"مردگان نمی میرند"
امتیاز: 7 از 10
-----------------------------
"مردگان نمی میرند"، به کارگردانی و نویسندگی جیم جارموش 66 ساله، یک فیلم زامبی محور معمولی و متعارف نیست، فیلمی که قطعا می تونه برای خیلی از مخاطبین سینما تجربه ای خسته کننده و حوصله سر بر باشه، مخصوصا اون دسته از سینما دوستانی که با آثار جارموش آشنایی قبلی ندارن، و در اون میشه انواع و اقسام چیزهای عجیب و غریب و حتی بی ربط به زامبی ها رو دید، از آدم فضایی ها و بشقاب پرنده ها و زامبی هایی که بعضی هاشون پس از چندین دهه از قبر بلند میشن و ظاهرشون طوریه که انگار همین دیروز مردن گرفته، تا کاراکترهای غیر معمولی و سمبلیک، دیالوگ های فلسفی و حتی شکستن دیوار چهارم!
همه این موارد، در کنار مولفه های خاص سینمای جارموش مثل مکث بیش از حد معمول بر نماهای ثابت و ساکت، لحن متفکرانه و تامل برانگیز، استفاده حداقلی از موسیقی متن و تاکید بر دیالوگ هایی که بین شخصیت ها رد و بدل میشه و به طور کلی تاکید بر فضاسازی و شخصیت پردازی به جای اکشن و پیشبرد داستان، و فضا و حال و هوای بیخیال و خاصی که در کل فیلم موج میزنه و در تمام آثار جارموش این نداشتن عجله و بیخیالی آرامش بخش حاکمه، باعث شدن تا فیلم برای برخی لذت بخش و برای برخی دیگه طاقت فرسا و عذاب آور بشه.
حضور بازیگران سرشناس و محبوبی مثل بیل موری، آدام درایور (در نقش افسر پلیس، رانی پیترسون، که در فیلم قبلی جارموش، Paterson هم در نقش اصلی به نام "پترسن" حضور داشته و این تشابه اسمی هم جالبه)، تیلدا سوئینتون (از دیگر بازیگران محبوب جارموش)، سلنا گومز، دنی گلوور، کلوئی سِوِنی و استیو بوسِمی به جذابیت این اثر آخرالزمانی متفاوت و خاص افزوده، دیالوگ ها اکثرا کوتاه و دقیق هستن، و فیلم بیشتر از اینکه بر اکشن و خون و مبارزه متمرکز باشه بر معنا و مفهوم تاکید داره و از این لحاظ میشه "مردگان نمی میرند" رو اثری معناگرا و مفهوم محور قلمداد کرد.
"مردگان نمی میرند" رو به طور حتم میشه فیلمی متمایز و متفاوت در ژانر ترسناک کمدی محسوب کرد که برای هر مخاطبی ساخته نشده؛ دیدن این فیلم خاص رو تنها به دوستانی توصیه میکنم که به دنبال تجربه ای متفاوت از زاویه ای جدید در فضای زامبی ها و آخرالزمان هستند.
اگه از نظر داستانی بخوایم دوازده فیلم دنیای X-Men رو مرتب کنیم، به صورت زیر میشه (اعداد داخل پرانتز جلوی اسم هر فیلم، سال وقوع داستان اون فیلم هستن):
1- (1962) - X-Men First Class
2- (1973) - X-Men Days of Future Past
3- (1981) - X-Men Origins Wolverine
4- (1983) - X-Men Apocalypse
5- (1992) - Dark Phoenix
6- (2000) - X-Men
7- (2003) - X-Men 2
8- (2006) - X-Men The Last Stand
9- (2013) - The Wolverine
10- (2016) - Deadpool
11- (2018) - Deadpool 2
12- (2029) - Logan
"ققنوس سیاه"
امتیاز: 7 از 10
---------------------------------
بعد از دیدن امتیاز کاربران و متای پایین فیلم، با انتظار تجربه یک اثر ضعیف به تماشای "ققنوس سیاه" نشستم ولی بر خلاف اون چیزی که فکر میکردم، اصلا فیلم بدی نبود و لااقل من یکی که از دیدن این فیلم راضی هستم.
