Reign
7.5 (میانگین رآی 43,860 نفر)
7.6 امتیاز کاربران ( 27 رای)

Reign (2013–2017 )

بروزرسانی : فصل 04 ، قسمت پایانی اضافه شد.
سریال درباره ی دختری جوان به نام ماری استوارت (Mary Stuart) ملکه اسکاتلند هست. ماری نوجوان یک ملکه خودکام ، زیبا و احساسی است که تازه به قدرت رسیده. او همراه با ۳ دوست صمیمی خودش به فرانسه فرستاده میشه و برای تضمین اتحاد استراتژیک اسکاتلند ، با فرانسیس پسر جذاب پادشاه فرانسه نامزد میکنه ولی این پایان بازی نیست و داستان به سیاست و دین و برنامه هایی که به احساس و قلب ربطی نداره کشیده میشه...
Reign
  • فصل: 01
    فصل: 02
    فصل: 03
    فصل: 04
    • gmwow
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      gmwow
      سه شنبه, ۲۸ شه‍ ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۹
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      نقاط ضعف
      سریال درباره ی زنی به نام ماری استوارت (Mary Stuart) هست،-زن جوانی که دنیا اون رو به ماری میشناسد،ملکه اسکاتلند.ماری نوجوان یک ملکه خودکامه،زیبا،احساسی که تازه به قدرت رسیده.که همراه با ۴دوست صمیمی خودش به فرانسه فرستاده میشه و برای تضمین اتحاد استراتژیک اسکاتلند،با فرانسیس پسر جذاب پادشاه فرانسه نامزد میکنه،ولی این پایان بازی نیست،و داستان به سیاست و دین و برنامه هایی که به احساس و قلب ربطی نداره.
      شاهزاده فرانسیس اما مثل خیلی از مردای جوان،با مقوله ی ازدواج مشکل داره. ولی جاذبه ی بسیار زیادی بین اون و مری وجود داره.

      البته در کنار این،برادر ناتنی فرانسیس،که به همون اندازه جذاب است هم وجود داره،که توسط یه رابطه نامشروع متولد شده. در هر حال وارث تاج و تخت فرانسیس و مری هستند…
      قسمت اول این سریال در ایلند فیلمبرداری شده و بیشتر بازیگرانش رو هم بازیگران استرالیایی،انگلیسی و کانادایی تشکیل میدن..

      بازیگران:

      Adelaide Kane در نقش Maryملکه اسکاتلند

      که از کارهاش میشه به Teen Wolf اشاره کرد.

      Toby Regbo در نقش Dauphin Francis(که بعدا همون پادشاه فرانسیس دوم میشه)-همسر مری

      Tprrance Coombs در نقشSebadtian)Bash) برادر ناتنی فرانسیس

      در نقش ملکه کاترین،مادر شوهر مری :دیMegan Follow

      Alan Van Sprang در نقش هنری دوم،پادشاه فرتنسه،پسدر شوهر مری

      Rossif Sutherland در نقش نوستر آداموس

      و:Anna Popplewell

      Cailin Starey

      Celina Sinden

      Jenessa Grant
      کارگردان:Laurie McCarthy

      که از کارهاش میشه به :Ghost Whisper اشاره کرد

      و Frank Siracusa

      که از کارهاش میشه به Beauty & Beast اشاره کرد

      خلاصه داستان:
      داستان این مجموعه آمیخته شده با تخیل که روایت آن از سال ۱۵۵۷آغاز می شود حول شخصیت Mary ملکه اسکاتلند متمرکز شده است که پس از نامزد کردن با Francis پسر جذاب پادشاه فرانسه و وارٍٍث آینده تاج تخت در سن شش سالگی, برای تحکیم و تضمین رابطه ای مستحکم بین دو کشور به دربار فرانسه فرستاده می شود تا در آنجا با بازی ها و رقابت هایی پشت پرده قدرت در خاندان سلطنتی آشنا شود.از طرف دیگر در زندگی شخصی نیز اگرچه هر روز میل و علاقه اش به ولیعهد افزایش می یابد اما مورد توجه برادر ناتنی ولیعهد که طبیعتا شانسی برای کسب قدرت در آینده ندارد قرار گرفته است.همچنین Catherine مادر ولیعهد که توسط پیشگوی بزرگ فرانسوی قرن شانزدهمNostradamus به او هشدار داده شدهه است که ازدواج Mary وFrancis منجر به مرگFrancis خواهد گشت به طور پنهانی در تلاش است تا مانع از شکل گیری این ازدواج گردد.
      خلاصه قسمت اول ۱ سریال سلطنت :

      داستان درباره ی پرنسس مری است که توی یک صومعه بزرگ شده و نامزد شاهزاده فرانسه فرانسیس است .

      در ابتدا فیلم دشمنان سعی می کنن مری را مسموم کنن که یکی از راهبه ها زودتر غذا می خوره و از دهانش خون می ریزه و می میره. برای بردن مری میان و مری وارد قصر فرانسه می شه .

      خود مری اصالت اسکاتلندی داره و راهبه قبل از رفتن به مری می گه که تو باید به فکر مردم و کشور اسکاتلند باشی و حواست را جمع کن. مری با تشریفات وارد کاخ فرانسه می شود.

      در ابتدا شاه و معشوقه ی رسمی اش خیلی شیک به استقبال مری می روند. بعد همسر رسمی شاه به نام کاترین و پسرش فرانسیس وارد می شن و به مری خوش امد می گن.

      شاه از معشوقه اش یک پسر داره که به نظر یک پیشگو میاد و به کاترین می گه که این زن پسر تو را نابود می کنه. خلاصه عروسی خواهر فرانسیس استفاده می شه و یک نفر به مری الهام می کنه که در مهمانی از شراب ننوش.

      به مری شراب پیشنهاد می شه که مری نمی خوره. شب وقتی مری خوابه یکی از افراد از طرف دشمنانش به بستر مری میره تا بی ابروش کنه ولی مری بیدار می شه و داد و بیداد می کنه اگر اون شراب را می خورد بیهوش می شد.

      اون پسر عشق یکی از دوستای مری در قصر بوده و سرش زده می شه و دوستاش ازش روی برمیگردونن و این قسمت تمام می شه وبه نظر می رسه که برادر ناتنی فرانسیس داره عاشق مری می شه و یک نکته مری مچ فرانسیس را با معشوقه اش می گیره و می فهمه که نمی تونه انتظار عشقی از جانب فرانسیس داشته باشه.
      خلاصه قسمت دوم ۲ سریال سلطنت :

      در این قسمت مشخص می شه که کالین همون پسری که می خواست به مری تعرض کنه زنده است و یک نفر اشتباهی را کشتن که موقع شکنجه یک نفر در قالب یک پیرزن میاد و او را نجات می ده.

      فرانسیس یک برادر کوچک داره که اون هم می خوان با یک دختر کوچلو نامزد کنن. مری به همراه فرانسیس برای استقبال از این شاهزاده خانم می ره که می بینن یک کشتی جنگی انگلیسی هم امده ولی می گن باهاشون جنگ نکنین فرانسه با انگلیس در صلح به سر می بره.

