"گرالت ریویایی"، جادوگر و شکارچی جهشیافته هیولا، در تلاش است تا جای خود را در این دنیای پر از هیولا و آدمهای ظالم پیدا کند ...
بعد از گذشت ۲۰۰۰ سال، ارباب شیطان بیرحم تناسخ پیدا کرده! اما بهنظر میرسه استعدادی برای پرورش کاندیداهای ارباب شیطان شدن ندارد! ارباب شیطان، "آرنوس" خسته از دورهای طولانی از جنگهای بیپایان و داشتن توانایی از بین بردن انسانها، المنتالها و خدایان آرزوی دنیایی صلحآمیز را داشت. پس تصمیم گرفت به آینده تناسخ کند. اما چیزی که در انتظارش بود دنیایی بسیار صلحآمیز بود که در آن نوادگانش بهخاطر کمبود قدرتهای جادویی، ضعیف شده بودند.
در شهر لیندورم جاییکه هیولاها و انسانها باهم زندگی میکنند ، دکتر گلن یک کلینیک پزشکی فوق العاده رو که مختص دختران هیولایی هست به همراه دستیار ساحره اش ، سپفی اداره میکند. دکتر گلن کار خودش رو به خوبی و با اطمینان انجام میدهد حالا چه این کار دریافت یک پیشنهاد ازدواج توسط یک قنطورس زخمی شده در جنگ باشد یا معاینه کردن زخم یک پری دریایی و یا بخیه زدن زخم های حساس یه گولم گوشتی .اما وقتیکه یک شخصیت ناخوشایند به دنبال دزدیدن تخم یک هارپی است دکتر گلن خونسرد و صبور چه واکنشی نشان خواهد داد؟
تمام ماجرا بهعنوان یه تورنمنت مبارزهای بهمنظور یافتن بهترین مبارز درمیان تمام دانش آموزان دبیرستانی در کره، آغاز شد. موری جین، یک متخصص تکواندو و همچنین یک دانش آموز دبیرستانی، خیلی زود به این موضوع پی میبرد که با چیزی بیشتر و بزرگتر از یک تورنمنت معمولی سروکار دارد.
شخصیت اصلی درحالی چمشاش رو باز میکنه در یه مکان ناشناسه و هیچ خاطره ای از گذشتش و اینکه چطور اینجا اومده نداره، ولی وقتی دختری ناشناس رو ملاقات میکنه متوجه میشه که داره به کشف رازی بزرگ نزدیک میشه.
یک دانشجوی اهل آمستردام به یک انجمن مخفی که قدمتی فراوان دارد ملحق میشود ولی نمیداند که حاضر است تا کجا پیش رود و ...
برج خدا حول محور پسری به نام «یورو» جریان داره که بیشتر زندگیش رو درحالی که زیر یک برج بزرگ و مرموز زندانی بوده، به همراه دوست نزدیکش، «ریچیل»، گذرانده. وقتی ریچل وارد برج میشه، یورو هم موفق میشه که درش رو باز کنه و حین این که میخواد دوستش رو پیدا کنه، روی هر طبقه با چالشهای جدیدی رو به رو میشه.
پسربچه مدرسه ای جوانی به نام آکیرا فودو و پدرش برای تعطیلات به هیمالیا سفر میکنند و پدرش در آنجا کشته می شود. آکیرا سپس توسط مردشیطانی در تلاش برای بدبختی و عذاب انسان ها تسخیر می شود.
سال 1932، لس آنجلس، یک وکیل مدافع کم سابقه مهمترین پرونده عمرش را به دست می گیرد ...
هاچین دختری است که تحت سرپرستی خانواده ای خشک و مذهبی پرورش یافته و همیشه رویای فرار از خانواده را در سر می پروراند.میچیکو نیز دختری است بی پروا و جسور که به دلیل قانون شکنی در زندانی فوق امنیتی حبس بوده ، ولی توانست از آنجا بگریزد. وقتی که این دو با یکدیگر رو به رو میشوند،معلوم مشود که هردو به دلایل مختلف به دنبال مردی هستند که به گذشته آنها مربوط میشود…