The Walking Dead
8.1 (میانگین رآی 985,000 نفر)
8.3 امتیاز کاربران ( 560 رای)

The Walking Dead (2010– )

بروزرسانی : فصل 11 ، قسمت پایانی اضافه شد. (زیرنویس چسبیده)
 سریال در مورد یک افسر پلیس است که در یک ماموریت زخمی میشود و به حالت اغما میرود و وقتی به هوش می آید متوجه میشود که آدم های اطرافش به موجوداتی وحشتناک تبدیل شده اند. او تصمیم میگرد رهبری گروهی از افراد سالم را برای نابودی آدم های غیر عادی تشکیل دهد و به دنبال خانواده اش بگردد و …
The Walking Dead
  • توضیحات :

    آپدیت زیرنویس فارسی چسبیده: فصل 11 ، قسمت 24 (پایانی) اضافه شد.
    ----------------------------------------------------------------------
    آپدیت دوبله فارسی: فصل 04 ، قسمت پایانی اضافه شد.
    ----------------------------------------------------------------------
    سریال دوبله فارسی کامل و بدون حذفیات «مردگان متحرک»
    دوبله شده توسط شبکه ماهواره ای YAS


    نسخه هایی که با این نماد CC نشان داده شده‌اند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی هستند.

    فصل: 01
    فصل: 02
    فصل: 03
    فصل: 04
    فصل: 05
    فصل: 06
    فصل: 07
    فصل: 08
    فصل: 09
    فصل: 10
    فصل: 11
    فصل: 01 نسخه دوبله فارسی
    فصل: 02 نسخه دوبله فارسی
    فصل: 03 نسخه دوبله فارسی
    فصل: 04 نسخه دوبله فارسی
    دانلود صوت دوبله به صورت جداگانه فصل: 01
    دانلود صوت دوبله به صورت جداگانه فصل: 02
    دانلود صوت دوبله به صورت جداگانه فصل: 03
    دانلود صوت دوبله به صورت جداگانه فصل: 04
    • gmwow
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      gmwow
      سه شنبه, ۳۰ آب‍ ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۲۱
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      نقاط ضعف
      نقد و بررسی قسمت ۴ فصل ۸ سریال The Walking Dead (مردگان متحرک)

      توجه: متن زیر ممکن است داستان این قسمت را فاش کند.

      فصل هشتم سریال مردگان متحرک تاکنون متنوع و گوناگون بوده و در آن، قسمت های ناامید کننده و نوید بخش دیده می شود. با این حال، این فصل هنوز در ابتدای راه قرار دارد و جوان است و با قسمت هایی همچون قسمت چهارم، هنوز امید به اینکه فصل هشتم بتواند رکود در رده بندی و برخورد بیننده ها را کاهش دهد، وجود دارد. قسمت چهارم، قسمتی به خوبی ساختار یافته و جذاب بود که با صحنه های اکشن گاه و بی گاه به کاوش در کاراکتر ایزکیل می پرداخت.

      همانطور که قسمت ابتدایی فصل هشتم به بررسی بازگشت ریک به عنوان رهبری پیش فعال پرداخت، این قسمت نیز به بررسی سبک رهبری ایزکیل از طریق وفاداری ای که او الهام بخشیده و عواقب ناشی از آن می پردازد. پس از فلش بکی به یکی از سخنرانی های هیجان انگیز ایزکیل، قبل از اینکه گروه شاد او اعزام شود که در طی آن، چند تن از اعضای کینگدوم با عزیزان خود با چشمان گریان خداحافظی کردند، قسمت به ادامه کشتار خونینی که در هفته گذشته به حالت تعلیق رها شده بود، می پردازد. همانطور که انتظار می رفت، ایزکیل به لطف کسانی که خود را بر روی او پرت می کردند تا از برخورد گلوله به شاهشان جلوگیری کنند، زنده ماند، در حالی که بقیه افرادش همگی مردند. با این حال، او صدمه ندیده از این مهلکه فرار نکرد و همانطور که او شروع کرد تا خود را از این صحنه بیرون بکشد، همراهان مرده اش شروع به تبدیل شدن کردند و به آرامی و با چشمانی گرسنه به دنبال او به راه افتادند.

