Preacher
8 (میانگین رآی 65,985 نفر)
8 امتیاز کاربران ( 62 رای)

Preacher (2016–2019 )

بروزرسانی : فصل 04 ، قسمت پایانی اضافه شد. (زیرنویس چسبیده)
داستان سریال حول شخصیت کشیش ساکن شهر کوچکی درایالت تگزاس به نام Jesse Custer متمرکز است که طی حادثه ای در کلیسا، روح او به تسخیر موجود ماورالطبیعه ای در آمده که در اثر تسلط و نزدیکی با او، موجودی به نام Genesis در او زاده می شود. رویدادی که بر اثر آن کلیسا تخریب شده و تمام حضار در آن کشته می شوند. Genesis دارای هیچ خواسته شخصی نیست اما از آنجایی که دارای هر دو نیروی خیر و شر می باشد با پیوستنش به Jesse به طور بالقوه به موجودی تبدیل شده که می تواند او را تبدیل به قدرتمندترین موجود عالم تبدیل نماید. در همین حال Jesse که وجودش را انواعی از شک ها و تردید ها فراگرفته است تصمیم به آغاز سفری در سراسر ایالات متحده، برای یافتن خدا می گیرد...
Preacher
  • توضیحات :

    آپدیت زیرنویس فارسی چسبیده: فصل 04 ، قسمت 10 ( پایانی ) اضافه شد.


    نسخه هایی که با این نماد CC نشان داده شده‌اند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی هستند.

    فصل: 01
    فصل: 02
    فصل: 03
    فصل: 04
    • gmwow
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      gmwow
      پنجشنبه, ۱۶ شه‍ ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۵
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • جلوه های ویژه :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      نقاط ضعف
      دو قسمت ابتدایی فصل دوم سریال واعظ روش چندان بدی را برای شروع فصل جدید در پیش نگرفته است. و با این حال، قسمت دوم که به نام برج آسمانی مومبای می باشد، بعد از افتتاحیه فوق العاده خشونت آمیز فصل، خود را به عنوان یک جوهر ذائقه پسند ثابت کرد و مقداری اکشن را کاهش داد و به داستان عاشقانه بین تولیپ و جسی اجازه شکوفا شدن داد. با این حال، این رویکرد کندتر نیز سبب نشد که از حس شوخ طبعی تیره و لذت بخش سریال کاسته شود.

      اکثر صحنه های اکشنی که ما در این قسمت مشاهده کردیم، در همان دقایق ابتدایی پخش شد که در آن قدیس آدمکش ها خشم و غضب خود را مستقیما به سمت هتلی پر از هواداران اسلحه روانه کرد. علی رغم ماهیت وحشیانه و لذت بخش آن تیراندازی، شروع قسمت در واقع نقطه ضعف قسمت دوم بود. نتیجه حالت تعلیق پایان قسمت ابتدایی فصل دوم کمی احساس بی ارزشی و تنبلی دارد. جسی به این دلیل از مرگ قطعی توسط گلوله قدیس جان سالم به در برد که یک راننده کامیون در همان زمان مشخص رانندگی می کرده است و سرعت کافی برای قطع کردن مسیر گلوله را نیز داشته است؟ به نظر حرکت و عمل خیلی ساده و راحتی می باشد. ممکن است برخی این استدلال را بکنند که شاید مداخله الهی در کار بوده است ولی تاکنون هیچ نشانه ای از اینکه خدا به جسی و دوستانش در جستجویشان کمک کرده است یا حتی اینکه خدا اصلا می خواهد پیدا شود وجود ندارد. بدیهی است که منابع اصلی به چیزی دیگر اشاره می کنند.

      مشکل دیگری که در صحنه های دنباله دار ابتدای این قسمت به چشم می خورد، به موضوعی بر می گردد که در نقد و بررسی قسمت ابتدایی اشاره شده است. احساسی ناراحت کننده و مزاحم در مورد رفتار خودخواهانه و بی عاطفه جسی وجود دارد. او در مورد راننده کامیون بدشانس که به طور اتفاقی جانش را نجات داده است، هیچ نگرانی یا علاقه ای نشان نمی دهد. همچنین او هیچ مشکلی در مورد به صف کردن گروهی از هواخواهان و طرفداران اسلحه برای مردن در راه محافظت از خودش ندارد. مطمئنا زمانی که نبرد علیه آنها شد، جسی بهترین سعی خود را برای فراری دادن آن افراد انجام داد ولی این کار بسیار ناچیز و دیر بود. همانطور که در نقد و بررسی قسمت قبلی گفته شد، گاهی اوقات خیلی سخت است تا این نسخه جسی کاستر باهوش و مشکوک را با جسی کاستر اساسا قهرمان و محجوب کتاب های کمیک تطبیق داد. در واقع پس از صحبت های جسی با فیور در این قسمت، به نظر می رسد که جسی کم کم در حال نزدیک شدن به خود واقعی اش می باشد ولی هنوز راه طولانی ای در پیش دارد.