      شاهزاده خانم به نام مادلین خیلی خجالتی است که مری میره جلو و به برادر شوهرش معرفی اش می کنه. برادر کوچک فرانسیس فکر کنم اسمش چارلز بود جلوی یک محفظه با کسی حرف می زنه که مری متوجه می شه و بعد می گه که من با این موجود یک بازی حدس زدن راه می اندازم و جوابم را از این موجود می گیرم.

      مری یک سری تیله می بره و اونجا میذاره و می گه اگر سوالم درست بود تیله را به من برگردون و اگر اشتباه بود تیله برای خودت. میگه کی میخواست کالین به من تعرض کنه و بر علیه من توطئه کرده بود که یک ان اسم ملکه کاترین از زبونش در میره که تیله برمی گرده و می فهمه که کار کاترین بوده و وقتی انگلیسی ها را میگه تیله ها برنمی گرده و اون در کنار تیله های شکسته یک کلید پیدا می کنه.

      مری به اتاقش میره و می بینه که یکی از خدمه لباس او را پوشیده که یهو میگه دارم می سوزم و لباس سمی است تا مری میره بقیه را خبر کنه دیگه اثری از اون زن نیست.

      برای شاهزاده خانم جدید یک جشن ترتیب دادن که یکی از انگلیسی ها مری را تهدید می کنه. مری اتاقی را پیدا می کنه که درش با اون کلید باز می شه و می بینه که همون زن که لباس تنش بود و گفت سمی است با اون افسر انگلیسی در حال عشق بازی است .

      اون افسر میگه که بهتره به سمت انگلیس ها بیای و اتحاد تو با فرانسه دلیلی نداره. مری میره پیش فرانسیس و می گه مامانت علیه من توطئه کرده و من می خوام برگردم اسکاتلند که فرانسیس می ره با مامانش دعوا می کنه و می گه من همیشه با شما بودم اما شما می خوای به مری اسیب بزنی.

      در همین میان فرانسیس و برادر بزرگش به جنگل می رن و جنازه ی کالین را پیدا می کنن که مشخص می شه این هم دستور ملکه بوده. در انتها هم فرانسیس به مری می گه که از این جا نرو و من را تنها نگذار و کنارم باش و یک جور به مری ابراز عشق می کنه. از طرفی یکی از دوستای مری با پادشاه روی هم ریخته که به پادشاه می گه من باید برای ازدواج باکره باشم.

      شاه مردی را که اون می خواد باهاش ازدواج کنه را می بره پیش دختره و پسره می گه که اگر شما دستور بدهید من حاضر به یک ازدواج سلطنتی هستم و بعد پادشاه اون دختر را می بوسه. منظورش این بود که حتی اگر تو باکره نباشی من به عنوان پادشاه به اون مرد دستور می دم که با تو ازدواج کنه و به این ترتیب دوست مری را به رابطه با خودش تشویق می کنه.
      خلاصه قسمت سوم ۳ و چهارم ۴ سریال سلطنت :

      در این قسمت مری داره با چارلز برادر کوچک فرانسیس بازی می کنه که توپ میره بالای درخت و مری میره براش بیاره که یکی از دوستاش با پسر پادشاه پرتغال به نام توماس می رسن .

      توماس از مری خیلی خوشش میاد . دوست مری خیلی توماس را دوست داره. توماس به مری می گه که من قراره شاه اینده ی پرتغال بشم و اگر نگران حملاتی هستی که انگلستانی ها به کشور تو کردن من حاضرم که با تو ازدواج کنم.

      مری میگه باید فکر کنم. در ابتدا بابای فرانسیس برای کشور اسکاتلند نیرو نمیفرسته که بعد به اصرار فرانسیس شش گروهان میفرسته که یک نفر زودتر به انگلیسی ها خبر میده و همه قتل عام می شن .

      فرانسییس مری را می بوسه و بعد بهش می گه کاری از دست من برای کشورت بر نمیاد باید با توماس ازدواج کنی.

      یک نفر را اشتباهی دستگیر می کنن اما بعد مشخص می شه که این فرد خائن همون توماس شاهزاده ی پرتغال بوده تا مری را به ازدواج ترغیب کنه .

      فرانسیس به مری نزدیک می شد و توماس حرص می خورد و در این قسمت مشخص شد که توماس چه شخصیت خطرناکی داره و همه می گفتن که شایعه شده که زن اولش را خودش کشته.

      در این میان مری میره باز نزدیک اون دالان و با اون روح صحبت می کنه و اونجا یک مهر پیدا می کنه. اون مهر سایمون همون پسری بوده که اشتباهی به اسم جاسوس دستگیر شده .

      علیه سایمون یک زن فاسد گزارش داده شده بود که مری میگه مهر گردنبند سایمون چی بود که زن می گه لاله سفید که مری میگه نه لاله ی قرمز بود.

      مری برای ازدواج با توماس مجبور شده بود زیر اظهاراتی که می گفت سایمون خائن بوده امضا کنه در این میان فرانسیس و برادر بزرگترش بش میرن سراغ سایمون و فرانسیس اون را می کشه.

      مری از طریق اسکاتلند میانجی گری می کنه و بین فرانسه و پرتغال مشکلی پیش نمیاد و مری دوباره نامزد فرانسیس می شه. در این میان کنا دوست مری هم به نزد شاه میره و میشه عشق شاه که باهاش رابطه ی پنهانی داره.
      خلاصه قسمت پنجم ۵ سریال سلطنت :

      اول فیلم نشون می ده که یک کالسکه میاد و یک پسر بهشون میگه رودخانه طغیان کرده و از یک راه دیگه برید که توی راه گیر راهزن ها می افتن و دختری به نام اولیویا فرار می کنه و میره توی قصر. توی قصر فرانسیس یک جوری به مری ابراز عشق می کنه و مری را می بوسه.

      این دختر وارد قصر می شه و فرانسیس می ره بغلش میکنه . بش به مری می گه که اون عشق اول فرانسیس بوده و مچشون را یک جا گرفته بودند و باعث بدنامی دختر شده بود. دختر یک خواستگار داشت و برای ازدواج رفته بود اما بعد از شنیدن بدنامی اش نتونسته ازدواج کنه.

      فرانسیس به مری می گه که من قبلا باهاش بودم و الان فقط احساس مسئولیت می کنم و میخوام بفرستمش پیش یک خانواده ی ثروتمند. اما اولیویا مخ فرانسیس را میزنه و هم را می بوسن اما فرانسیس سریع کنار می کشه.

      فرانسیس میره پیش مری و مری از دهنش میکشه که هم را بوسیدن و شاکی می شه و نوشیدنی میخوره میره بیرون و با بش صحبت می کنه . ناگهان مری میره بش را میبوسه و بعد میگه ببخشید بش میگه نه من باید این کار را می کردم و شروع به بوسیدن مری می کنه که فرانسیس می بینه. مری کنار می کشه و میگه باید فراموش کنیم و این اتفاق نباید می افتاد.

      فرانسیس دیگه به مری بی محلی می کنه و میره دست اولوویا را می گیره و بعد مشخص می شه که این زیر سر ملکه کاترین بوده و اون اولوویا را کشیده اینجا و بهش می گه که اگر باردار بشی کاری می کنم که با فرانسیس ازدواج کنی و اولوویا ذوق مرگ می شه.