با اینکه نمیشه Dark Phoenix رو با فیلم هایی مثل "لوگان" یا "مردان ایکس: کلاس اول" مقایسه کرد ولی اونقدرها هم که میگن فیلم بدی نیست و اگه انتظارتون رو زیاد بالا نبرید از تجربه این فیلم پشیمون نمیشید.
از نگاه من، بازی ها کاملا قابل قبول بود (بخصوص با وجود این همه بازیگر درجه یک از جیمز مک آوی و مایکل فسبندر گرفته تا جنیفر لارنس و سوفی ترنر و نیکولاس هلت)، جلوه های ویژه حقیقتا خوب و در بخش هایی جدا تحسین برانگیز بودن، موسیقی متن فیلم اثر هانس زیمر بسیار شنیدنی بود و بار عاطفی داستان هم نسبتا مطلوب کار شده بود هر چند که در جاهایی از فیلم، این فضای احساسی کمی بر داستان اثر منفی گذاشته بود و میشه گفت این بار عاطفی هرچقدر به پایان فیلم نزدیک میشدیم تحت تاثیر سکانس های اکشن کمی از قدرتش رو از دست میداد ولی مجموعا باعث قوت داستان بود و به داستان فضایی انسانی و باورپذیر داده بود. من شخصا تنها نکته های منفی فیلم رو یکی در شروع داستان میدونم که میتونست خیلی زمان و انرژی بیشتری رو برای پرداختن به اون اختصاص بده و یکی هم شخصیت های منفی داستان و منشا قدرت "جین گری" که تا حدودی سرسری و با عجله روایت شده بود و شخصیت های منفی هم پرداخت با جزییات و مناسبی نداشتن که باعث میشه خیلی زود هم از یاد برن.
قطعا این فیلم ارزش یک بار دیدن رو داره مخصوصا که جزو مجموعه فیلم های مردان ایکس هم هست. در واقع این دوازدهمین فیلم از این مجموعه هست که البته این نکته رو باید گفت که "ققنوس سیاه" از نظر تجاری، کمترین فروش رو در بین فیلم های این مجموعه داشته با 250 میلیون دلار که با توجه به بودجه 200 میلیون دلاریش اصلا آمار جالبی نیست.
نگاهی کوتاه به "آنابل به خانه می آید"
امتیاز: 6 از 10
-----------------------------------------------
"آنابل به خانه می آید"، به کارگردانی و نویسندگی گری دوبرمن (که این اولین تجربه کارگردانیش به حساب میاد)، نویسنده ی دو قسمت اول "آنابل" و نیز "راهبه" و یکی از کسانی که مدتهاست با جیمز وان در تولید مجموعه فیلم های احضار به عنوان فیلمنامه نویس اصلی مشغول به همکاری بوده، و با داستانی از گری دوبرمن و جیمز وان، هفتمین فیلم از دنیای داستانی Conjuring قلمداد میشه، فیلمی که حوادثش در سال 1972 یعنی بعد از رخدادهای دو قسمت اول "آنابل" و همینطور فیلم "احضار 1" و قبل از ماجراهای "احضار 2" در خانه ی خانواده ی وارن به وقوع می پیونده. شاید شما هم بعد از تماشای فیلم به این نتیجه برسید که ساخت این قسمت از آنابل چندان توجیه داستانی نداشت؛ به این معنی که اگه کسی این فیلم رو نبینه هیچ چیزی رو از دست نخواهد داد؛ "آنابل به خانه می آید" نه درباره خود این عروسک اطلاعات خاصی رو به بیننده منتقل میکنه و نه چیزی از پیشینه زندگی اد و لورن وارن در اختیار ما قرار میده تا ما به درک جامع تر و عمیق تری از این زوج متخصص در امور فراطبیعی دست پیدا کنیم. ما پیش از دیدن این فیلم میدونستیم آنابل عروسکی مخوف و شیطانیه که در صورت آزاد شدن از زندان شیشه ایش میتونه آشوب به بار بیاره؛ در انتهای فیلم هم همین حقیقت رو بدون اینکه