      ولی اگر چه سریال هنوز با این سمت جسی کاستر مشکل دارد، با رابطه عاشقانه بین تولیپ و جسی پیشرفته زیادی انجام داده است. دومینیک کوپر و روث نیگا از همان ابتدا احساس بسیار قوی ای را به اشتراک گذاشته اند. شما واقعا احساس می کنید که آنها دو فرد مشکل دار با تاریخچه ای طولانی و سخت با یکدیگر می باشند که نمی توانند یکدیگر را ترک کنند. حتی با اینکه برخی مواقع احساس می شد که این دو در حال دور شدن از یکدیگر می باشند، با این حال، اینکه آنها هر چه بیشتر به هم نزدیک تر می شوند بسیار سرگرم کننده و جذاب است. این یک عاشقانه پیچیده ولی پرشور است و موضوعی می باشد که جذابیت منابع اصلی را بدست آورده است.

      در این قسمت، از آنجا که هم به محکم ترین و هم به آسیب پذیرترین سمت تولیپ پرداخته شد، او سرگرم کنندگی زیادی از خود نشان داد. از سه کاراکتر اصلی سریال، او تنها کسی بود که از نابود شدن شهر انویل ناراحت شد. و چرا که نه؟ او تنها کسی بود که خانواده اش را در این انفجار بزرگ گاز متان از دست داده بود. در صحنه هایی که تولیپ داستان زمانی را تعریف می کرد که عمویش برای دیدار با معلمان در مدرسه خودش را به اندازه کافی تمیز و آراسته کرده بود، روث نیگا واقعا در آنجا می درخشید. ما شاهد چیزهای زیادی از سمت معقول تولیپ بوده ایم. احتمالا این یک نگاه اجمالی به یتیم ناراحت و تنهای درونش بود.

      در مقابل، دیدن نزاع و جنجالی که تولیپ در اتاق به راه انداخت و گری (مایکل بیزلی) را حسابی کتک زد، بسیار جذاب و دیدنی بود. این مبارزه با آن خشونت بیش از حد و اندازه ای همراه بود که ما همیشه از این سریال انتظار داریم ولی هنوز یک وحشیگری شلوغ و آشفته در آن وجود داشت، یک وحشیگری که برای مبارزه ای مناسب بود که در پایان به مرگ یکی از این دو قاتل آموزش دیده ختم شود. این مبارزه این ایده که تولیپ بیش از حد برای دفاع کردن خودش توانا می باشد را تقویت کرد، در عین حال، این موضوع را روشن ساخت که همانطور که سفر جاده ای ادامه می یابد، او در معرض خطر بسیار خطرناک تری قرار می گیرد. به همان اندازه ای که سریال واعظ داستانی در مورد سه دوست می باشد که در جستجوی خدا به جاده زده اند، سریال در مورد راه های مختلف و گوناگونی است که این سه نفر با گذشته های خود رو به رو می شوند. به وضوح به نظر می رسد که این فصل به این موضوع تمرکز می کند.

      جدا از تولیپ، فیور به نسبت زیادی ستاره نمایش این قسمت بود. کشمکش او به همان طریقه موجود در کتاب اصلی واعظ هم خنده دار و هم غم انگیز بود. همانطور که مونتاژ اولیه که فیور در صحنه کازینو ظاهر و بارها و بارها مرتکب خودکشی شد، سرگرم کننده بودند، شما واقعا در مورد گرفتاری و مخمصه این فرشته که از بهشت خارج شده و به طور کامل در دنیای انسان ها تنها است، احساس تاسف می کنید. اینکه او قادر بود تا جاوادنگی اش را به یک چیز خنده دار بر روی صحنه نمایش تبدیل کند واقعا عالی بود. وقتی که بحث به اقتباس شوخی زیرکانه و عجیب غریب دنیای کمیک می رسد، به نظر این سریال قسمت به قسمت در حال پیشرفت است.

