"پوکیمون: کارآگاه پیکاچو"
بودجه ساخت: 150 میلیون دلار
فروش جهانی: 429.5 میلیون دلار
امتیاز: 6 از 10
-------------------------------------
معمولا وقتی یه اقتباس سینمایی از یه بازی رایانه ای یا شخصیت های یک بازی تولید میشه، من مخاطب نمیتونم انتظار یک فیلم عالی با داستانی لایه لایه و درگیر کننده و عمیق رو ازش داشته باشم و هرچقدر دنیای اون بازی ساده تر و سرراست تر باشه به همون نسبت هم اقتباس سینمایی ش ساده تر و دارای لایه های کمتره. این مورد درباره "کارآگاه پیکاچو" هم صدق میکنه، اثری از راب لترمن که این سومین فیلم بلند لایو اکشنش هست و پیش از این دو اثر فانتزی دیگه یعنی "سفرهای گالیور" و "Goosebumps" رو که از نظر داستان و فضا، شباهت هایی رو به کارآگاه پیکاچو دارن کارگردانی کرده و البته قبل از اون هم یکی دوتا انیمیشن مثل "داستان کوسه" رو در کارنامه حرفه ایش داشته. میشه اینطور گفت که "کارآگاه پیکاچو" از نظر داستانی یک فیلم کاملا استاندارد و معمولیه، پسری که پدرش رو از دست میده، پدری که رابطه خوبی باهاش نداشته و فراموشش کرده، حالا این پسر جوون سعی داره راز پشت این ماجرا رو کشف کنه و در این بین با دسیسه ها و نقشه هایی شوم هم مواجه میشه که بشریت رو تهدید به نابودی میکنه...میبینید که داستان کاملا کلیشه ای هست اما خب هدف از ساخت این فیلم در درجه اول سرگرمی و فان بوده و در رسیدن به این هدف هم نسبتا موفق ظاهر شده. طراحی هنری و فنی پوکیمون ها، رابطه بین انواع مختلف پوکیمون ها با همدیگه و ارتباط اونها با انسانهاشون (پارتنر ها)، طنزی که به لطف حضور رایان رینولدز در نقش پیکاچو یک تنه رنگ و بوی بامزه و شیرینی به کل فیلم داده (و حتی من اون رو عامل نجات بخش فیلم میدونم)، اینها همه از خوبی های این اثر به شمار میان. اما از طرف دیگه، هر چقدر که رو پوکیمون ها کار شده، انسانهای داستان اصلا نویسندگی خوبی ندارن و با چند کاراکتر بی روح و خسته کننده طرفیم، در واقع قهرمان داستان پوکیمون ها هستند و بس. با این حال میشد خیلی بیشتر به این شخصیت های دوست داشتنی پرداخت، مخصوصا مبارزاتشون که تعدادش واقعا خیلی کمه و به جز یک مورد مبارزه، تقریبا سکانس دندون گیر دیگه ای از مبارزه پوکیمون ها در فیلم وجود نداره. در نهایت، تماشای "کارآگاه پیکاچو" یک تجربه فان و سرگرم کننده بود که اگه زیاد به نواقصش ریزبین نشین میتونین ازش لذت ببرین.
این فیلم بیشتر از اینکه تقلید گیم آو ترونز باشه، مسخره کردن سیاست های فعلی دولت دونالد ترامپه. مخصوصا دیوار مرزی بین امریکا و مکزیک
حتی شخصیت ترامپ به اسم "لرد ترومپت نارنجی" تو فیلم حضور داره و تنها جایی که من یه کم خندیدم همون سکانس های ترامپ بود. خیلی خوب اداشو درآورده بود. هم قیافه ش هم صداش. به غیر از این دیگه هیچی نداشت این فیلم. هم طنزش به شدت آبکی و مسخره و یخه هم بازیای احمقانه و دیالوگای احمقانه تر داره هم داستانش فوق تخیلیه! حالا این وسط یه دفه سر و کله کیم کارداشیانم پیدا میشه!
وقتتون رو اصلا پای این پرودی مزخرف و بی مزه هدر ندید، اصلا!
2 از 10 (فقط بخاطر همون عمو ترامپ!)
با احترام برای نظرتون اما با شما موافق نیستم
اول از همه اینکه حس میکنم نظرتون نسبت به فیلم تا حدودی احساسی و از روی نوعی عصبانیت درباره محتوای اثر بیان شده
من تو نظرم به اشتباه گفتم معاون اول که شما نوشتید وزیر خارجه که درسته و من عذر میخوام بابت اشتباه.