      در حالی که این اولین باری نیست که در سریال مردگان متحرک، یک بازمانده تنها توسط آشنایان به تازگی مرده خود مورد آزار و اذیت قرار می گیرد، ولی این صحنه بسیار تاثیر گذار بود چرا که این صحنه نه تنها گناه و عذابی که ایزکیل بعد از دست دادن این افراد احساس می کند را نشان می دهد بلکه این نکته را برجسته می کند که از دست دادن آنها به این دلیل بوده که آنها جان ایزکیل را بسیار مهم تر از جان خودشان می دانستند. این بار بسیار سنگینی برای به دوش کشیدن است ولی این باری است که کسی که بر مسند قدرت و رهبری نشسته باید بپذیرد. رهبر بودن نه تنها به معنای آن است که جان خود را باید در خطر انداخت بلکه به معنای به خطر انداختن جان کسانی است که در خدمتت هستند. در قسمت چهارم، ایزکیل مجبور می شود تا با غم و اندوهی که این ماجرا برای او به ارمغان آورده، دست و پنجه نرم کند و این در حالی است که او تمایلی به پذیرش گستره وسیعی از مسئولیت شاه بودن ندارد، چرا که این به معنای آن است که او دستانش به خون زیادی آغشته است.

      در سرتاسر این قسمت، ایزکیل در چهره اش فشار شکست را به همراه داشت، در ابتدا با مردگان، سپس فداکاری مستمر افرادش، در ادامه نیز آزار و ستوه ناجی ای که او را دستگیر کرده بود و در پایان نیز، قربانی شدن شیوا در دقایق پایانی قسمت که بسیار تاثیر گذار بود. در تمام این ها، او اصرار ورزید که ارزش نجات پیدا کردن را ندارد و به جری و کارول التماس کرد تا او را رها کنند و سرانجام اعتراف کرد که او فقط یک شخص غریبه است و بنابراین، برای نجات دادن چندان اهمیت ندارد. به هنگامی که ایزکیل به جری اظهار داشت که لازم نیست او را به عنوان اعلیحضرت خطاب کند، جری با دوباره گفتن اینکه “رفیق، لازم است”، اشاره کرد که تمام این حرف های ایزکیل چرت و پرت است. مسلما جری بهترین فرد این قسمت بود و در نهایت با استفاده بهینه از آن تبر غول پیکر، چند تا از زامبی ها را از پا در آورد. واقعیت این است، از آنجا که ایزکیل تصمیم گرفت تا به یک شاه و شخصیتی رسمی تبدیل شود که الهام بخشی بسیاری از افراد برای پیروی از او باشد، وی باید همچنان در طی پیروزی ها و شکست هایش شاه باقی بماند.

      قبل از این و در یکی از فلش بک ها، کارول و ایزکیل در مورد این صحبت می کنند که اگر قهرمان بودن را انتخاب نکنی، زندگی برای تو انتخاب می کند و در همین حین، ایزکیل با کارول داستانی را به اشتراک می گذارد که در آن، او تصمیم گرفت تا شیوا را در آغاز شیوع نجات دهد. خوب، این نمونه ای است که زندگی برای او انتخاب کرد ولی با این حال، ایزکیل همچنان می تواند کنترل کند که چطور این شکست عمده بر روی او و کل کینگدوم تاثیر بگذارد. ایزکیل برای اینکه بهترین استراتژی را داشت یا اینکه بهترین راه زنده ماندن را می دانست به شاه تبدیل نشد، بلکه او به این دلیل شاه شد که در بازی کردن بهترین بود و گاهی اوقات، این چیزی است که مردم خیلی به آن نیاز دارند و آنها کسی را می خواهند که به آن تکیه کنند. بر اساس قضاوتی که می توان از روی راه رفتن آهسته، خاموش و غم انگیزی که او در طی بازگشتش با کارول و جری به سمت کینگدوم داشت، او همچنان در قسمت های آینده در گناه و عدم اعتماد به نفسش خواهد سوخت و مسلما، این موضوع به جای کمک کردن به مردمش، بیشتر به آنها صدمه خواهد زد. انتظار می رود که در قسمت های آینده، کسی به ایزکیل از داروی خودش بچشاند و از آن سخنرانی های هیجان انگیز خودش در مورد شایستگی رهبری بکند تا این شاه بار دیگر بر روی پای خود بایستد.
      قسمت 4 فصل 8 سریال The Walking Dead (مردگان متحرک)

