایو اکشن اون وجود داره که شاید به مذاق طرفداران دو آتیشه این انیمیشن کلاسیک و محبوب چندان خوش نیاد اما به نظر من همین اختلافات باعث شدن بشه از زاویه کمی متفاوتی به این بازسازی نگاه کرد و لذت دو چندانی ازش برد. این لذت، البته که به لطف بازی های بسیار خوب و وفادار به اصل اثر از ویل اسمیت (غول چراغ جادو)، مینا مسعود (علاء الدین) و نائومی اسکات (جزمین یا همون یاسمین خودمون)، همینطور موسیقی متن بسیار شنیدنی با تم عربی و رمز و راز خاص این موسیقی از آلن منکن و ترکیب اون با سکانس های رقص و آوازی که به خوبی طراحی شدن و دامنه ای گسترده از رقص های بومی و محلی و رقص های مدرن و امروزی رو شامل میشن، و نیز به مدد طراحی لباس، مو و گریم، و طراحی صحنه بسیار استادانه و مسحور کننده، چند چندان شده. البته نمیشه این بازسازی رو خالی از نکات منفی دونست و برای اثبات این ادعا هم میشه به جلوه های ویژه ای اشاره کرد که در برخی موارد زیبا و طبیعی کار شدن (طراحی مدل رایانه ای "ابو" و "راجا" و برخی پس زمینه ها) و در مواردی هم مخاطب رو به یاد فیلم های چندین سال قبل میندازن و مطمئنا اگه چند سال به جلو بریم و نگاهی دوباره به این قسمت های فیلم بکنیم متوجه ضعف آشکار طراحی این مدل ها میشیم (برای مثال طراحی مدل رایانه ای ویل اسمیت که جای کار بیشتری داشت). جا داره یادی هم کرد از دو بازیگر ایرانی الاصل مکمل این فیلم، یکی نوید نگهبان در نقش سلطان و دیگری نسیم پدراد در نقش دالیا، ندیمه ی شاهدخت یاسمین که دونستن این نکته برای ما میتونه جالب باشه. با تمام این اوصاف، "علاء الدین" 1992 یک سحر و افسون عجیب و خاصی داشت که این بازسازی مدرن، با وجود تمامی خوبی ها و ویژگی های ستودنی و مثبتش، هرگز نمیتونه اون رو باز آفرینی کنه؛ این سحر و جادو شاید به خاطر سن کم خیلی از ما در زمان تماشای اون انیمیشن بود اما برای من، حتی اگه الان هم این دو فیلم رو در کنار هم قرار بدم، لذتی رو که از اون اثر کلاسیک خواهم برد قابل قیاس با تجربه این فیلم نخواهد بود. "علاء الدین" 2019 یک بازسازی قابل تمجید و تا حد زیادی وفادار از یکی از زیباترین ساخته های کلاسیک استودیوی والت دیزنی محسوب میشه که تجربه ی لذت بخشی رو هم برای مخاطبان قدیمی و هم برای اون دسته ای که برای بار اول با این داستان مواجه میشن رقم میزنه.
راستش من سواد سینمایی خیلی ناچیزی دارم و چیزهایی که مینویسم صرفا دیدگاه ها و ارزیابی های شخصی من هستن وگرنه منتقد سینمایی باید تجربه و سواد آکادمیک داشته باشه که من فاقد هر دو موردم. در هر صورت از شما ممنونم به خاطر نظر محبت آمیزتون و اینکه حرف خودت رو بنویس حتی اگه هزار بارم توسط افراد دیگه مشابه همون حرف گفته شده باشه
موفق باشی
--------------------------------------------
اول از همه باید بگم این دومین فیلم از سری Mission Impossible به کارگردانی کریستوفر مک کواری هست (بعد از Rogue Nation). البته سابقه همکاری بین تام کروز و کریستوفر مک کواری به همین دو فیلم خلاصه نمیشه و این دو در فیلم های دیگه ای مثل Valkyrie - Edge of Tomorrow و The Mummy (که مک کواری در اونها وظیفه نویسندگی رو بر عهده داشته) و نسخه اول Jack Reacher (مک کواری به عنوان کارگردان) هم با هم همکاری داشتن و همدیگه رو خوب میشناسن.