      قوس شخصیتی فیور در این قسمت با پیامی بسیار قوی پایان یافت. او در نهایت چیزی پیدا کرد تا جای خالی باقی مانده از مرگ دبلانک را پر کند و آن چیز نیز جز کسیدی و شمار زیاد مواد مخدر بود. داستان فیور با یک تراژدی آرام خاتمه یافت. به جای اینکه او کارهایی انجام بدهد تا بتواند به دوستان جدید خود کمک کند، او به آنها خیانت کرد. ما دلتنگ فیور و دبلانک خواهیم شد، هر چند می توان به توانایی ایوان گلدبرگ، ست روگن و سم کتلین برای پر کردن جای آنها با شخصیت های عجیب تر و پیچیده تر باور داشت.

      این قسمت سریال واعظ یک یادداشت تند را آغاز کرد و بار دیگر به ما یادآور شد که جسی کاستر سریال به طور کامل با جسی کاستر کمیک قیاس نمی شود. با این حال، همه چیز از آنجا به سرعت در حال بهبود می باشد. قسمت دوم با عاشقانه ای قوی بین تولیپ و جسی و خداحافظی ای عالی برای فیور بیچاره بار دیگر به ما مقدار خوش بینانه ای از خشونت و طنز تیره را ارائه کرد.
    • gmwow
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      gmwow
      پنجشنبه, ۱۶ شه‍ ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۱
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • جلوه های ویژه :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      نقاط ضعف
      توجه: متن زیر داستان قسمت ۱ را فاش می کند، قبل از خواندن متن، قسمت ۱ فصل ۲ سریال را ببینید.

      اگر به فصل اول سریال واعظ شکایت و گله ای وارد شد، به این دلیل بود که سریال، یک فصل کامل را صرف بر پا کردن چارچوبی کرده است که کتاب کمیک واعظ آن را تنها در چند شماره ایجاد کرد. سریال واعظ، داستان سه دوست عجیب و غریب می باشد که در جستجوی خدا به جاده زده اند و در حال حاضر نیز سریال آنچه که ما واقعا می خواهیم در مرکز داستان جریان داشته باشد را در فصل ۲ دایر کرده است. دیر دیدن بهتر از هرگز ندیدن است، درست می باشد؟ فصل ۲ سریال با مفهوم واضح تری از هدف و حسی تیره تر از طنز، مصیبت جسی کاستر، تولیپ اوهیر و کسدی خون آشام را رنگ آمیزی می کند و به سرعت خود را به بهترین نحو ممکن شکل می دهد تا بهتر از فصل ۱ باشد.

      قسمت ابتدایی فصل دوم سریال که به نام ‘در جاده’ می باشد، درست از همان جایی آغاز می شود که قسمت نهایی فصل اول به پایان رسید که در آن جسی و دوستان در نهایت سفر جاده ای را شروع کردند. آن ها از اینکه شهر انویل الان یک تپه بزرگ خاکستر است و یک قاتل کابوی شیطانی به شدت در تعقیب آنها می باشد، کاملا بی خبر هستند. اگر چه پرش زمانی بین دو فصل وجود نداشت، با این حال، سریال با توجه به تغییراتی که در محیط و زمینه و همچنین کاهش بازیگران ایجاد کرده است، حس بسیار متفاوتی را منتقل می کند. ندیدن کاراکترهایی همچون امیلی وودرو یا اودین کویینکنن بسیار نا امید کننده می باشد ولی سریال با این حرکت توجه بیشتری بر روی هسته پویای جسی/تولیپ/کسیدی می کند. و قطعا این مورد به داستان سریال یک تکان و تحرکت خاصی می دهد.

      تهیه کنندگان اجرایی سریال یعنی ایوان گلدبرگ و ست روگن، علاوه بر اینکه کارگردانی این قسمت را در دست داشتند، سکان دار کارگردانی ۵ قسمت بعدی فصل ۲ نیز می باشند، و به طور قطع، تاثیر آنها در حوادث دنباله دار ابتدایی قسمت ۱ کاملا برجسته بود. هر سریالی در قسمت ابتدایی فصل، یک خون آشام ایرلندی که در مورد ترکیبات کرم های پوستی صحبت می کند را هسته قرار نمی دهد و سپس یک تعقیب و گریز را آغاز نمی کند، این کاری است که سریال واعظ انجام می دهد و مطمئنا نشات گرفته از تهیه کنندگان اجرایی آن می باشد. نور پردازی گرم و احساسی و همچنین ارائه ای در سبک موزیک ویدیو سبب می شود تا همه چیز بهتر عملی شود.