      در جایی دیگر در قسمت چهارم بود که بار دیگر کارول ثابت کرد که او یک ارتش زنانه است، چرا که او با دقت سلاح ها را تامین کرد و به این دلیل که او کاملا هیولا نیست به ناجیان اجازه فرار کردن داد و به سمت جری و ایزکیل آمد تا آنها را نجات دهد. بر خلاف مورگان، کارول موفق شد تا در هنگام حمله خود را کنترل کند و ماشین کشتار موثری باقی بماند و به یاد داشته باشد که برای چه چیزی مبارزه می کند. فرض می شود او شخص صدمه دیده ای است که به طور غیر قابل بازگشتی توسط حوادث غم انگیزی که متحمل شده تغییر کرده است ولی با این حال، او نشان داد که توانایی مقابله با سختی ها را دارد. حتی اگر این به معنای آن باشد که در نهایت او در تنهایی همانند یک منزوی گوشه گیر زندگی خواهد کرد، ولی او همچنان تمایل دارد تا به کسانی که نیاز دارند کمک کند.

      علاوه بر خود اندیشی ایزکیل و لحظه های عملیات مخفی کارول، قسمت چهارم زمانی را به تعقیب و گریز ماشینی اختصاص داد که در طی آن، ریک و دریل سرانجام اسلحه های خود را بدست آوردند و در نهایت برای این قوس داستانی سه قسمته پایانی رضایت بخش به ارمغان آوردند. در ابتدا به نظر می رسید که این صحنه های متوالی از ناکجا شروع شدند و با دور کردن تمرکز از کشمکش های ایزکیل به سرعت این قسمت صدمه می زنند ولی این صحنه ها به خودی خود، یک فاصله میان دو پرده سرگرم کننده بودند.

      بدون شک، قسمت چهارم قوی ترین قسمت فصل ۸ سریال مردگان متحرک تا به امروز است و در آن، ایزیکیل به این امید که به عنوان رهبری قوی تر بازگردد، به شدت مورد شکنجه و تنبیه قرار می گیرد، در حالی که سرانجام این بخش طولانی و غیر ضروری نقشه حمله ریک به پایان می رسد. با بدست آوردن اسلحه ها، سریال مردگان متحرک بار دیگر تمرکز خود را بر روی سنچوری قرار خواهد داد تا شاهد حرکت بعدی نیگان باشیم.
    • SaSaS
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      SaSaS
      دوشنبه, ۰۴ به‍ ۱۳۹۵ ساعت ۲۲:۵۱
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      • نقش آفرینی بازیگران
      نقاط ضعف
      • نوسان زیاد داستان
      سریال مردگان متحرک در چند فصل اخیرش چه در بین جامعهٔ منتقدین و چه در میان مخاطبین عادی با نقدهای فراوانی مواجه بوده است. درست جایی در میانه‌های فصل چهار و پس از تمام شدن پیرنگ مواجههٔ ریک و یارانش با گاورنر سریال دچار نوعی یکنواختی شد. ایده‌های مختلفی که پس‌ازآن به تصویر کشیده شده همه تا حد زیادی آشنا به نظر می‌رسند. دیگر تجمع تعداد زیادی زامبی در مقابل شخصیت‌های داستان به یک تعلیق بکر منجر نمی‌شود و خشونت جاری در سریال که در فصل اول یک رویکرد قابل‌توجه و رادیکال به نظر می‌رسید کم‌کم به عنصری همیشه حاضر تبدیل شد. درحالی‌که این بن‌بست همه‌جانبه ایده‌های متنی و اجرایی سریال را گرفتار خود کرده بود افتتاحیه فصل هفتم پس از مدت‌ها توانست پیش‌فرض‌های مخاطب را تا حدی بر هم زده و مرزهای شناخته‌شدهٔ سریال را جا به جا کند. که البته نظرهای منفی زیادی هم ایجاد کرد.

      قسمت اول فصل هفتم با تکیه‌بر نماهای طولانی‌تر، مونولوگ های تأثیرگذار و تحقیر کنندهٔ نیگان، تصاویر وهم‌آلود و جدی‌ترین خشونت متنی و گرافیکی که سریال تابه‌حال تجربه کرده توانسته بود نوید یک فضای تازه را بدهد. اما دقیقاً در همان قسمت دوم دوباره همه‌چیز به همان حالت قبل بازگشت و با توجه به افزایش حجم تکرار حتی ضعیف‌تر از قبل. بدیهی است انتظار چنین نبود که آن حد از خشونت و تاریکی را در کل فصل شاهد باشیم، اهمیت ماجرا در سطح داستان‌گویی و تصویرسازی افتتاحیه فصل هفت است که چندین برابر چیزی بود که در ادامه مشاهده شد.