---------------------------------------------
خب این فیلمی هست که تام کروز در حین فیلم برداری در هنگام پرش از سقف یک ساختمان به سقف ساختمانی دیگه از ناحیه پا دچار شکستگی شدید میشه و حدودا هفت هشت هفته مجبور شدن فیلمبرداری رو متوقف کنن و به همین دلیل حدود 80 میلیون دلار هم ضرر کردن چون مجبور بودن دستمزد این مدت بازیگران رو بهشون دادن تا نرن سر یک کار دیگه! البته بیمه جبران کرد و این هزینه ها در بودجه ی حدود 140 میلیون دلاری فیلم لحاظ نشد! با دونستن این نکته میشه ارزش کار تام کروز رو بیشتر درک کرد که با آمادگی بدنی بالاش در سن 56 سالگی تونست در کمتر از 9 هفته (که تخمین زده میشد بهبودیش طول بکشه) بتونه به فیلم برداری برگرده. واقعا آفرین به تام کروز.
----------------------------------------------
و اما در مورد خود فیلم: ببینید این از نظر من قطعا بهترین نسخه ی Mission Impossible تا این تاریخه و بدون شک یکی از بهترین اکشن های هزاره جدید و کل تاریخ هالیودده! من این رو بدون شک میگم چون وقتی یک اثر اکشن در ساخت خودش از ترکیبی از فیلم نامه کارشده و دارای پیچش های داستانی بجا و مناسب, بازیگری خیلی خوب, کارگردانی عالی, فیلم برداری و تدوین و موسیقی حساب شده و به شدت هیجان انگیز استفاده میکنه یعنی به همه جاش فکر کرده و صرفا یک اکشن پاپ کرنی و گیشه ای نیست که قبل از اینکه بسته پاپ کرن تموم شه از یاد بیننده بره! در Fallout همه چیز حساب شده و تمیزه. با اثری شلخته و گسیخته طرف نیستیم. نظم خاص و زیبایی در تمام سکانس ها و شات ها برقراره. صحنه های اکشن شامل درگیری های نزدیک و دور و تعقیب و گریز های پیاده و موتوری و هوایی همه عالی و با ضرب آهنگ بالا و تند کار شدن و این مدیون 1) فیلم برداری استادانه با نماهای سیال و روان 2) موسیقی متناسب با اکشن 3) تدوین درخور سرعت فیلم و 4) بازیگری ماهرانه ی تمام اعضاست (از طنازی های زوج "سایمون پگ" و "وینگ ریمز" بگیر تا کشش بین "تام کروز" و "ربکا فرگوسن" و تقابل "تام کروز" و "هنری کویل").
-----------------------------------------------------
تماشای این فیلم رو به همه و خصوصا دوستداران ژانر محبوب اکشن و تام کروز عزیز شدیدا توصیه میکنم. قطعا از دیدنش خسته نمیشید و ارزش بیش از یک بار تماشا رو صد در صد داره. امیدوارم تام کروز حالا حالاها فیلم اکشن بازی کنه و خیال نداشته باشه به این زودی ها میدون رو خالی کنه
طبق گفته دنی ویلنوو، کارگردان فیلم، برای درک این نسخه نیازی به تماشای نسخه اول نیست
اما من پیشنهاد میکنم حتما نسخه 1982 رو ببینید چون یک شاهکار سینماییه و بهتره اول اون رو ببینین بعد اینو. وقت هم هست. تا کیفیت خوب این یکی بیاد میتونین اونو ببینین
این که کاربری مثل جناب غفوری پس از تماشای یک اثر سعی می کنه نظر و تجربه ی شخصی خودش از اون کار رو با دیگران به اشتراک بگذاره تا شاید بتونه در تصمیم گیری برای دیدن یا ندیدن اون اثر به اون ها کمک کنه، فقط و فقط جای تقدیر و تشکر داره.
مهم نیست نظر ایشون با نظر شما همسو باشه یا نباشه...
فیلمی که در چهار پرده تنظیم شده که هر کدوم با یک عنوان مجزا در یک صفحه تماما مشکی از هم جدا شدن
پرده آغازین و پرده پایانی فیلم خیلی مهیج و پر تنش کار شده و بار اکشن فیلم رو به دوش می کشن
در حالی که دو پرده میانی کمی آرام تر شده و بیشتر به جنبه درام و جنایی فیلم می پردازن
در هر صورت گای ریچی کارگردانیه که سبک بخصوص خودش رو داره؛ اکشن مهیج، خون و خون ریزی، و معمولا یک لهجه بریتانیایی غلیظ!!
شاید نشه از نظر کیفیت ساخت، "خشم مرد" رو با آثار دیگه ی این کارگردان بریتانیایی مثل Snatch یا Gentlemen مقایسه کرد ولی قطعا برای علاقه مندان به فیلم های اکشن با تم سرقت و انتقام ارزش یک بار دیدن رو داره