      مجددا، به نظر می رسد که حس شوخ طبعی سریال در این فصل پیچیده تر و دقیق تر شده است. جلوه های مخوف همانند روده بریده ای که از پشت ماشین تولیپ آویزان بود و واکنش غیر معمول تولیپ و کسیدی به هنگامی که یک زن را در قفس دیدند، واقعا سرگرم کنندگی سریال را افزایش می دهد و اصالت سریال را پر رنگ تر می کند. درست زمانی که قهرمانان داستان ما می خواهند در مورد نابود شدن شهر انویل بدانند، چیزی مانع آنها می شود. همین موضوع سبب شکل دادن جواب فصل برای اتفاقات تکراری همانند مرگ تام کروز یا تنفر غیر منطقی کسیدی از فیلم The Big Lebowski (لبوفسکی بزرگ) در فصل اول می شود.

      همچنین حضور کاراکتر قدیس آدمکش ها در فصل ۲ سریال به عنوان شخصیت منفی اصلی، بسیار سرگرم کننده و جالب است. به واسطه اولین حضور قدیس آدمکش ها در فصل دوم که به همان اندازه آرنولد شوارتزنگر، دارای خوی وحشتناک و بی عاطفه است، سریال در این نقطه به حالت ترمیناتوری کامل وارد می شود. این واقعیت که ایوان گلدبرگ و ست روگن در نشان دادن کاراکتر در این قسمت محافظه کارانه عمل کرده اند، فقط جنبه عرفانی کاراکتر را افزایش داده است. ترسناک ترین شخصیت های منفی، آن هایی می باشد که شما نمی توانید ببینید، و صحنه ای که پلیس ها یکی پس از دیگر توسط اسنایپری نامرئی از جهنم به زمین می افتادند، بیشتر از هر تیراندازی ساده دیگر موثری بود. هر چند، این به معنای آن نیست که قدیس در صحنه های نزدیک، حسی قوی را منتقل نمی کند. صحنه هایی که او زبان صاحب فروشگاه بدبخت را به راحتی بیرون می آورد یا به مایک (گلن مورشاور) به نحوی بدگمانانه خیره می شود، حتی بیشتر او را به عنوان دشمنی خوف آور و غیر قابل توقف جلوه می دهد. با این همه، بسیار خوب است که فصل گذشته ایوان گلدبرگ، ست روگن و سم کتلین این زحمت و سختی را به جون خریدند تا زمینه ای از قدیس آدمکش ها را به ما نشان دهند، آنها کاری بسیار عالی انجام دادند و قبل از اینکه او را در میان مردم تگزاس از بند رها کنند، پس زمینه غم انگیز او و انگیزه هایش را سازماندهی کردند و نمایی بهتر از او به ما دادند.

      این قسمت با یکی دیگر از مشکل های عمده ای دست و پنجه نرم کرده است که سریال در ارتباط با منبع اصلی دارد. این رویکرد زیرکانه و مبهمی که سریال برای توصیف شخصیت جسی در پیش گرفته است، شاید برخی موارد سبب ناخوشنودی بیننده شود. در کمیک، جسی زمانی سفر خود را آغاز می کند که به طور کامل متشکل از قطب اخلاقی و معنوی می باشد. او فرد بی عیب و نقصی است ولی مفهومی روشن از درستی و نادرستی دارد (که هر دوی آنها توسط پدر محجوب و دوران کودکی ای سمت و سوق گرفته اند که صرف دیدن فیلم های جان وین کرده است). در کتاب کمیک، جسی در همان ابتدا متوجه می شود که قدرت جنسیس چیزی نیست که مورد سوء استفاده قرار گیرد یا به راحتی گرفته شود. با این حال، در اینجا ما می بینیم که جسی هنوز تمایل دارد تا از این قدرت در راستای اهداف شخصی استفاده کند، و در همین راستا نیز گروهی از پلیس ها که تنها جرمشان تلاش برای اجرای قانون بوده را مورد تحقیر قرار می دهد. به همان اندازه ای که این صحنه سرگرم کننده می باشد، جنبه ناراحت کننده ای نیز در خودش دارد. در همین جا نیز قدیس از راه می رسد و تمام آن پلیس ها را با بی رحمی تمام به زمین می زند.