ذره ای به معلوماتمون افزوده شده باشه می دونیم. در واقع هدف اصلی از ساخت این قسمت بدون شک استفاده از محبوبیت سری فیلم های احضار برای کشوندن مخاطبان به سالن های سینما بوده، هدفی که تهیه کنندگان فیلم در رسیدن بهش کاملا موفق عمل کرده ن و فیلم رو با فروش عالی 220 میلیون دلاری در برابر بودجه ی تنها حدود 30 میلیون دلاری خودش میشه یک موفقیت تجاری ممتاز در نظر گرفت. کارگردان تونسته با گرفتن بازی های قابل قبول از مکنا گریس (جودی)، مدیسن ایسمن (ماری الن)، کیتی سریف (دنیلا) و البته پاتریک ویلسون و ویرا فارمیگا (که بعد از "احضار 2" دوباره به مجموعه احضار برگشتن)، و همینطور نورپردازی، طراحی صحنه و دکور، و بازی با دوربین و موسیقی متن و به کمک صداگذاری مناسب، لااقل حس تنش و ترس حداقلی رو، البته اگه در شرایط مناسب به تماشای فیلم بشینید، در مخاطب خودش ایجاد کنه. البته 1 ساعت اولیه بیشتر به قرار دادن بیننده در فضای اسرارآمیز خانه ی وارن ها و آماده کردن ذهن او برای ترس های قسمت دوم فیلم اختصاص داره و این قسمت رو میشه بیشتر در جهت ایجاد حس تنش و تعلیق دونست. در مقابل، در پرده دوم فیلم، همه چیز به آشوب کشیده میشه و پرده ها کنار میرن که در این بخش، فیلم بیشتر حالتی هیجانی پیدا میکنه و از اون تنش و تعلیق پرده اول کمتر خبری هست. "آنابل به خانه می آید" قطعا چیز خاصی به دانسته های ما از دنیای "احضار" اضافه نمیکنه و چندان هم ترس هاش ماندگار نیست، اما دیدنش برای یک بار و اون هم در شرایط مناسب، میتونه تا حدودی سرگرم کننده و جالب باشه.
دوست عزیزمون لطف کردن ترتیب تماشای فیلمها رو بر اساس سال اکران هر فیلم نوشتن
منم در اینجا فیلم های این مجموعه رو به ترتیب داستانی لیست میکنم (اعداد داخل پرانتز، سال وقوع داستان فیلم هستن):
1- (1952) The Nun
2- (1955) Annabelle Creation
3- (1967) Annabelle
4- (1971) The Conjuring
5- (1972) Annabelle Comes Home
6- (1973) The Curse of La Llorona
7- (1977) The Conjuring 2
"پپرمینت" (اشاره به یک جور طعم نعنایی بستنی) مثل یک خوراک می مونه که نه مواد تشکیل دهنده ش رو می بینیم و نه با طرز تهیه ش آشنا می شیم؛ تنها چیزی که من و شمای بیننده می بینیم یک ظرف خوراک کم نمک و سرده که چنگی به دل نمیزنه و به زور میشه قورتش داد! ما در داستان نویسی یک اصلی داریم به اسم setup و payoff؛ بخشی از این اصل میگه مثلا وقتی رایلی نورث (جنیفر گارنر - شخصیت اصلی فیلم) یک دفعه تبدیل به یک آدم کش همه فن حریف و سنگدل میشه، باید در روند داستان عناصری کار شده باشه که این تغییر و تحول شخصیتی برای مخاطب اون داستان عجیب و غیر منطقی نباشه. این عناصر همون مواد تشکیل دهنده ی اون خوراک و طرز تهیه ش هستن که اول نظرم نوشتم. ما در "پپرمینت" این setup رو نداریم. فقط payoff داریم یعنی فقط اون خوراک نهایی رو داریم که همون خوراک هم به خاطر تدوین بد و سرگیجه آور در خیلی از صحنه های فیلم، کات های سریع دوربین در سکانس های اکشن، ریتم غیر منطقی باز شدن لایه های داستان و اینکه مخاطب اصولا نمیبینه چطور رایلی نورث یک دفعه تبدیل