      ملکه می فهمه که کنا با شاه دوست شده وبه مری میگه که گردنبندش را می شناسم و به مری می گه زیاد که بمونی توی قصر باید از همه ی این نشانه ها مطلع باشی و بعد می گه من و پادشاه هنری وقتی ازدواج کردیم چهارده ساله بودیم که اول عاشق هم بودیم ولی کم کم اون دایان معشوقه اش را وارد زندگی مون کرد.

      مری میره کنا را می کشه کنار و کنا می گه که زندگی من به کسی مربوط نیست و من فقط از پادشاه حساب می برم و عملا می گه کارهای من به تو مربوط نیست. از طرفی اون دوست مری که با پسر اشپز دوست شده بود میره و میگه می خوام قبل از ازدواج با یک مرد ثروتمند طعم عشق را بچشم در یک جا پسر اشپز از قصد روی لباس چیزی ریخته بود که لباسش را تمیز کنه و بهش نزدیک بشه و ابراز عشق کنه.

      توی جنگل دو نفر خونین اویزان هستند که بش می رسه بهش می گن اینها قربانی هستند و نباید انها را پایین بیاری اما بش می گه که دارن نفس می کشن و میارشون پایین.
      در اخر این قسمت هم یک مرد میاد و بش را برای این کار تهدید می کنه. از طرفی ملکه کاترین به یکی از دوستای مری می گه که باید نامه های مری را زودتر برای من بیاری و اون دوستش با مری هماهنگ می کنه و نامه های مشخص شده را به دست ملکه میرسونه و مری میگه که می دونم پشت این قضیه ی اولوویا هم ملکه کاترین است مطمئنم.
      خلاصه قسمت ششم ۶ سریال سلطنت :

      یکی از کافرها با یک گردنبند به خواب بش میاد و میگه اگر یک نفر را انتخاب نکنی که قربانی کنی ما خودمون یک نفر را انتخاب می کنیم.

      مری بیدار میشه و میبینه یک گردنبند کنارش و میره به بش می گه . بش میفهمه که فردی که انتخاب کردن مری است.

      از طرفی فرانسیس به مری میگه که میدونه برادرش را بغل کرده و بوسیده. مری همش میخواد عذر خواهی کنه. فرانسیس به مری میگه این ازدواج هنوز صورت نگرفته و هر کدام از ما میتونیم با هرکسی خواستیم باشیم اما دور برادرم بش را خط بکش و خودش میره پیش اولیویا که این مری را خیلی عصبی می کنه.

      یک شب که مری خوابه بالای سرش یک گوزن مرده میذارن که خونش روی دست مری می ریزه و پوستش یک حالتی می شه.

      از طرفی مشخص می شه که دایان مادر بش هم جزو کافران بوده. بش برای اینکه به مری اسیبی نرسه یک دزد را زندان برمیداره و میبره توی جنگل تا بکشدش و از پاش اویزان کنه.

      در این میان ملکه کاترین به مستخدم تا نیمه شب وقت میده که اگر چیزی میدونن بگن. یک دختر میاد و میگه من یک مامور شما را دیدم که لباسش خونی بود. ملکه میگه که مامورین من فقط یک یونیفرم دارن پس فقط یک نفره که یونیفرم نپوشیده اون مامور فرار میکنه و توی جنگل بش اون را جای اون دزد میکشه و اویزان می کنه .

      بش میره به مری می گه که من خون را ریختم و دیگه کسی با تو کاری نداره. از طرفی شاه به کنا دوست مری قول داده بود که دایان را بیرون کنه و اون معشوقه ی رسمی اش بشه.

      بعد از چند روز شاه با دایان برمیگرده که کنا قاطی می کنه. شاه میگه که من براش دارم یک قصر میسازم و بعد از ساختن میره اونجا و بعد با هم عشقولانه میشن.

      کنا اعلام میکنه که رسما با پادشاه است و دوستاش می گن که کاشی کف اتاق پادشاه با اول اسم پادشاه و دایان است که کنا میره بهش گیر میده که باید کاشی ها را دربیاری.

      شاه برای خوشحالی کنا یک اتش بازی راه می اندازه و اسم کنا اونجا می درخشه که کنا ذوق مرگ میشه و این در حالی است که پادشاه رابطه ی خود را با دایان هنوز تمام نکرده.
      قسمت هفتم ۷ سریال سلطنت :

      یک نفر از ایتالیا میاد توی قصر و کنترل قصر را به دست میگیره پسرش توی قصر گروگان بوده که بعد از بازگشت در اثر بیماری میمیره و دیگه اون فرزندی نداره و میخواد انتقام بگیره.

      پادشاه توی قصر نیست و اول ملکه کاترین بهش پیشنهاد میده که با مری ازدواج کنه اما اون مرد قبول نمیکنه و فرانسیس خودش را پیشنهاد میکنه و میگه من را به عنوان گروگان ببرید.

      مری میره به اون دالان و از روح میخواد که راه خروج از قصر را بهش نشون بده. روح هم با گچ دیوارهای خروجی را علامت می زنه.

      کاترین میگه اول مردم را با شاهزاده ها فراری میدیم بعد تو و ندیمه هات میرین بیرون و در اخر من میرم. اولویا را میگذارن پشت یک دیوار تا درب را از تو باز کنه. اولیویا در را برای شاهزاده ها باز می کنه اما دفعه ی دوم درب را برای مری و بقیه باز نمیکنه و مری و بقیه مجبور هستند که برگردن به ضیافت شام.

      ملکه شوکه میشه که اینها فرار نکردن و بعد میگه این زنها پیشکش شما و میخوان به زن ها تعرض کنن که یکی یکی همه می افتن و میمیرن و مشخص میشه که ملکه کاترین سکه ها را زهر الود کرده بوده و اون فرد ایتالیایی سردسته را هم مری میکشه و با چاقو توی گلوش می زنه.

      ملکه کاترین داستان زندگی اش را برای مری تعریف میکنه و میگه که من وقتی هشت ساله بودم والدینم را کشتن و من را به اسارت بردن و زمانی که مردها میخواستن به من تعرض کنن افراد پاپ رسیدن و من را نجات دادن.

      از طرفی مشخص می شه که دایان هم پشت قضیه ی حمله ی این افراد به قصر بوده و بش این را می فهمه. دایان می خواد از پاپ نامه بگیره و بش را فرزند رسمی پادشاه بکنه که بتونه پسرش پادشاه بعدی فرانسه بشه اما بش این را نمیخواد که به برادرش دست بزنه.

      در اخر این قسمت هم فرانسیس به عشقش به مری اعتراف می کنه و اونها هم را می بوسن و وارد عشقولانه می شن.
      خلاصه قسمت هشتم ۸ و نهم ۹ سریال سلطنت :

      فرانسیس به مری ابراز عشق می کنه و قراره که با هم ازدواج کنن.

      ملکه کاترین به مری میگه که نوستراداموس پیش بینی کرده که اگر تو با فرانسیس ازدواج کنی اون میمیره و این به خاطر اتحاد دو کشور است از طرفی شاه هنری بهش میگه که باید ادعای سلطنت انگلیس را بکنی تا با ازدواج موافقت کنم که مری موافقت می کنه.

      مری اشفته به نزد نوستراداموس میره که اون میگه تا امروز یکی از دوستات میمیره.

      کنا میفهمه که دایانا میخواد پسر خودش را مشروع و پادشاه کنه و میره این خبر را به کاترین میده.

