Madoka Kanome دختری 14 ساله است او یک شب در خواب میبیند که یک دختر با موهای سیاه درحال مبارزه با یک هیولای ترسناک است. صبح همان روز زمانیکه Madoka به مدرسه رفت، دختری بنام Homura Akemi را میبیند که بتازگی به آن مدرسه منتقل شده است و بسیار شبیه به دختری است که او در خواب دیده بود. حتی عجیبتر آنکه بنظر میرسد Homura، Madoka را میشناسد و مدتی بعد در راهرو از او میپرسد که آیا او به دوستانش اهمیت میدهد یا نه. بعد از مدرسه زمانیکه Madoka با دوستش Sayaka Miki بیرون رفته بود، او صدایی را میشنود که از او کمک میخواهد. Madoka بدنبال آن صدا به اتاق عجیبی وارد میشود و در آنجا او با موجودی بنام Kyubey برخورد میکند که توسط Homura مورد حمله قرار میگیرد. هنگامیکه Homura پافشاری میکند که Madoka، Kyubey را به او بدهد، Sayaka به آنها کمک میکند که فرار کنند. سپس آنها در یک خیال عجیب گرفتار میشوند و موجوداتی بسیار عجیب به آنها نزدیک میشوند اما بعد آنها توسط دختری بنام Mami Tomoe نجات پیدا میکنند، او به یک دختر جادوگر تغییرشکل میدهد و با همه آن موجودات مبارزه میکنند و آن طلسم آن خیال را از بین میبرد. سپس او Kyubey را التیام میدهد و او به Sayaka و Madoka شانس تبدیل شدن به یک دختر جادوگر را میدهد.
سورا و شیرو، دو خواهر و برادر، تشکیل دهندهی تیم ترسناکترین بازیکنان حرفهای در جهان، بلانک هستند. وقتی موفق میشوند خدا را در یک بازی شطرنج شکست دهند، به یک دنیا فرستاده میشوند که در آن همهی اختلافات با بازی حل میشوند.
دبیرستان سیکا که زمانی یک مدرسه ی پسرانه بوده،خیلی بدنامه و علت اصلی اونم اینکه بدترین مکان ممکن برای دخترهاست. به دلیل کم بودن جمعیت دخترها وترس بیش از حد اونا از رفتار پسرا ،ایوزاوا میساکی شروع به تغییر دادن مدرسه و تبدیل اون به مکانی که دختر ها توش احساس امنیت کنند میکنه و برای رسیدن به این هدف میساکی علاوه بر اینکه رئیس شورای دانش اموزی میشه در همه ی زمینه ها از بدنسازی تا درسی خودشو بهترین میکنه. هرچند که میساکی تو مدرسه خیلی سختگیره ولی اخیرا مجبور میشه که واسه خرج خانوادش توی یک کافه به طور نیمه وقت کارکنه و متاسفانه توی یکی از روزهای کاریش تمام شهرتش به خاطر دیده شدنش در لباس پیشخدمتی توسط اوسوی تاکومی که یکی از پسرهای جذاب، مشهور و بی عاطفه ی مدرسست به خطر می افتد و...
در سال ۲۱۳۸ میلادی، دورانی که بازیهای واقعیت مجازی بسیار پرطرفدار هستند، یک بازی آنلاین محبوب به نام ایگدراسیل، روزی بدون اعلام قبلی و بیسروصدا خاموش میشود. با این حال، یکی از بازیکنان به نام مومونگا تصمیم میگیرد که از سیستم خارج نشود. در نتیجه، مومونگا به شکل شخصیت اسکلتی خود در بازی، که به عنوان «قویترین جادوگر» شناخته میشود، در میآید. دنیای بازی به تحول خود ادامه میدهد و شخصیتهای غیرقابلبازی (NPCها) شروع به نشان دادن احساسات میکنند. مومونگا، این مرد جوان معمولی که در دنیای واقعی والدین، دوست یا جایگاه اجتماعی خاصی ندارد، اکنون تلاش میکند تا کنترل این دنیای جدیدی که بازی به آن مبدل شده است را به دست بگیرد.