      جدیدترین قسمت پخش‌شده یعنی قسمت ششم را می‌توان یکی از ضعیف‌ترین اپیزودهای کل سریال و شاید ضعیف‌ترین اپیزود فصل هفتم تا اینجا به‌حساب آورد. این قسمت در راستای سبکی که اخیراً در سریال بازی تاج‌وتخت و فصل‌های پیشین خود مردگان متحرک به کار گرفته‌شده، مستقل از پیرنگ اصلی روایت می‌شود و ماجراهایی که برای تارا و هیث پیش‌آمده را نمایش می‌دهد. این شکل داستان‌گویی به خاطر عدم پیوستگی‌ای که ایجاد می‌کند بهتر است در موارد ضروری به کار گرفته شود. مانند نیمه دوم فصل چهارم که جدایی شخصیت‌ها حداقل یک جز منطقی از داستان بود و پرداخت جداگانه آن‌ها نهایتن به پیشرفت قصه منجر می‌شد اما در چنین حالتی استفاده از آن صرفن دست‌خالی نویسندگان برای پیشبرد داستان اصلی را رو می‌کند. گذشته از این مشکل، ماجرایی که تارا و هیث در این قسمت با آن روبه‌رو می‌شوند تقریباً هیچ ایدهٔ خلاقه‌ای در بر ندارد و تکراری از ایده‌های پیشین سریال است. مواجههٔ تارا با قبیله زنان ساکن دریا گذشته از اینکه جذابیت دراماتیکی ندارد، ارتباط کاربردی ای با پیرنگ اصلی پیدا نمی‌کند. شباهت زیادی بین این اپیزود و اپیزود دوم مشاهده می‌شود که در آن هم یک قبیلهٔ دیگر معرفی می‌شود و یک قسمت کامل به آن اختصاص پیدا کرده بود. شاید درنهایت سریال ایده‌ای برای استفاده از این دو قبیله داشته باشد اما در پایان هر اتفاقی رخ بدهد، ضرر چنین اپیزودهایی جبران‌ناپذیر است.

      به لحاظ اجرایی مقداری دست‌کاری در تدوین قسمت ششم مشاهده می‌شود که روایت را جذاب‌تر کند. این شگرد چند بار دیگر هم در سریال به کار گرفته‌شده است. در ابتدا پیکر بی‌جان تارا را در ساحل می‌بینیم بعد به کمی قبل‌تر می‌رویم که ماجرای پیش از آن روایت شود و درنهایت این دونقطه به هم می‌رسند و داستان به شکل واحد ادامه پیدا می‌کند. در بحث شخصیت‌پردازی با توجه به اینکه سه تا چهار شخصیت جدید در این قسمت حضور پیدا می‌کنند و احتملا در ادامه هم حضور مؤثری نخواهند داشت دست آورد جدی‌ای وجود ندارد. هیث سهم چندانی از این قسمت پیدا نمی‌کند غیر از سخنانش در ابتدای داستان راجع به عذاب وجدان و تغییر کردن شخصیتشان و ... که از شدت تکرار توسط شخصیت‌های مختلف در فصول مختلف شدیدن نخ‌نما شده است. اما یک چالش اخلاقی سر راه تارا ایجاد می‌شود و سکوت او در پایان یک بازگشت به عقب است که باید دید چه جایگاهی در سریال پیدا خواهد کرد. بازگشت به عقب از این نظر که شخصیت‌های داستان در ابتدا نگاه انسانی به جهان اطراف داشتند و پس از مشکلاتی که برایشان ایجاد شد تغییر رویه دادند و درنهایت کشتار ناجی‌ها در فصل ششم اوج این تغییر بود.