به همچین آدم کش ماهری شده، چطور در استفاده از سلاح های گرم و سرد مهارت پیدا کرده، چطور در فنون دفاع شخصی استاد شده، و حتی اونقدر برای پرداختن به شخصیت همسر و دختر رایلی وقت گذاشته نمیشه که سکانس مرگشون در همون ابتدای فیلم تاثیرگذار و عمیقا ناراحت کننده و زجرآور باشه؛ ما یک زن میانسال که همسر و مادری مهربان هست رو میبینیم و اندکی بعد یک قاتل خونسرد رو مشاهده میکنیم که بعد از چند سال برگشته تا انتقام بگیره. ضمن اینکه در این فیلم، تصویری کاملا غیر انسانی، کاریکاتوری و بسیار خشن و بی مغز از مکزیکی ها (و حتی در جایی کره های ها) نشون داده میشه که مطمئنا باب دل افرادی مثل آقای ترامپه که بدون شک فیلم هایی از این دست رو برای ترویج خشونت علیه مهاجران مکزیکی و داشتن بهانه ای برای نژاد ستیزی و دیوارکشی در مزرها کاملا مناسب میدونه. "پپرمینت" به جز حضور جنیفر گارنر هیچ نکته مثبتی نداره (بازیگری که همیشه دوست داشتنی و کاربلد بوده)، فیلمی فراموش شدنی و اعصاب خورد کن، با داستان ضعیف و فوق کلیشه ای، شخصیت پردازی های بسیار بد و شتاب زده، اکشن سرگیجه آور، و کارگردانی ناپخته و عجولانه. 2 از 10
امتیاز: 7 از 10
-----------------------------
"مردگان نمی میرند"، به کارگردانی و نویسندگی جیم جارموش 66 ساله، یک فیلم زامبی محور معمولی و متعارف نیست، فیلمی که قطعا می تونه برای خیلی از مخاطبین سینما تجربه ای خسته کننده و حوصله سر بر باشه، مخصوصا اون دسته از سینما دوستانی که با آثار جارموش آشنایی قبلی ندارن، و در اون میشه انواع و اقسام چیزهای عجیب و غریب و حتی بی ربط به زامبی ها رو دید، از آدم فضایی ها و بشقاب پرنده ها و زامبی هایی که بعضی هاشون پس از چندین دهه از قبر بلند میشن و ظاهرشون طوریه که انگار همین دیروز مردن گرفته، تا کاراکترهای غیر معمولی و سمبلیک، دیالوگ های فلسفی و حتی شکستن دیوار چهارم!
همه این موارد، در کنار مولفه های خاص سینمای جارموش مثل مکث بیش از حد معمول بر نماهای ثابت و ساکت، لحن متفکرانه و تامل برانگیز، استفاده حداقلی از موسیقی متن و تاکید بر دیالوگ هایی که بین شخصیت ها رد و بدل میشه و به طور کلی تاکید بر فضاسازی و شخصیت پردازی به جای اکشن و پیشبرد داستان، و فضا و حال و هوای بیخیال و خاصی که در کل فیلم موج میزنه و در تمام آثار جارموش این نداشتن عجله و بیخیالی آرامش بخش حاکمه، باعث شدن تا فیلم برای برخی لذت بخش و برای برخی دیگه طاقت فرسا و عذاب آور بشه.
حضور بازیگران سرشناس و محبوبی مثل بیل موری، آدام درایور (در نقش افسر پلیس، رانی پیترسون، که در فیلم قبلی جارموش، Paterson هم در نقش اصلی به نام "پترسن" حضور داشته و این تشابه اسمی هم جالبه)، تیلدا سوئینتون (از دیگر بازیگران محبوب جارموش)، سلنا گومز، دنی گلوور، کلوئی سِوِنی و استیو بوسِمی به جذابیت این اثر آخرالزمانی متفاوت و خاص افزوده، دیالوگ ها اکثرا کوتاه و دقیق هستن، و فیلم بیشتر از اینکه بر اکشن و خون و مبارزه متمرکز باشه بر معنا و مفهوم تاکید داره و از این لحاظ میشه "مردگان نمی میرند" رو اثری معناگرا و مفهوم محور قلمداد کرد.