      کاترین میره به دایانا میگه و بهش یک سم میده که کنا را بکشه. دوست کنا ، ایلی سم را میخوره و سرش گیج میره و یک زن با صورت پوشیده اون را پایین می اندازه که به نظر همون کلاریس است همون موجودی که به مری کمک می کرد.

      مری با دیدن مرگ دوستش به پیش بینی مطمئن میشه و ازدواج را به هم می زنه و با بش فرار می کنه و در حین فرار به درون یک دره ی پر از اب می پرند. اما انها دستگیر می شوند.

      مری به شاه هنری که میخواد بش را اعدام کنه میگه پیشنهاد می کنم که بش را مشروع کنید و من هم باهاش عقد می کنم و سه کشور با هم متحد میشه.

      هنری میگه لازمه ی این کار طلاق کاترین و ازدواج من با دایانا است. ملکه حسابی عصبی می شه و در نهایت این را قبول میکنه اما هنری ملکه را در قصر زندانی می کنه تا به نزد پاپ بره.

      از طرفی فرانسیس هم همش سعی در قانع کردن مری داره که بیخیال عشقشون نشه.

      از طرفی کلاریس همون موجود که صورتش را پوشونده یک تیزی درون گلوی نوستراداموس فرو می کنه و به نظر می رسه که اون می میره مشخص نشد.
      خلاصه قسمت دهم ۱۰ سریال سلطنت :

      در نبود شاه هنری، بش نایب السلطنه است و وظیفه داره به شکایات مردم رسیدگی کنه.

      یک زن باردار به نام ایزابل را به جرم دزدی میارن که بش اون را میشناسه اون را به قلعه می برن.

      بش به مری میگه که اون دختر دایی منه. دایی من یک خیانت کار و کافر بوده و اگر بفهمن من با اونها نسبتی دارم من را به اتهام خیانت کار بودن و کافر بودن میکشن.

      مری به دوستاش میسپره که مراقب ملکه کاترین زندانی باشن. ملکه یک اتاق پر از تجمل برای خودش درست کرده که مری دستور میده که همه چیز ر اببرن زیرا ملکه یک زن را فرستاده بود تا با چاقوی سمی بش ر ابزنه اما موفق نمیشه. زن با مری و بش میره و افراد ملکه دنبالشن.

      کافران به دور چادری که زن داره توش وضع حمل می کنه جمع می شن و سر یکی از اسب های انها را می برن و خونش را روی چادر می ریزن.

      بش شروع می کنه یک سری دعاهای کافران ر امیخونه و اونها میرن.

      مری قاطی میکنه و میگه تو هم جز این فرقه هستی ولی بش میگه مادرم بود و من این دعاها را می شنیدم و حفظ کردم.

      ایزابل در اثر خونریزی میمیره و بچه را به بش میسپره. روی پای بچه ارم کافران یا همون فرقه ی پگن ها است .
      خلاصه قسمت یازدهم ۱۱ سریال سلطنت :

      خانواده ی ملکه میان و میگن ما پاپ را مجبور کردیم تا با طلاق تو موافقت نکنه.

      هنری میاد به فرانسه و برای اعدام کاترین به او اتهام رابطه با نوستراداموس را میزنه. هنری به نزد کاترین میاد و راجع زندگیشون صحبت میکنه اونها با عشق عروسی کرده بودند اما ده سال بچه دار نشده بودند تا اینکه کاترین یک بچه به دنیا میاره .

      کاترین میگه که تو از عمد جلوی نماینده ی المان دایانا را در اغوش کشیدی که هنری میگه بچگی کردم اما تو را دوست داشتم. بعد هم ر ا میبوسن و هم بستر میشن.

      بعدا مشخص میشه که کاترین با شخصی به نام ریچارد که دوست هنری بوده رابطه برقرار می کنه و دختری را به دنیا میاره که بالای لبش یک نشان بوده و بعد می بینید که پدر نوستراداموس میخواسته اون رو خوب کنه اول اون زخم بالای لب را عمل می کنه و بعد دارو می زنه اما زخم عفونت می کنه و اون میگه که بچه مرده اما به صورت روح درون قصر بوده. در واقع کلاریسا یا همون روح که به مری کمک می کرده فرزند ملکه کاترین بوده.

      کاترین هم یک گوی میاره و به هنری میگه که روح دایانا درون این گوی است ( یکی از اعتقادهای کافران که چیزی را سمبول روح قرار می دادند و درون یک گوی قرار می دادند ) .

      هنری فردی را که شهادت داده بود کاترین این گوی را از اتاق دایانا پیدا کرده را کشت و گفت یک توصیه به تو پسرم اینکه شایعه را از ریشه بکن.

      خانواده ی کاترین براش یک سم میبرن و میگن کار تو تمومه. کاترین میره اتاق مری. مری داخل وان آب است. یک سمی را داخل ابش میریزه و میگه با مردن تو، رسمیت یافتن بش دیگه نقشی نداره و سلطنت به پسرم میرسه و بعد خودش می افته.

      کلاریس میرسه و پنجره ها را باز می کنه و میگه مامان میخوام نجاتت بدم اما کاترین اون را از خودش میرونه. نگهبانها میرسن. بش مری را از اب میکشه بیرون و دستور به دستگیری کاترین میدن.
      خلاصه قسمتهای دوازدهم ۱۲ و سیزدهم ۱۳ سریال سلطنت :

      در این قسمت می بینیم که مری برای کلاریسا یک ماسک می گیره که نصفی از صورتش را بپوشونه و دیگه خجالت نکشه. بش می خواد دو برادر کوچکش را از پاریس دور کنه چون مردم به خاطر مادرشون کاترین می خوان بهشون اسیب بزنن. مری قبول نمی کنه .

      بش یک مهمانی بالماسکه برای بچه ها ترتیب میده و طی این مهمانی بچه ها را از پاریس خارج میکنه تا اونها را به اسپانیا بفرسته که کلاریسا هم باهاشون میره. در این میان برادر لولا دوست مری در یک شرط بندی باخته بوده که لولا براش پول میبره اما میگن اون تقلب کرده و باید یک کار دیگه ای هم انجام بشه.

      در این میان فرانسیس میرسه و سر ازادی لولا شرط میبنده که در اول میبازه و بعد برنده میشه. لولا به فرانسیس راجع به وضعیت مادرش میگه و فرانسیس برمیگرده به قصر.

      ملکه کاترین طی یک اعدام سوری توسط نوستراداموس نجات پیدا میکنه و میخواد به ایتالیا فرار کنه که میفهمه دو بچه اش دزدیده شدند.

      ملکه برای نجاتشون میره ( ده دقیقه ی اخر این قسمت به دلایل مشکلاتی که در فیلم نویسنده وجود داشته دیده نشده و خلاصه نشده ) اما در اول قسمت بعد نشون داده میشه که کلاریسا از بالای یک صخره سقوط کرد و مرد).

      مادر مری وارد قصر میشه و کلا کل کلش با ملکه کاترین دیدنی است. نوستراداموس تصویری میبینه که مری و فرانسییس کنار هم خوابیدن و دارن راجع بچه هاشون صحبت میکنن.

      نوستراداموس فکر میکنه که توی پیشگویی امده بوده که اولین فرزند کاترین میمیره که اولین فرزند کلاریسا بوده و میره این خبر را به کاترین میده.