      مطرح‌شدن دوبارهٔ ایدهٔ برخورد انسانی که البته با انفعال همراه است می‌تواند به انبوه جزییات تکراری سریال اضافه شود یا شاید هم کم‌کم بسط پیداکرده شخصیت‌ها را وارد مسیر جدیدی کند که باید در ادامه دید. در پایان نکته‌ای که در مورد قسمت ششم قابل‌ذکر است سرمایه‌گذاری روش شخصیت تارا است. برای سریالی که شمایل جذابی مانند آبراهام و شخصیت کارشده‌ای چون گلن را قربانی کرده، تمرکز کردن روی تارا چقدر عاقلانه است؟ آیا این شخصیت از جذابیت‌های لازم برای تبدیل‌شدن به یک نقطه قوت دراماتیک بهره‌مند‌است؟

      نویسنده: دانیال حسینی
      منبع: سایت نقد فارسی
    • Sajjad1999
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      Sajjad1999
      شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۳۹
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      • شخصیت پردازی عالی
      • طراحی حرفه ای ضدقهرمان ها
      نقاط ضعف
      • افت کیفیت سریال در فصل های اخر
      سریال walking dead از نظر خیلیا محبوب ترین سریال دنیاست کافیه فقط قسمت اولشو ببینید تا جذب سریال بشید 5 فصل اول فوق العاده س تافصل 7 خوب ولی فصل 8 تا اینجا که نیم فصل اول اومده خیلی چنگی به دل نزده نه اینکه بد باشه انقدر تو 4 فصل اول اتفاقای هیجان انگیز افتاده که دیگه چیزای معمولی دیگه بیننده رو راضی نمیکنه البته بگم که دلیل نمیشه این شاهکار رو ازدست بدید کسیو پیدا نمیکنید که اهل فیلم و سریال باشه و این سریالو ندیده باشه درکل پیشنهاد میشه ببینید و لذت ببرید
    • gmwow
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      gmwow
      سه شنبه, ۳۰ آب‍ ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۲۰
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      نقاط ضعف
      نقد و بررسی قسمت ۳ فصل ۸ سریال The Walking Dead (مردگان متحرک)

      فصل ۸ سریال مردگان متحرک پس از اینکه با افتتاحیه قوی خود با قدرت این فصل را آغاز نمود، با قسمت دومی گیج کننده و آشفته که شاید با ضعیف ترین فراخوانی قابل تصور به پایان رسید، کار خود را ادامه داد. قسمت سوم که با عنوان “هیولا ها” می باشد، خط داستانی های مختلفی که از قسمت قبلی به جا مانده بود را برداشت و موفق شد تا با هر کدام از آنها کاری انجام بدهد و قسمتی رضایت بخش تر را خلق کند که به وضوح بیشتری، مسئله اخلاقی ای که سریال امیدوار است در این فصل دنبال کند را به تصویر بکشد.

      به واضح ترین نحو ممکن، فصل ۸ سریال مردگان متحرک از جنگ با نیگان استفاده می کند تا درباره چگونگی و احتمال اینکه آیا بازماندگان می توانند جامعه ای با کدی اخلاقی بر پا کنند که در آن، صورت شخصی با آهن داغ سرخ نشود یا مغز کسی با چوب بیسبال خرد نشود، به بحث بپردازد. جامعه ناجیان دارای نظم است، سوالی در این زمینه وجود ندارد، اما این امر، شفقت و دلسوزی مورد انتظار از جامعه ای درست و منصف را نشان نمی دهد. البته این ها ایده آل هستند و در عمل هیچ چیز ساده ای وجود ندارد؛ شاید ریک به خاطر کشتن بی قید و شرطش برای صلح و امنیت، در نهایت گناهکار ترین باشد ولی مجاهدت برای دیدگاهی جهانی که فراتر از دیدگاه ‘بکش یا کشته می شوی’ است، تلاشی ارزشمند است و بدون شک، قدمی مهم به سوی بازسازی تمدن است.