"مردگان نمی میرند" رو به طور حتم میشه فیلمی متمایز و متفاوت در ژانر ترسناک کمدی محسوب کرد که برای هر مخاطبی ساخته نشده؛ دیدن این فیلم خاص رو تنها به دوستانی توصیه میکنم که به دنبال تجربه ای متفاوت از زاویه ای جدید در فضای زامبی ها و آخرالزمان هستند.
1- (1962) - X-Men First Class
2- (1973) - X-Men Days of Future Past
3- (1981) - X-Men Origins Wolverine
4- (1983) - X-Men Apocalypse
5- (1992) - Dark Phoenix
6- (2000) - X-Men
7- (2003) - X-Men 2
8- (2006) - X-Men The Last Stand
9- (2013) - The Wolverine
10- (2016) - Deadpool
11- (2018) - Deadpool 2
12- (2029) - Logan
امتیاز: 7 از 10
---------------------------------
بعد از دیدن امتیاز کاربران و متای پایین فیلم، با انتظار تجربه یک اثر ضعیف به تماشای "ققنوس سیاه" نشستم ولی بر خلاف اون چیزی که فکر میکردم، اصلا فیلم بدی نبود و لااقل من یکی که از دیدن این فیلم راضی هستم.
با اینکه نمیشه Dark Phoenix رو با فیلم هایی مثل "لوگان" یا "مردان ایکس: کلاس اول" مقایسه کرد ولی اونقدرها هم که میگن فیلم بدی نیست و اگه انتظارتون رو زیاد بالا نبرید از تجربه این فیلم پشیمون نمیشید.
از نگاه من، بازی ها کاملا قابل قبول بود (بخصوص با وجود این همه بازیگر درجه یک از جیمز مک آوی و مایکل فسبندر گرفته تا جنیفر لارنس و سوفی ترنر و نیکولاس هلت)، جلوه های ویژه حقیقتا خوب و در بخش هایی جدا تحسین برانگیز بودن، موسیقی متن فیلم اثر هانس زیمر بسیار شنیدنی بود و بار عاطفی داستان هم نسبتا مطلوب کار شده بود هر چند که در جاهایی از فیلم، این فضای احساسی کمی بر داستان اثر منفی گذاشته بود و میشه گفت این بار عاطفی هرچقدر به پایان فیلم نزدیک میشدیم تحت تاثیر سکانس های اکشن کمی از قدرتش رو از دست میداد ولی مجموعا باعث قوت داستان بود و به داستان فضایی انسانی و باورپذیر داده بود. من شخصا تنها نکته های منفی فیلم رو یکی در شروع داستان میدونم که میتونست خیلی زمان و انرژی بیشتری رو برای پرداختن به اون اختصاص بده و یکی هم شخصیت های منفی داستان و منشا قدرت "جین گری" که تا حدودی سرسری و با عجله روایت شده بود و شخصیت های منفی هم پرداخت با جزییات و مناسبی نداشتن که باعث میشه خیلی زود هم از یاد برن.
قطعا این فیلم ارزش یک بار دیدن رو داره مخصوصا که جزو مجموعه فیلم های مردان ایکس هم هست. در واقع این دوازدهمین فیلم از این مجموعه هست که البته این نکته رو باید گفت که "ققنوس سیاه" از نظر تجاری، کمترین فروش رو در بین فیلم های این مجموعه داشته با 250 میلیون دلار که با توجه به بودجه 200 میلیون دلاریش اصلا آمار جالبی نیست.
