Xudan Zhu

سونگ شیائویو (Song Xiaoyu) یه دفعه تو یه دنیای داستانی گیر می‌افته که قراره نقش یه قهرمان زن بدبخت رو بازی کنه و نان هنگ (Nan Heng)، شخصیت اصلی شرور و بی‌رحم، اونو کنار بزنه. هر بار که سعی می‌کنه از مسیر داستان فرار کنه، تو یه حلقه تکراری از پایان‌های تلخ گیر می‌کنه. تو این دنیای شکننده که همه چی به سرنوشت گره خورده، سونگ شیائویو باید برای زنده موندن و گرفتن کنترل داستانش حسابی بجنگه.

شیاطین قدرت گرفته‌اند و در دنیا آزادانه می‌گردند؛ حالا نوبت فرزندان قهرمانان است که به افسانه‌های خود ادامه دهند. اما متأسفانه، تو آن شخصیت زن سرد و بی‌رحم نیستی که همه دوستش دارند. حتی آن دختر زیبا و جذاب ثانویه هم نیستی. توآن فقط یک شخصیت فرعی بی‌اهمیت و نفرت‌انگیز هست! شخصیت اصلی این داستان مخفیانه عاشق شخصیت مرد داستان بوده و از شخصیت اصلی زن متنفر بوده است. توآن در تمام مدت مانعی برای عشق این دو نفر بودی و شخصیت مرد ثانویه هر کاری دلش می‌خواست با تو می‌کرد. زندگی توآن آنقدر احمقانه بوده که توصیف کردنش سخت است.

جیانگ شو که یک بازرگان است و دوست پزشکش که شخصیت عجیب و غریبی دارد، به نام شین یی هنگ، قصد دارند خانه های متروکه و روح زده را بخرند و با قیمت بالاتر بفروشند. اما در هر خانه اتفاقات وحشتناک و نامفهومی رخ می دهد که به نظر میرسد قسمت های یک پازل بزرگ هستند. جیانگ شو، شین یی هنگ و یوان مو کینگ که یک پلیس زن است، تلاش می کنند این راز را حل کنند.

این آخرین بخش سه گانه است که با افسانه قهرمانان کنودور آغاز شد و در بازگشت قهرمانان کنودور ادامه یافت. شمشیر آسمانی و قتل اژدها صابر نزدیک به 100 سال پس از وقایع بازگشت قهرمانان کنراد در چین تحت سلسله یوان مغولستان صورت گرفت.