      در قسمت سوم، وضع دشوار به دو خط داستانی خلاصه می شود: تارا، جیسس و مورگان در حال بازگرداندن زندانیان به هیلتاپ می باشند و ریک و دریل نیز به جستجوی خود برای پیدا کردن انبار اسحله ادامه می دهند. در اولین خط داستانی، تمام بحث مربوط به این حقیقت است که مورگان به همان قاتل خونسرد قبلی تبدیل شده و همین نیز، او را در برابر رحم و بخششی قرار می دهد که جیسس به زندانیان نشان می دهد. این امر یک نقطه واضح مشاجره ایجاد می کند که در آن، مورگان را در تفکری اشتباه نشان می دهد. شلیک کردن به زندانیان فراری، غیر مسلح و پا بسته کار اشتباهی است و مورگان در رابطه با این موضوع همانند فردی بی کله و کند ذهن عمل می کند. ولی نباید فراموش کنیم که این امر سبب رخ دادن یکی از صحنه های مبارزه جالب سریال مردگان متحرک شد، پس می توان نقطه مثبت آن را نیز در نظر گرفت.
      در خط داستانی دوم، شاهد دریل و ریک و یار قدیمی شان، مورالس هستیم و آنها در این زمان جنگ باید با مسئله اخلاقیات گلاویز شوند. این خط داستانی، درست از جایی که قسمت قبلی به پایان رسید، کار را شروع می کند و در آن، مورالس اسحله خود را به سوی ریک نشانه گرفته و او را هیولا می خواند، در اینجا ریک تلاش می کند تا دلیل و مدرک کافی بیابد تا با آنها استدلال کند، چرا که به نحوی، مورالس در این مورد درست می گوید. این تغییری است که در این فصل ریک در حال مواجه شدن با آن می باشد و آن نیز پیدا کردن راهی برای حل مسئله به جز کشتن است. با این حال، قبل از اینکه ریک بتواند وارد این مرحله شود، دریل وارد می شود و از پشت سر به مورالس شلیک می کند. در حالی که این صحنه به طور کامل، هدفی که این قسمت در نظر داشت را به نمایش می گذارد، ولی این هدف به طور مضحکی به اجرا در آمده، چرا که در آن، یکی از کاراکتر های سریال که برای مدتی طولانی غایب بوده برگردانده می شود تا فقط در کمتر از یک دقیقه و پس از یک هفته گمانه زنی و انتظار کشته شود. مطمئنا سریال می توانست همین نتیجه را با هر کاراکتر دیگری بدست بیاورد و در همان حین نیز وحشیگری اعمال دریل را به تصویر بکشد.

      پس در حالی که حضور دوباره مورالس سبب شد تا توجه ها از معنای اعمال دریل منحرف شود، یکی از صحنه های پایانی این قسمت، معنای اعمال دریل را به خوبی به تصویر کشید که در آن، ریک به یکی از ناجیان قول می دهد که پس از اینکه او اطلاعاتی در مورد جایی که اسلحه ها رفته اند بدهد، با او با رحم و بخشش برخورد خواهند کرد ولی دریل خلاف این کار را انجام داد و به او شلیک کرد. این صحنه ای ناراحت کننده است که در آن، ریک به آنچه که دریل انجام داد با ناباوری نگاه کرد و از اینکه دریل توانست مردی غیر مسلح که اساسا تسلیم شده را بکشد، به وحشت افتاد. واضح است که فصل هشتم سریال قصد دارد تا ریک را در مقابل دریل قرار دهد زیرا این دو همیشه در مورد اینکه آیا به ناجیان رحم و بخشش نشان دهند کاملا مخالف هم هستند. در حالی که این یک توسعه غیر منتظره است، توسعه ای که سبب نو کردن علاقه و دلبستگی به سریال می شود، ولی مطمئنا سریال همانند کاری که با مورگان کرد، هیچ توجه ای به دریل نخواهد داشت و او را در سمت اشتباه و غلط قرار خواهد داد.

      جایی دیگر در قسمت، اریک بر اثر جراحاتش می میرد و در صحنه های دلهره آوری برای آرون بیچاره به یک زامبی تبدیل می شود. اگر چه سریال به خود زحمت نداده بود تا ما را واقعا با رابطه آنها آشنا کند ولی آرون توانست بچه ای را از مصیبت بیرون بیاورد. از آنجا که ارتش کوچک ایزکیل موفق شد تا یک محوطه متعلق به ناجیان را شکست دهد، ایزکیل همچنان دارد ثابت می کند که چطور رهبری پر شور می تواند جریان جنگ را تغییر دهد ولی این تعصب و شوق هنوز به اندازه تک تیراندازی که به خوبی موضع گرفته نیست، موضعی که هیچ کس زحمت چک کردن آن را به خود نداده بود. او احتمالا از رگبار گلوله ها جان سالم به در می برد ولی فقط به این خاطر که بقیه خود را در جلوی گلوله ها می انداختند. در همین حال، گرگوری همچنان بدترین و سرگرم کننده ترین کاراکتر باقی می ماند و به آرامی در حال خزیدن به سوی هیلتاپ است، جایی که صدرصد خاری در چشم بقیه افراد و به خصوص مگی خواهد بود.