نگاهی کوتاه به "آنابل به خانه می آید"
امتیاز: 6 از 10
-----------------------------------------------
"آنابل به خانه می آید"، به کارگردانی و نویسندگی گری دوبرمن (که این اولین تجربه کارگردانیش به حساب میاد)، نویسنده ی دو قسمت اول "آنابل" و نیز "راهبه" و یکی از کسانی که مدتهاست با جیمز وان در تولید مجموعه فیلم های احضار به عنوان فیلمنامه نویس اصلی مشغول به همکاری بوده، و با داستانی از گری دوبرمن و جیمز وان، هفتمین فیلم از دنیای داستانی Conjuring قلمداد میشه، فیلمی که حوادثش در سال 1972 یعنی بعد از رخدادهای دو قسمت اول "آنابل" و همینطور فیلم "احضار 1" و قبل از ماجراهای "احضار 2" در خانه ی خانواده ی وارن به وقوع می پیونده. شاید شما هم بعد از تماشای فیلم به این نتیجه برسید که ساخت این قسمت از آنابل چندان توجیه داستانی نداشت؛ به این معنی که اگه کسی این فیلم رو نبینه هیچ چیزی رو از دست نخواهد داد؛ "آنابل به خانه می آید" نه درباره خود این عروسک اطلاعات خاصی رو به بیننده منتقل میکنه و نه چیزی از پیشینه زندگی اد و لورن وارن در اختیار ما قرار میده تا ما به درک جامع تر و عمیق تری از این زوج متخصص در امور فراطبیعی دست پیدا کنیم. ما پیش از دیدن این فیلم میدونستیم آنابل عروسکی مخوف و شیطانیه که در صورت آزاد شدن از زندان شیشه ایش میتونه آشوب به بار بیاره؛ در انتهای فیلم هم همین حقیقت رو بدون اینکه ذره ای به معلوماتمون افزوده شده باشه می دونیم. در واقع هدف اصلی از ساخت این قسمت بدون شک استفاده از محبوبیت سری فیلم های احضار برای کشوندن مخاطبان به سالن های سینما بوده، هدفی که تهیه کنندگان فیلم در رسیدن بهش کاملا موفق عمل کرده ن و فیلم رو با فروش عالی 220 میلیون دلاری در برابر بودجه ی تنها حدود 30 میلیون دلاری خودش میشه یک موفقیت تجاری ممتاز در نظر گرفت. کارگردان تونسته با گرفتن بازی های قابل قبول از مکنا گریس (جودی)، مدیسن ایسمن (ماری الن)، کیتی سریف (دنیلا) و البته پاتریک ویلسون و ویرا فارمیگا (که بعد از "احضار 2" دوباره به مجموعه احضار برگشتن)، و همینطور نورپردازی، طراحی صحنه و دکور، و بازی با دوربین و موسیقی متن و به کمک صداگذاری مناسب، لااقل حس تنش و ترس حداقلی رو، البته اگه در شرایط مناسب به تماشای فیلم بشینید، در مخاطب خودش ایجاد کنه. البته 1 ساعت اولیه بیشتر به قرار دادن بیننده در فضای اسرارآمیز خانه ی وارن ها و آماده کردن ذهن او برای ترس های قسمت دوم فیلم اختصاص داره و این قسمت رو میشه بیشتر در جهت ایجاد حس تنش و تعلیق دونست. در مقابل، در پرده دوم فیلم، همه چیز به آشوب کشیده میشه و پرده ها کنار میرن که در این بخش، فیلم بیشتر حالتی هیجانی پیدا میکنه و از اون تنش و تعلیق پرده اول کمتر خبری هست. "آنابل به خانه می آید" قطعا چیز خاصی به دانسته های ما از دنیای "احضار" اضافه نمیکنه و چندان هم ترس هاش ماندگار نیست، اما دیدنش برای یک بار و اون هم در شرایط مناسب، میتونه تا حدودی سرگرم کننده و جالب باشه.
منم در اینجا فیلم های این مجموعه رو به ترتیب داستانی لیست میکنم (اعداد داخل پرانتز، سال وقوع داستان فیلم هستن):
1- (1952) The Nun
2- (1955) Annabelle Creation
3- (1967) Annabelle
4- (1971) The Conjuring
5- (1972) Annabelle Comes Home
6- (1973) The Curse of La Llorona
7- (1977) The Conjuring 2