      این وضعیت پیچیده ای است. گاهی اوقات جسی کاستر کمتر خنده دارتر ولی اساسا شگفت انگیز در کمیک ها بهتر از این جسی کاستر می باشد، ولی در اینجا باید چیزی در مورد رویکرد سم کتلین و همکارانش گفته شود. به نحوی، رفتار خودخواهانه جسی به سریال حسی از حزن و اندوه را منتقل می کند. در حال حاضر در این فصل، ما رشته حوادث ناگواری را دیده ایم که به هنگامی رخ می دهد که مردم بدشانس گذرشان به مسیر جسی کاستر می خورد. جسی توسط نفس خود و میلی خودخواهانه برای قهرمان داستان خود بودن کنترل می شود. او تا حد زیادی از عوارض و عواقبی که این جستجو بر روی اطرافیانش می گذارد، نا آگاه است. هر چند صحنه نهایی با تولیپ نشان داد که سنگینی این مرگ ها در حال حاضر به مسئولیتی بر روی دوش جسی تبدیل شده اند. بنابراین، اگر این نسخه جسی از نسخه کمیک جسی بیشتر ناقص و خودخواهانه می باشد، حداقل فضای زیادی در طی فصل برای رشد او و تبدیل شدن به جسی کاستر اصلی و مد نظر وجود دارد.

      با توجه به این موضوع، فصل جدید به سرعت یک وضعیت جدید ایجا می کند که در سه جبهه کار می کند. اول، یک کمدی تیره لذت بخش وجود دارد که روحیه واقعی همکاری اصیل بین استیو دیلون و گارث انیس در کتاب های کمیک را به تصویر می کشد. دوم، یک راز و معمای جاذب وجود دارد و جسی و دوستانش به آرامی انگیزه های خدا برای رفتن را کنار یکدیگر قرار می دهند. و سوم، یک داستان غم انگیز وجود دارد، چون به نظر می رسد که هر توقفی در امتداد راه، منجر به رنج و خون ریزی های ناخواسته بیشتری می شود. حال که قهرمانان ما برای محیط های بیشتری شهر انویل را ترک کرده اند، همه چیز به خوبی در حال شکل گیری است.

      حال که سخن از خالقان کمیک واعظ به میان آمد، خیلی خوب بود که سازنده ها در پایان این قسمت با نوشتن ‘برای استیو’، ادای احترامی به استیو دیلون کردند. درگذشت ناگهانی وی در سال گذشته ضربه بزرگی به دنیای کمیک بود ولی خوشحالیم که می دانیم حداقل استیو قبل از مرگش، تبدیل شدن یکی از مشهورترین آثارش به یک سریال را به چشم دیده است.

      سریال واعظ، فصل دوم خود را از وضعیت درستی آغاز نمود. ممکن است زمان طولانی ای طول بکشد تا سریال اساس سفر جاده ای که برای کمیک بسیار مهم است را بر پا کند ولی به نظر می رسد که سریال در مسیر درستی قرار دارد و به هیچ وجه کمبود زمان نیز ندارد. میان تمام طنز تیره و تهدید های وح
      شتناکی که قدیس آدمکش ها ارائه داد، این قسمت یک احساس و تاثیر قوی به جا گذاشت. همانطور که گفته شد، بسیاری از چیزها به این بستگی دارد که سریال چگونه قوس شخصیتی جسی را کنترل کند.

عناوین مشابه

Game of Thrones (2011–)
9.3
هفت خاندان اشرافی برای حاکمیت بر سرزمین افسانه ای "وستروس" در حال ستیز با یکدیگر در سریال بازی تاج و تخت هستند. خاندان "استارک"، "لنیستر" و "باراثیون" برجسته ترین این خاندان ها می باشند. داستان سریال گیم آف ترونز از جایی شروع می شود که "رابرت باراثیون" پادشاه وستروس، از دوست قدیمی خود "ادارد" ارباب خاندان استارک، تقاضا می کند به عنوان مشاور پادشاه که برترین سمت دربار است به او خدمت کند و این در حالی است که مشاور قبلی دربار به طرز مرموزی به قتل رسیده است. اما با این حال "ادارد" تقاضای پادشاه را می پذیرد و به سرزمین شاهی راهی می شود. خانواده ملکه یعنی "لنیستر ها" در حال توطئه برای بدست آوردن قدرت هستند از سوی دیگر بازمانده های خاندان پادشاه قبلی وستروس "تارگرین ها" نیز نقشه پس گرفتن تاج و تخت را در سر می پرورانند و تمام این ماجراها موجب در گرفتن نبردی عظیم میان آنها خواهد شد که…