      سرعت قسمت سوم نسبت به قسمت قبلی پیشرفت بزرگی داشته است و جدا از برخی تدوین گری عجیب در ابتدای آن، این قسمت، یکی از جالب ترین و جذاب ترین قسمت های سریال مردگان متحرک بود. این قسمت به وضوح در مورد آنچه که در خطوط داستانی دیگر اتفاق خواهد افتاد به بحث می پردازد و به جای صحنه های تیراندازی تکراری، صحنه های اکشن هیجان انگیزی داشت و اطمینان حاصل کرد تا موضوع التزام و تعهد اخلاقی برای کسانی که سعی دارند افراد خوب باشد، در مرکزیت حوادث قرار گیرد. به همین دلیل است که قسمت قبلی باید این موضوع را پوشش می داد و به جای موضوعات زمان بر، به سرعت به اتفاقات در سنچوری می پرداخت تا ما را از احوال پدر گابریل آگاه کند. آیا او مرده است یا زنده؟!
    • gmwow
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      gmwow
      سه شنبه, ۳۰ آب‍ ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۱۷
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      نقاط ضعف
      نقد و بررسی قسمت ۱ فصل ۸ سریال The Walking Dead (مردگان متحرک)

      توجه: متن زیر ممکن است داستان این قسمت را فاش کند.

      سریال مردگان متحرک بازگشته است و به همراه آن نیز جنگ می آید. پس از اینکه بیشتر فصل هفتم سریال به حاشیه های جنگ پرداخته و تنش ها زیاد تر شد، اولین قسمت از فصل هشتم سریال، مناقشه را به حد بالای خود می رساند. ریک افراد الکساندریا و همچنین هیلتاپ و کینگدوم را با یکدیگر متحد کرد و ائتلافی را تشکیل داد تا برای مقابله با نیگان و ناجیان آماده شوند.

      این قسمت که ۱۰۰ مین قسمت سریال می باشد و عنوان آن نیز “Mercy (رحم)” است، تغییری در رویکرد ریک را به تصویر می کشد. او حالا فقط به ظلم و ستم نیگان واکنش نشان نمی دهد بلکه نقشی مهم در به تحقق رساندن سقوط وی به دست گرفته است. این نیروی کلی نقشه ریک است ولی بین به انجام رساندن آن هدف و تلاش برای انتقام، مسیر خوبی قرار دارد، تمایزی که پدر گابریل مطمئن است تا در لحظه ای پر تنش به ریک یادآوری کند. ولی الان که ریک و متحدانش اولین حرکت را انجام داده اند، دیگر راه برگشتی وجود ندارد. حمله مستقیم ریک و متحدانش علیه نیگان و ناجیان را نمی توان نادیده گرفت و زمانی که نیگان کنترل سنچوری را دوباره پس بگیرد و ارتش خود را دوباره سر و سامان بدهد، جنگ تمام عیار آغاز خواهد شد.

      در حالی که قسمت افتتاحیه فصل هشتم بیشتر زمان خود را صرف بر پا کردن صحنه برای حمله بازمانده ها به سنچوری می کند، به طور عمیق تری نیز به نقش ریک به عنوان یک رهبر می پردازد. سه جامعه وجود دارند و هر کدام نیز رهبر مختص خود را دارند ولی این ریک است که در جایگاه شخصیت الهام بخش و صف آرای این مقاومت قرار گرفته است. در همین راستا نیز گابریل به زمانی اشاره می کند که برای اولین بار با ریک صحبت کرده و ذکر کرده بود که چطور همه چیز با یک شخص شروع می شوند. ریک این نظر و عقیده را کنار گذاشت و اصرار کرد که همه این ها یعنی جمع آوری نیرو، تجدید حس شورش و تمام آنچه که قرار است انجام بدهند، در مورد او نیست بلکه در مورد آینده ای است که آنها در تلاش اند تا بسازند.