ولی مشکلاتی که شما در فیلم دیدید بیشتر بخاطر اینه که نگاهتون به فیلم بیش از حد جدی بوده. این فیلم یک اثر کمدی عاشقانه ست و به عنوان یک کمدی عاشقانه نه خودش خودش رو جدی گرفته و نه فکر میکنه مخاطب باید جدیش بگیره. مخاطب هم میدونه موقعیت های کمیکی که در فیلم تصویر میشن قرار نیست جدی باشن. در واقع محوریت داستان بر رابطه بین Rogen و Theron بنا شده و اگه از این نظر بهش نگاه کنید یک اثر خوش ساخت و دلچسبه اما اگه برخلاف میل کارگردان که کاملا از لحن بی خیال فیلم مشخصه بخواید وارد جزییاتی مثل سیرک بودن کاخ سفید و هجو و ابتذال بشید نه تنها از اثر لذت نمیبرید بلکه ازش عصبانی و رنجیده هم میشید.
بله. در این که فیلم پیامی داره شکی نیست. شاید پیام ابتدایی فیلم رو بشه در اتحاد بین مردم امریکا بدون توجه به جهت گیری سیاسی شون دونست و در یک نمای کلی تر و عام تر میشه پیام فیلم رو در اتحاد بین مردم دنیا با وجود تمام اختلافاتشون جستجو کرد ولی اینکه شمای مخاطب به دنبال لحنی جدی و واقعی و غیر کاریکاتوری در یک اثر عملا کاریکاتوری و فکاهی باشید فک نمیکنم شما رو به نتیجه ای جز همین برسونه.
انرژی منفی ای که شما از فیلم گرفتید مثل ضد زن بودن و ابتذال و ... به نظر شخص من ریشه در نوع نگاهتون به هدف و مسیر فیلم داره در حالی که کسی مثل من که در اونسوی طیف قرار داره کاملا برعکس شما فکر میکنم که تمام این به قول شما ابتذال ها و دیوونه بازی ها و مستی ها که زیاد هم نبوده و شما انگار فقط همین رو دیدید نشون از این داره که کارگردان قصد داشته یک چهره انسانی از یک فرد سیاسی و خشک جلوی دوربین رو نمایش بده و بر خلاف شما من کارگردان رو در طی کردن این مسیر موفق میدونم.
به هر حال نظر شما کاملا محترمه و همینش خوبه که در صفحه هر فیلمی نظرات ضد و نقیض باشه تا تمام دیدگاه ها به انعکاس در بیاد.
موفق باشید
اگه ویندوز 7 داری برو تو Control Panel، وارد Region and Language شو، از تب Administrative گزینه Change System Locale رو انتخاب کن، از تو لیست Persian رو پیدا و انتخاب کن، پنجره ها رو Ok کن و یک بار ریست کن سیستم رو. احتمالا درست بشه. تو ویندوزای دیگه هم احتمالا شبیه همینه راه حل.
"تیری در تاریکی"
بودجه ساخت: 40 میلیون دلار
فروش: 46.5 میلیون دلار
امتیاز: 7 از 10
------------------------------------
تصور رابطه بین سث روگن و شارلیز ثرین، چه در دنیای واقعی و چه به عنوان یک زوج هنری، درست مثل اسم فیلم برای خیلی ها "تیری در تاریکی" به حساب میاد. از یک طرف یک مرد بذله گو و شوخ و بی خیال رو میبینیم و از طرف دیگه یک زن با وقار و جدی و با برنامه و با پرستیژ؛ این دقیقا همون خصوصیاتی هست که در قالب دو شخصیت "فرد فلارسکی"، روزنامه نگار حقیقت طلب و ماجراجوی داستان و "شارلوت فیلد"، معاون اول ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا در طول مدت زمان دو ساعته این کمدی عاشقانه به مخاطب ارائه داده میشه و یک رابطه نه چندان محتمل بین روگن و ثرین رو تبدیل به یک ارتباط دلچسب، دوست داشتنی و دارای افت و خیزهای تماشایی میکنه، دو بازیگری که در این فیلم، اولین تجربه مشترک بازیگری خودشون رو از سر میگذرونن و تا به حال در هیچ فیلمی در برابر همدیگه قرار داده نشده بودن. انتخاب این دو بازیگر برای ایفای نقش این زوج سینمایی حرکت هوشمندانه ای بود که مایکل لیواین، کارگردان فیلم، به درستی انجام داد؛ کارگردانی که پیشتر به خاطر هدایت پروژه هایی مثل کمدی درام 50/50 و کمدی عاشقانه زامبی محور Warm Bodies شناخته میشه. به جرات میتونم رابطه ی بین فرد فلارسکی و شارلوت فیلد رو ممتازترین ویژگی "تیری در تاریکی" به حساب بیارم که تمام زیبایی این کمدی عاشقانه حول محور این ارتباط و جذابیت ذاتی اون میچرخه. نحوه ایجاد این ارتباط، به اوج رسوندنش، افتادن اون در سراشیبی سقوط و سرانجام بازگشت قهرمانانه ی این عشق آتشین که هر کدوم به جای خود و با اختصاص دادن زمان کافی صورت گرفته و طنز ذاتی شخصیت روگن از مهمترین خوبی های این فیلم به شمار میره. البته جا داره به گریم عجیب و غیرقابل تشخیص اندی سرکیس در نقش پارکر ومبلی، غول رسانه ای بزرگ هم اشاره کنم که تازه وقتی فیلم تموم شد و اسم اندی سرکیس رو بین بازیگران دیدم فهمیدم سرکیس هم تو این فیلم بازی میکرده! در نهایت میتونم بگم فیلم زیبایی بود، رابطه خوبی رو بین روگن و ثرین به تصویر کشیده بود (هر چند در مواقعی کلیشه ای و غیرقابل باور) و طنز خوبی هم داشت.