انیمه ی زوکو ناتسومه یوچینجو درباره زندگی روز مره پسری جوان به نام ناتسومه تاکاشی میباشد که تواناییه دیدن روح ها رو دارد و محافظ اون روحیست به نام مادارا و معروف به نینکو سنسی و وجود اون به خاطر اینه که تاکاشی اسم خودش رو تو کتاب دوستان در خانه ی مادر بزرگش به نام ریکو نوشته و با این کار روح های تو یدهکده رو خبر کرده . غذای اون خوردن روح های ویروس داره و همچنین خوردن شیاطین ، آنها قراره روح ها رو از دست پلیدی نجات بدن .....
ساکی و دوستانش در یک جامعه ایدهآل زندگی میکنند که در آن فناوری منسوخ شده است. اما زمانی که ساکی یک شیء گمشده را کشف میکند، متوجه میشود که این جامعه آن چیزی نیست که به نظر میرسد. آنها با خطراتی روبرو میشوند که هرگز نمیدانستند وجود دارد، و انتخابهای آنها ممکن است سرنوشت همه را تغییر دهد.
“به ملکه Dekim خوش آمدید” این ها اولین کلمات مسئول باری هستند که با موهای سفید و نگاه سرد خودش دو مهمون ک هنوز برای شما هویتشون آشکار نشده به مسابقه ی مرگ دعوت می کنه. مسابقه ای برای رسیدن به تعادل یک طرف این مبارزه نجات و یک طرف دیگه مرگ انتظار دو مهمان را میکشه و تنها کاری که شما باید انجام بدید اینه که منتظر قضاوت نهایی Dekim باشید…
در مرز این جهان و جهان دیگر ۸ میلیون روح مرده وجود دارن که به خدایان و دیگر روح ها خدمت می کنن که سعی در کمک کردن در زندگی انسان ها دارن. یک دختر مدرسه ای به نام هیوری ایکی , زورگویی های همکلاسی هاشو تحمل می کنه و برای اینکه گریه کنه به دستشویی میره. روی دیوار دستشویی با خطی بد شماره تلفن و پیامی نوشته شده , “من مشکلات شما رو حل میکنم” بعد از اینکه هیوری با شماره تماس می گیره , با یک شخصیت بی خانمان و بیکاری روبه رو میشه که ادعا داره “خداست” خنگ و غیر قابل پیش بینی و بی ارزش, اون به دعا های مردم جواب نمیده و کسی هم بهش محل نمیذاره. اما اون…
یه داستان ترسناک ، جنایی و تاریک که در توکیو رقم میخوره . در شهر توکیو یه قاتل سادیستی و روانی پیدا شده که مردم این شهر رو یکی یکی داره می کشه . همه مردم شهر از این قاتل روانی و سادیستی در وشحت هستن و اون هویت خودش رو با ماسکی که به صورت میزنه تا حالا از همه مخفی نگه داشته . یه پسر دانشجوی معمولی به اسم کانِکی و یه دختر که بیشتر مواقع به اون کافه تریا میاد و مشتاقانه نوشته های اونو میخونه ولی اون شب کانِکی متوجه یه چیزی میشه که سرنوشت اونو برای همیشه توی اون شب عوض میکنه.
این داستان در یک خط زمان جدید گاندام رخ می دهد و 300 سال پس از یک حادثه به نام (جنگ فاجعه) که بین زمین و مریخ رخ داد، شروع می شود. انسان ها پس از آن مریخ را تغییر شکل داده اند، اما بسیاری از ساکنان بومی حال حاضر خواستار استقلال از زمین هستند. در اینجا دو قهرمان ما، میکازوکی آگوس و اورگا ایتسوکا، به عنوان بخشی از یک شرکت حفاظت خصوصی به نام CGS، عمل می کنند. اورگا قصد دارد خود را آزاد کند و استقلال مریخ را تأمین کند، اما گروه تروریست Gjallarhorn با نظراتش مخالف است. در همین حین، میکازوکی تصمیم می گیرد که با پایلوت کردن گاندام قدیمی بارباتوس، به دوستش اورگا و به طور کلی به مریخ کمک کند.