      بش و مری می خواستن با هم فرار کنن که کاترین همه چیز را به فرانسیس میگه و فرانسیس میره با بش دعوا میکنه و مری برمیگرده.

      کاترین همه چیز را به مری میگه اما مری باور نمیکنه. دستش را میبره و میگه که ببین مرگم برام بهتر از بدبختی بچه ام است و مری باور میکنه. مری به کاترین میگه من هر دوی بش و فرانسیس را دوست دارم.

      مادر مری به دروغ میگه که ملکه انگلیس مرده و هنری میگه امشب باید با یکی از پسران من ازدواج کنی. کاترین یک نامه به مری میده و میگه از طرف پاپ هست که مشخص میکنه بش میتونه مشروع بشه یا نه اما قبلش تصمیمت را بگیر.

      مری فرانسیس را انتخاب میکنه و بعد نامه را باز میکنه میبینه یک کاغذ سفیده. میگه مادرت بهم کمک کرد که انتخابم را بکنم و انتخابم تویی فرانسیس.

      عقد برگزار میشه و مری بسیار زیبا و دوست داشتنی شده بود. کاترین میفهمه که مادر مری به دروغ خبر مرگ ملکه انگلیس را داده بوده و وقتی مری میفهمه قاطی میکنه و میگه مامان از اینجا برو.

      شب ازدواج برگزار می شه . اینا کلا رسم دارن که کشیش ها ، خود پادشاه و نزدیکان عروس توی اتاق باشن. که هنری میره بش را هم به اتاق عروس میبره و بش عشقولانه ی این دو تا را میبینه و حالش بد میشه. مری هم یکم ازش خجالت می کشه اما چاره ای جز ادامه نداره.

      فرانسیس به بش میگه که باید از کشور بری و بش میفهمه که نقشه ی قتلش را کشیدن و افراد را تهدید میکنه که چه کسی حکم قتل را داده فرانسیس یا ملکه کاترین؟

      کنا هم معشوقه ی رسمی هنری میشه و قراره هنری براش یک شوهر پولدار پیدا کنه و نکته ی اخر تصویر ذهنی نوستراداموس کامل میشه فرانسیس در بستر مرگ است و اون حرفهاش با مری درباره ی بچه های اینده شون بوده و خون از گوش فرانسیس میاد و می میره.

      این تصاویر را نوستراداموس بعد از عقد میبینه که دیگه کار از کار گذشته و دیگه به کاترین چیزی نمیگه. در ضمن مشخص می شه که وقتی که کلاریسا از صخره افتاده بوده زنده مانده بوده.
      خلاصه قسمتهای چهاردهم سریال سلطنت :

      قسمت چهاردهم ۱۴ و پانزدهم ۱۵ سریال سلطنت :

      بش میره پیش مری و بهش میگه که شوهرت با کاترین میخواستن من را بکشن که مری تحقیق میکنه که این به گوش فرانسیس میرسه و فرانسیس میگه که تو به من اعتماد نداری وقتی تو گفتی که مادرم میخواد تو را از سر راه برداره من بدون هیچ حرفی تو را باور کردم.

      لولا که یک شب با فرانسیس در قلعه بوده میفهمه که بارداره و به کمک یکی از خدمه پیش یک ماما میره تا سقط کنه. مری متوجه میشه و با بش میره به کلبه ی زن ماما و میگه نمیخواد بچه را سقط کنی و اونجا میفهمه که بچه ی لولا مال شوهرشه و ناراحت میشه .

      لولا میگه که من نمیخوام به فرانسیس بگم و برام یک شوهر پیدا کن. از طرفی بش توی جنگل با دختری اشنا می شه و اونجا اولوویا همون دختری که عشق اول فرانسیس بوده را پیدا میکنه که توسط پگن ها یا همان کافران درون جنگل زخمی شده بوده و به قولی روح شیطان واردش شده بوده.

      بش پنهانی اولویا را به نزد نوستراداموس میبره . اونجا نوستراداموس براش یک کشیش میاره که اولویا با دیدن صلیب کشیش قاطی میکنه و صلیب را توی قلب کشیش میکنه و اون را میکشه.

      از طرفی یک دوک با خواهرش وارد قصر میشن که هنری به کنا میگه برو مخش را بزن تا باهاش ازدواج کنی. هنری هم با خواهر دوک می ریزه روی هم که در حال رابطه اون را از پنجره می اندازه بیرون و خواهر دوک میمیره. میره به کاترین میگه و با کمک اون خواهر دوک را میبرن بالا توی اتاقش و از اونجا می اندازنش پایین.

      کاترین خودش از جانب خواهر دوک نامه خودکشی مینویسه. دوک میگه خواهرم نمی تونست بنویسه که سریع کاترین میگه اون کشیش معشوقه خواهرت بود و خواهرت بعد از دست دادن دوشیزگی اش خودش را کشت .

      دوک هم میگه که به کسی نگید که خواهرم خودکشی کرده و میره. کنا هم بی شوهر میمونه.

      هنری حسابی قاطی کرده و یک دختر به علاوه به کنا به اتاقش میاره و در اخر اون دختر را خفه میکنه. کنا این موضوع را به کاترین میگه و کاترین متوجه میشه که هنری داره کنترل روانی خود را از دست میده.

      روز جشنی است که مردان به زنان مورد علاقه شون یک شمع میدن و بعد زن اگر اون شمع را پشت پنجره اش روشن کنه یعنی درخواست عشق مرد را قبول کرده. یکی از اشراف زاده ها به لولا پیشنهاد میشه ولی فرانسیس به مری میگه که این مرد مشکل داره و بیشتر به مردان گرایش داره تا زنان و به خاطر تهدید پدرش می خواد ازدواج کنه .

      فرانسیس جریان رابطه ی یک شبش را با لولا میگه و از مری عذرخواهی میکنه و میگه اون موقع تو نامزد بش بودی و من ناامید. بعد توی اتاق را پر از شمع می کنه و برای مری جشن می گیره.

      مری به لولا میگه که نمیخواد با این مرد ازدواج کنی بهتره با عشق ازدواج کنی اما سریع تر. از طرفی دوست کنا و مری هم که با اشپز دوست بود با اون مرد تاجر فلفل قرار میگذاره ناگهان استین مرد اتش می گیره که پسر اشپز نجاتش میده و اون به پسر پیشنهاد میکنه که باهاش به اسپانیا بره و به این طریق اونها هم از هم جدا میشن.

      حالات جنون وار هنری به چشم می خوره و گرایش های شدیدی که اون پیدا کرده که باعث نگرانی کاترین شده. نوستراداموس هم اولویا را میبره توی جنگل و یک اب مقدس روی سرش می ریزه تا اون ارواح شیطانی از ذهنش بره بیرون.

      بش هم با همون دختره که توی جنگل بوده دوست می شه که فردا صبحش در خونه اش با خون نشان گذاری میشه دختر یک داروی خواب اور به بش میده و بعد دست و پاش را میبندن.

      اون شب اون عامل شیطانی وارد کلبه میشه اول یک بره را میکشه و خونش را میپاشه بعد اون دختر به صورتش نگاه می کنه که دختر را میکشه و با خودش میبره.



