دِمِت و زینب مادر و دختری هستند که در شهر بورسا زندگی می کنند. کارو کاسبی دمت تو مغازش به وفق مرادش پیش نمیره و هر چی که داره رو از دست میده. در همین حین یک دوست از استانبول دست دوستی بهش دراز میکنه ، او ژاله دوست دوران بچگی دمت هستش. ژاله در یکی از کالج های معتبر استانبول به اسم Sayer مدیره. برخلاف میل زینب ، مادر و دختر بار وبندیلشون رو می بندند و به استانبول میرن. ولی ژاله رازی رو پنهون کرده که این راز کل زندگی زیبب و دمت رو عوض می کنه. زینب که یک دختر یکدنده و شروره در اولین روز مدرسه تو استانبول با پسر مدیر مدرسه درگیر میشه و …
داستان در استانبول در سال 1800 آغاز می شود و به سمت جلو پیش می رود. "میا" با شورشیان جوان برای نابود کردن "دیمیتری" رهبر خون آشام هاب بی رحم، در جاده ای که در کنار یک کلوپ شبانه لوکس در استانبول قرار دارد، در کمین نشسته اند ...