      این گفتگو، یادآور نمونه مشابه ای در کتاب های کمیک بین جیسوس و ریک است که در آن، جیسوس به این می پردازد که چرا او انتخاب شده تا دنباله روی ریک باشد. بر خلاف نیگان، رهبری که وفاداری را از طریق ترس بدست می آورد، کسی که از دنباله رویانش می خواهد تا او را بپرستند و تنها با خود او به حرکت در بیایند، جیسوس توضیح می دهد که ریک با سرمشق، با الهام دادن به زندگی ای بهتر به کسانی که او را دنبال می کنند و آینده ای بهتر که آنها قرار است همه با هم بسازند، رهبری می کند. این تضادی شدید بین این دو رهبر است و تضادی است که فصل هشتم سریال مردگان متحرک مطمئنان آن را بررسی می کند و سرنوشتی مشابه برای ریک از طریق تصمیم نهایی اش برای وفادار بودن به برنامه و رها کردن انتقامش برای وقت دیگری راه اندازی می کند. ریک تنها برای پیروز شدن مبارزه نمی کند بلکه او سعی دارد تا برای کسانی که از او پیروی کرده اند دنیا را به مکان بهتری تبدیل کند.

      این آینده ای است که ما می توانیم فرض کنیم که در خیالات و تصورات عجیب و غریب ریک به نمایش گذاشته می شود. این قسمت سریال سرنخ های زیادی در مورد اینکه رابطه زمانی این صحنه های خیالی ریک با جریان فعلی چگونه است یا اینکه اصلا آنها واقعی هستند ارائه نمی کند، ولی آنها به گونه ای پشت سر هم این موضوع را انجام داده اند که ریک قادر است منفعت گروه را بر انتقام گیری شخصی اش ترجیح دهد. رویاهای او برای آینده ای آرام و عمل بخشش و رحمش تنها شواهد و مدارک بیشتری از قدرت وی به عنوان یک رهبر است.

      همچنین لازم به ذکر است که خود ریک اشاره کرد که می خواهد از مگی پیروی کند، او به مگی بیان کرد که زمانی که کارشان با نیگان به پایان برسد، من از تو پیروی خواهم کرد. این لحظه، از آنجا که مگی به وضوح از اعتماد به نفس ریک نسبت او خوشش آمده بود، صحنه بسیار شیرینی بین این دو کاراکتر بود ولی نمی توان انتظار داشت که ریک پس از به پایان رسیدن جنگ با نیگان به یک زندگی آرام و آزاد از مسئولیت مشغول شود. مهم نیست که نتیجه جنگ با نیگان چی باشد، ریک کسی است که افراد برای رهبری انتخاب کرده اند و این تصمیمی نیست که او بتواند به سادگی آن را نادیده بگیرد.

      با این حال، برای این آینده نزدیک، از آنجا که بازمانده ها در حال حرکت برای حمله به پایگاه های مختلف ناجیان به جای عقب نشینی فوری و بازگشت به خانه هایشان هستند، حمله پیشگامانه ریک به سنچوری به نظر می رسد که به آنها یک مزیت واقعی می دهد. خوشبختانه، آنها می توانند این نیروی جنبشی را به نفع خود حفظ کنند ولی احمقانه است اگر آنها پیروزی در این نبرد را نشانه ای از اینکه می توانند در جنگ تمام عیار پیروز شوند بدانند. مسلما نیگان بیشتر و قوی تر از قبلا پاتک خواهد زد و این به معنای آن است که ریک باید آماده مقابله با یک یورش باشد، یورشی که مسلما با تلفات همراه خواهد بود.

      صحبت از تلفات شد، جدا از افرادی که در این قسمت جان خود را از دست دادند، یکی از تلفات این قسمت، وجدان ریک، پدر گابریل بود. زمانی که گرگوری او را تنها گذاشت و او به سرعت خود را به دام افتاده بین گله ای زامبی و نیگان یافت، او درس سختی را آموخت که کردار بد بدون مجازات نخواهد ماند. سرنوشت گابریل نامشخص باقی ماند تا در قسمت های آینده به آن پرداخته شود ولی حتی ربوده شدن او سبب منحرف شدن ریک از ماموریت نشد، و در همین راستا نیز ریک به دریل به صراحت می گوید که شکست دادن نیگان ارزش بیشتری از هر کدام از آنها دارد. این به معنای آن است که ریک می خواهد مطمئن شود کسانی که زنده می مانند، شانس زندگی در آینده ای داشته باشند که ارزش زندگی کردن دارد.

عناوین مشابه

Fear the Walking Dead (2015–)
6.8
« ترس از مردگان متحرک Fear the Walking Dead» در واقع اسپین آف سریال «مردگان متحرک The Walking Dead» می باشد که قصد دارد تا داستان روزهای نخست بروز بحران بشریت و آلوده شدن مردم به ویروسی که آنان را تبدیل به زامبی کرده را به تصویر بکشد و...