      Laurie McCarthy و Stephanie Sengupta که سابقه همکاری با یکدیگر در تیم تهیه کنندگان سریال فانتزی Ghost Whisperer دارند سازندگان این مجموعه می باشند.


      خلاصه داستان سریال سلطنت قسمت شانزدهم ۱۶ و هفدهم ۱۷ :

      یک جشن در قصر برگزار می شه به نام جشن لوبیا. هر خدمتکاری که یک لوبیا در کیکش پیدا کنه برای یک روز می تونه ملکه قصر بشه.

      دختر اشپزی به نام پنه لوپه اون لوبیا را پیدا می کنه که بعدا مشخص میشه یواشکی از اشپزخونه برداشته.

      کاترین میبینه که هنری حسابی قاطی کرده و نوستراداموس بهش یک دارو میده که هنری برای مدتی بخوابه. کاترین این دارو را به پنه لوپه میده ولی پنه لوپه دارو را داخل نوشیدنی کاترین میریزه و حسابی شاه را مجنون خودش میکنه که هنری میگه اون ملکه ی منه و نمیگذاره که کاترین تاجش را ازش بگیره.

      از طرفی نوستراداموس از کمر اولویا یک دندان در میاره و مشخص میشه که اون هیولایی که در جنگل است یک انسان است.

      بش به قصر برمیگرده و اول زندانیش می کنن که مری میخواد نجاتش بده که فرانسیس میرسه. بش می گه باید هیولای جنگل را نابود کنیم و برای اثبات حرفش اون را پیش اولویا و نوستراداموس میبره که نوستراداموس دندان را بهش نشون میده.

      اونها به جایی میرن که اولویا ادرس داده بود. فرانسیس یک دست روی قسمت یخ زده می بینه و وقتی نزدیک میشه یخ میشکنه و اون میافته توی اب. بش با بدبختی اون را نجات میده.

      هنری که دیگه کلا قاطی کرده به بش میگه که به یک شرط تو را نمی کشم و اون را به زور با کنا عشق خودش عقد میکنه و بهش مسئولیت اسب های سلطنتی را میده تا سمتی در قصر داشته باشه.

      کنا حسابی از این کار شوکه شده اما بش میگه که ما دیگه ازدواج کردیم و باید شروع کنیم که عاشق هم بشیم.

      بچه ی لولا داره بزرگ میشه. خانواده ی گریر یا همون دوستی که با اشپز دوست بود برای خواستگاری مردی را نزدش می فرستند اما موقع بوسه ی گریر و اشپز لیث اون لرد اونها را میبینه و از ازدواج صرف نظر می کنه.

      مری قضیه را به دوستاش میگه و تصمیم میگیرن که لرد با لولا ازدواج کنه. لولا مخ لرد را می زنه و بعد لرد می گه من قبلا دو بار ازدواج کردم که هر دو زنم موقع زایمان مردن. میخوام تو باردار نشی ولی بعدا لولا بهش می گه بارداره ولی نمیگه پدرش کیه که لرد قبول میکنه باهاش ازدواج کنه و گریر هم با همون تاجر فلفل نامزد میشه و اون تاجر کاری می کنه که اشپز جریمه نشه و به ارتش ملحق بشه.

      کاترین یک سری خدمتکار مخصوص داشته که اونها را با افراد مهم هم بستر میکرده تا اطلاعات بگیره. یکی از اون دخترها در ازای فراری دادنش توسط مری رازی را افشا میکنه.

      توی قرارداد ازدواج مری نوشته شده بوده که در صورت مرگ مری بدون وارث سلطنت اسکاتلند به مری می رسه. مری قاطی می کنه و یک مهمانی با اسکاتلندی ها می گیره و جریان را به گروهی که مخالف مادرش هستند اطلاع میده.

      کاترین با یکی از اون اسکاتلندی ها رابطه برقرار می کنه و از دهنش حرف می کشه و بعد اون را میکشه. افراد اسکاتلندی به یک می خانه می روند که به دستور مری همه را می کشن و انجا را اتش میزنن.

      مری قاطی میکنه و به کاترین سیلی میزنه و بعد میگه که اگر تو ان نامه را نسوزانی من کاری می کنم که همه ی فرانسه بفهمن که شاه هنری دیوانه شده و کاترین مجبور میشه اون عهد نامه را بسوزونه.

      فرانسیس میگه که من فهمیدم که داشتی بلوف می زدی که فرانسه را به اشوب میکشی که مری گفت بلوف نمی زنم و اگر قرار باشه بین فرانسه و اسکاتلند انتخاب کنم قطعا انتخابم اسکاتلند است. در ضمن قبل از گرفتن عهدنامه مری ، کنا را می فرسته تا اون را اتاق هنری بدزده که هنری میرسه و کنا یک کپی را میاره.

      بش خیلی ناراحت میشه و کنا میگه که هنری دیوانه شده و من را با کارهاش ازار میده.


      خلاصه داستان سریال سلطنت قسمت هجدهم ۱۸
      خلاصه داستان سریال سلطنت قسمت نوزدهم ۱۹
      خلاصه داستان سریال سلطنت قسمت هجدهم ۱۸ و نوزدهم ۱۹ :

      لولا با لرد ازدواج می کنه ولی به نظر می رسه که لرد همش به فکر پول لولا است چون همش منتظر جهیزه ی لولا است و لولا به نماینده ی پدرش می گه فعلا صبر کنه و چیزی به نام شوهرش نکنه.

      از طرفی کاردینال ها امدن تا با شاه هنری صحبت کنن و شاه هنری هم که کلا قاطی کرده ، مری و فرانسیس میرن و با کاردینال صحبت می کنن و نمی گذارن به دیدن شاه بره.

      ملکه کاترین حسابی از دست پنه لوپه به ستوه امده و به کنا که هنری همش اذیتش می کنه پیشنهاد همکاری می ده. کنا به پنه لوپه میگه که هنری را به صلیب بکشه و باهاش عشقولانه بشه که اون هم این کار را می کنه که کاترین با یکی از کشیش ها وارد می شه و اون کشیش میگه که این کار گناهه و هنری یکم متنبه میشه و پنه لوپه را بیرون می کنه.

      پنه لوپه اول به کاترین میگه که بارداره اما بعد مشخص می شه دروغ گفته. کاترین اون را می فرسته تا اموزش ببینه و با عشوه و لوندی و روابط مختلف از دهان افراد سیاسی حرف بکشه و به کاترین خبر بده.

      برادر ناتنی مری به نام جیمز به دیدن مری میاد و میگه که تو باید به اسکاتلند بیای. این خطر وجود داره که پروتستان ها به مادرت حمله کنن و بخوان اون را از سلطنت خلع کنن.

      فرانسیس به یکی از افراد جیمز مشکوک میشه و از اون سکه های انگلیسی پیدا میکنه. اون را تحت شکنجه قرار میده و با شکنجه و رشوه دادن بهش میفهمه که قرار بوده مری را بکشن.

      مری میخواد بره اسکاتلند که فرانسیس دستور دستگیری مری را میده و برای یک مدت در قلعه زندانیش می کنه که خیلی قلب مری میشکنه.

      مشخص میشه که پروتستان های مخالف قلعه مادر مری را محاصره کردن . مری میخواد بره مادرش را ازاد کنه که فرانسیس میگه من خودم سرباز میخرم و میروم.

      در این میان عمو یا دایی مری است که فرانسیس بهش قول میده که اگر باهاش همکاری کنه وقتی شاه شد اون را به پست دلخواهش میرسونه.

      هنری بی خبر از ملکه و فرانسیس یک ارتش برای جنگ را به کلی محلی در انگلستان میفرسته و فرانسیس تصمیم میگیره که به کمک ارتش پدرش بره و با سپاهی که درست کرده میخواد به کلی بره و این مری را ناامید میکنه و به فرانسیس میگه که هرگز به من قولی نده که نمیتونی عمل کنی و مراقب خودت باش و به دوستاش میگه که بعد از برگشت فرانسیس باید یک کاری بکنم .

      فرانسیس همش به فکر منافع فرانسه است و اسکاتلند را فراموش کرده. از طرفی اون تاجر فلفل که عاشق گریر شده بوده با پدر گریر دیدار می کنه. اولش پدرش می خواد گولش بزنه که روی معدن های خالیش سرمایه گذاری کنه که تاجر میگه من تحقیق کردم و وضعیت معادن را می دانم. میگه من از گریر عشق میخوام نه جهیزیه و تعهد میکنم که هر وقت خواهر های گریر بخوان ازدواج کنن بهشون پول خوبی بدم تا جهیزه ی خوبی برای عقد با افراد ثروتمند داشته باشن به شرطی که اونها با عشق ازدواج کنن نه با زور شما.

      بعد یک قرارداد ازدواج به گریر میده و به او میگه که تو میتونی راجع به ازدواج خواهرهات تصمیم بگیری.

      از طرفی بش ، فرانسیس و مری را در حال بوسه می بینه و میره پیش زن خودش و اونها هم عشقولانه میشن و به هم قول میدن که در کنار هم همه چیز را فراموش کنن و فقط به هم فکر کنن.

      از طرفی نوستراداموس و الویا هم عاشق هم هستند که نوستراداموس در رویا مرگ الویا را میبینه و به کاترین میگه میخوام برم یک جای دور که کاترین تهدید می کنه . نزدیک اولویا یک مار پیدا میکنه و نوستراداموس میگه که کاترین عملا داره تهدید میکنه و من نمیتونم اینجا را ترک کنم و اولویا را سوار کشتی میکنه که بره.
      خلاصه داستان سریال سلطنت قسمت بیستم ۲۰ و بیست و یکم ۲۱ :

      مری برای کمک به مادرش ترتیبی میده که یکی از افرادش ملکه کاترین را بدزده و در این میان از دختر عموی کاترین باج بگیرن و کاترین مجبور بشه جای طلاهایی که پنهان کرده را بگه و برای این کار سر دختر عموی کاترین را براش میبرن و کاترین جای طلاها را میگه و مری به مادرش کمک می کنه تا فرار کنه و بره.

      در جنگ فرانسیس توسط لیث همون پسر اشپز دوست گریر نجات پیدا می کنه و بهش قول مقام و زمین میده و میگه وقتی برگردی کاری می کنم که با زن مورد علاقه ات ازدواج کنی.

      فرانسیس با افتخار برمیگرده در حالی که کالی را که سالها در بند انگلستان بوده را ازاد کرده و کلی با مری عشقولانه میشن .

      شاه هنری اعلام می کنه که ملکه انگلستان مرده و مری باید اعلام کنه که حکومت انگلستان را می خواد.

      در این قسمت ها مشخص می شه که جولین همسر لولا اون لرد واقعی نبوده یکی از اعضای خانواده ی لرد جولین میاد و جولین مجبور می شه به لولا بگه که من منشی لرد بودم و اون توی اتش سوزی مرده بود. لولا هم می خواد لاپوشانی کنه اما فامیل لرد جولین متوجه می شه اون به جولین حمله می کنه که لولا هلش می ده و سرش به جایی می خوره و میمیره. لولا می گه اینجا را اتش بزن و خودت هم ناپدید شو و من هم به عنوان یک بیوه به زندگی خودم ادامه می دم و با عشق هم را ترک می کنند.

      در جنگل وقتی بش به دنبال هیولای تاریکی می گرده پسری را پیدا می کنه که یک سوت توی دستشه که این خیلی عجیبه. پسر اسم مکانی را میگه و بش به تنهایی میره اونجا تا هیولای تاریکی را پیدا کنه . بعد مشخص میشه که این پسر همون مردی بوده که بش توی جنگل خونش را به خاطر ازادی مری ریخته بوده و می خواد از بش انتقام بگیره.

      از طرفی باز دیوانه بازی هنری گل کرده و مری و کاترین تصمیم میگیرن که هنری را بکشن. اما فرانسیس باهاش میره شکار و اونجا هنری از زندگی سختش میگه و اینکه پدرش برای ازادی خودش او و برادرش را به گروگانی فرستاده بوده.

      فرانسیس میاد و میگه پدرم را قانع کردم که به انگلیس حمله نکنه. مری و کاترین سریع جلوی قتل را در کلیسا می گیرن اما مردی حمله می کنه و عموی مری قبلا به هنری خبر داده بوده و این کار را از قصد کرده بود تا نزد هنری عزیز بشه و مقام بگیره. هنری قاطی کرده حسابی و میگه باید پسرم را بکشم و با مری ازدواج کنم تا بر سه کشور سلطنت کنم.
      خلاصه داستان سریال سلطنت قسمت بیست و دوم ۲۲ :

      هنری حسابی قاطی کرده و میخواد فرانسیس را بکشه. یک جشن ترتیب داده و می خواد توی بشقاب فرانسیس زهر بریزه. از طرفی مری را مجبور می کنه که باهاش به ضیافت بره.

      یک عده از سربازان پیروز در جنگ درون دو کشتی هستند که یکی از این کشتی ها منفجر می شه و فرانسیس میفهمه که دیگه واقعا کار پدرش تموم .

      هنری کنار مری نشسته و با دستش که روی پای مری میزاره اون را ازار میده. این امر از چشم کاترین دور نمی مونه و کاترین میگه که اون میخواد من را طلاق بده و با تو ازدواج کنه مری و نقشش کشتن فرانسیسه.

      از طرفی لیث به نزد گریر میره ولی گریر میگه ثروتمند شدن تو فرقی به حالم نداره. تو به اندازه ی جهاز خواهرام و قرض پدرم پول نداری. گریر بعد از انفجار کشتی نگران لیث می شه اما اون زنده است و باهم لاو میترکونن اما گریر پسش میزنه و میگه نمیتونم. لیث میگه بینهایت ثروتمند میشم و بعد تو را نمی بخشم. میره با دختری که مشخص میشه که دختر نامزد گریر است دوست میشه.

      از طرفی فرانسیس با لباس شوالیه با پدرش مبارزه میکنه وضربه ای به مغزش میزنه.

      شاه هنری رو به مرگ است و به کاترین میگه همیشه دوستت داشتم ولی به دایان مادر بش سخت نگیر و کمکش کن که کاترین قبول میکنه و بعد از صحبت با فرانسیس میمیره و فرانسیس پادشاه میشه.

      هیولای تاریکی به نزد کنا و پسر بچه پاسکال میره که بش میرسه. اون مرد به بش میگه که پاسکال باید جانشین من بشه در غیر این صورت طاعون همه جا را می گیره.

      بش اون هیولا را میکشه. بش و نوستراداموس در غاری که پاسکال ادرس داده بود یک سری علائم میبینن و شعری که پاسکال زمزمه میکرد روی دیوار حک شده و سقوط ستاره ها توی شعر ذکر شده که هنگام مرگ هنری بش و کنا سقوط ستاره ها را می بینن.

      لولا داره زایمان میکنه و توی یک روستا میره و برای مری نامه مینویسه. مری به فرانسیس میگه که بچه ی لولا مال فرانسیسه و میگه تنهاش نگذار فرانسیس میاد بره که خبر میرسه طاعون امده.

      مری به فرانسیس میگه که نرو ولی فرانسیس قبول نمیکنه و میگه شاید این تنها فرزندم باشه. فرانسیس میره و مری دستور میده که دروازه های قصر را ببندن و از پشت حصار به فرانسیس نگاه میکنه و این فصل تمام می شود.
      فصل دوم سریال سلطنت خلاصه داستان و معرفی بازیگران
      خلاصه داستان فصل دوم سریال سلطنت قسمت اول و دوم ( قسمت ۲۳ و ۲۴ سلطنت ) :

      همه جا را طاعون فراگرفته . فرانسیس میره و با بدبختی لولا را پیدا می کنه لولا و فرزند پسرش زنده هستن.

      یکی از عموزاده های فرانسیس وارد داستان می شه و به اون کمک می کنه که به قصر برگرده. در این میان یکی از اشراف زاده ها به نام ادوارد از مری درخواست می کنه که در ازای گرفتن اذوقه برای دربار دشمنش را بکشه که مری مخالفت میکنه و به نوستراداموس میگه که یک چیزی به کاترین بده که علائم شبیه به طاعون داشته باشه و چند روز بدون دخالت کاترین اختیار امور را در دست بگیره.

      اما ادوارد تمام اعضای خانواده ی اون فرد را با سم میکشه که در این میان دختر نامزد گریر هم می میره. گریر ، لیث را با دختر نامزدش میبینه و پیش نامزدش میگه که اون از قصد به دخترت نزدیک شده تا من را عذاب بده و بعد با هم قرار میگذارن که اون دختر اشتباه سم را میخوره و میمیره.

      نامزد گریر خیلی عصبی است و برای مدت گریر را تنها میگذاره و معلوم نیست که برگرده یا نه. میگه میخوام برم پیش بقیه بچه هام و خبر مرگ خواهرشون را بدم.

      مری وقتی میفهمه که ادوارد همه ی اعضای خانواده ی دشمنش را به قتل رسونده به وسیله سم دستور میده که اون را با افراد مبتلا شده با طاعون بندازن و ادوارد هم طاعون میگیره و میمیره.

      پدر ادوارد در قسمت دوم وارد میشه و درباره ی مرگ پسرش تحقیق میکنه . یکی از زندانی ها درون زندان نمرده بوده و میگه که نوستراداموس و افرادش ادوارد را که سالم بوده داخل زندان طاعونی ها انداختن.

      پدر ادوارد میگه که باید فردا نوستراداموس و افرادش بمیرن وگرنه من همه ی اشراف زاده ها را علیه فرانسیس میکنم و جنگ داخلی میشه. کاترین میره پیش نوستراداموس و میگه من کاری نمی تونم برات بکنم ودستور میدم برات یک مجسمه بسازن و به یادت باشن. نوستراداموس هم میگه من بهت نگفته بودم که دخترت کلاریسا زنده است و کاترین شوکه می شه ولی نوستراداموس دیگه اطلاعاتی نمیده.

      دستها و پاهای نوستراداموس را از چهار جهت بستن و میخوان بکشنش که مری میرسه و به پدر ادوارد میگه که تو و مردی که پسرت او را کشت از کاردینال و کلیسا طلا دزدیدید و بعد کاردینال را کشتید و ما یک سری مدرک داریم.

      فرانسیس میگه در ازای ازادی نوستراداموس و فراموشی انتقام من مدارک را می سوزونم. مری قاطی میکنه و میگه تو حق نداری این کار را بکنی که فرانسیس میگه تو دخالت نکن و بعد مدارک را میسوزونه. بعد مشخص میشه که مری و فرانسیس مدرک مکتوبی نداشتن و این یک سیاه بازی برای نجات نوستراداموس بوده.

      لولا و پسرش هم به قصر میان و مری میگه که اسم خودت را به پسرت بده. از طرفی کنا میخواد اون پسره پاسکال را نجات بده که فکر میکنن کنا هم طاعون گرفته و در اتاقی زندانی اش میکنن. پاسکال میمیره و بش میره کنا را نجات میده.

      وقتی فرانسیس پسر لولا را بغل گرفته یک خدمتکار بچه بهش میگه که وقتی هم که من تو رابغل گرفته بودم همین احساس را داشتم واحساس قدرت می کردم ویک سری حرف گنگ میزنه که فرانسیس متوجه نمیشه و بعد میگه من یادم نمیاد چه حرف هایی زدم. به نظر میرسه که فرانسیس پسر اون خدمتکار باشه. هنوز معلوم نیست.
      خلاصه داستان فصل دوم سریال سلطنت قسمت سوم و چهارم ( قسمت ۲۵ و ۲۶ سلطنت ) :

      لرد نارسیس که مری دستور قتل پسرش را داده بود همچنان اخلال گری میکنه و نمیگذاره برای فرانسه گندم بیاد و همش امروز و فردا میکنه و هرکس هم میخواد به مردم گندم بده تهدید میکنه و نمیگذاره.

      در این میان نماینده المان که برای تاج گذاری امده میگه به شرطی به شما گندم میدم که پروتستان های زندانی را ازاد کنید. فرانسیس قبول نمیکنه ولی مری پنهانی ادرس محل زندانی ها را میده که المان ها میرن اما زندانی ها اونجا نیستند و عصبانی پیش مری و فرانسیس برمیگردن.

      زندانی ها را پسرعموی فرانسیس لوییس دزدیده بوده زیرا عشقش را المان ها دزدیده بودن و اون می خواست با دادن زندانی ها عشقش را بگیره.

      لویس زندانی ها را برمیگردونه و المان ها هم به تعهدشون عمل میکنن از طرفی لرد نارسیس هم گندم ها را ازاد می کنه و بعدا مشخص میشه که کاترین بهش پول داده بوده وبا این کار بین مردم محبوب شده.

      فرانسیس اون پرستار را پیدا میکنه که بهش حرف های عجیب زده بوده و میفهمه که روح پدرش در اون زن حلول کرده بوده و اون حرف های پدرش بوده و حسابی ناراحت میشه که چرا پدرش را کشته.

عناوین مشابه

The Lord of the Rings: The Rings of Power (2022–)
6.9
این درام حماسی هزاران سال پیش از «هابیت» و «ارباب حلقه‌ها» تالکین روی می‌دهد و بینندگان را به دورانی می‌برد که قدرت‌های بزرگ شکل گرفتند، حکومت‌هایی ظهور و سقوط کردند، قهرمانان غیرمنتظره آزموده شدند، امید در آستانه فروپاشی بود و بزرگ‌ترین شخصیت شروری که بر قلم تالکین جاری شده دنیا را تهدید به فروغلتیدن در ظلمت می‌کرد.