"نفرین زن گریان"
بودجه ساخت: 9 میلیون دلار
فروش: 122 میلیون دلار
امتیاز: 5 از 10
-------------------------------------
هر چقدر "نفرین زن گریان" انتظارات منتقدین رو برآورده نکرده باشه (متای 31 در راتن تومیتوز و 41 در متاکریتیک) و هر چقدر که کاربران تو این صفحه نظر منفی راجع به این اثر بدن، چون این فیلم بخشی از دنیای داستانی Conjuring محسوب میشه (به عنوان ششمین فیلم از این مجموعه قبل از اکران Annabelle Comes Home)، باز هم هر کسی که میخواست این فیلم رو ببینه اینکار رو میکنه، بدون توجه به همه این حرف ها؛ این رو از فروش بسیار بالای فیلم، به نسبت بودجه کمی که خرج تولیدش شده، میشه به راحتی فهمید. کارگردان "نفرین زن گریان"، مایکل چاوس، در اولین تجربه کارگردانی فیلم بلندش (دنباله مستقیم Conjuring یعنی Conjuring 3 رو هم همین ایشون کارگردانی خواهد کرد) به نظر من نتونسته از قید و بند کلیشه های ژانر وحشت رهایی پیدا کنه. شاید بزرگترین مشکل این فیلم رو بشه در کلیشه های به شدت تکراری و اتکای بیش از اندازه کارگردان به استفاده از Jump Scareها در ترساندن تماشاگر دونست، ترس هایی که شاید در دو سه مورد اول بتونن تاثیر مورد نظر کارگردان رو بر مخاطب بگذارن ولی مطمنا خیلی زود اثرشون رو از دست میدن و نه تنها دیگه ترسناک نیستن بلکه برای مخاطب جدی سینمای وحشت بیشتر به موقعیت هایی آزاردهنده و حتی کمیک تبدیل میشن. و متاسفانه با رسیدن به نیمه دوم فیلم و نزدیک شدن به پایان، تعداد این کلیشه های داستانی بیشتر و بیشتر شده و تاثیرگذاری سکانس های دلهره آور و ترسناک فیلم هم به همون نسبت کمتر و کمتر. از روایت بک گراند داستانی روح خبیث داستان (لا یورونا یا زن گریان) تا چگونگی پیشرفت داستان و مسیری که داستان تا پایان طی میکنه و تا تکنیک هایی شامل صداگذاری و فیلم برداری و نورپردازی و صحنه آرایی که کارگردان برای القا حس تعلیق و ترس به بیننده به کار میگیره همه و همه به شدت کلیشه ای و قابل پیش بینی هستن. در واقع بهتره بگم این فیلم اگر در شرایط مناسب دیده بشه شاید برای تازه واردها به ژانر وحشت تاثیرگذار و ترسناک به نظر برسه ولی برای کسی که اینها رو به اصطلاح کهنه کرده و ده ها و شاید صدها فیلم در این ژانر دیده، این تکنیک ها چیزی جز نخ نما و تاریخ مصرف گذشته نیستن. باید گفت نکات مثبت "نفرین زن گریان" شامل بازی ها و فضاسازی، اونقدر بر نکات منفی چیره نیستن که بشه این اثر رو در زمره خوب های ژانر وحشت قرار داد و صرفا میشه اون رو به عنوان یک به اصطلاح Cash Grab برای گرغتن پول سینما دوستان و ادامه دادن این دنیای داستانی که تا همینجا هم بیش از حد به طول انجامیده قلمداد کرد.
بودجه ساخت: 150 میلیون دلار
فروش جهانی: 429.5 میلیون دلار
امتیاز: 6 از 10
-------------------------------------
معمولا وقتی یه اقتباس سینمایی از یه بازی رایانه ای یا شخصیت های یک بازی تولید میشه، من مخاطب نمیتونم انتظار یک فیلم عالی با داستانی لایه لایه و درگیر کننده و عمیق رو ازش داشته باشم و هرچقدر دنیای اون بازی ساده تر و سرراست تر باشه به همون نسبت هم اقتباس سینمایی ش ساده تر و دارای لایه های کمتره. این مورد درباره "کارآگاه پیکاچو" هم صدق میکنه، اثری از راب لترمن که این سومین فیلم بلند لایو اکشنش هست و پیش از این دو اثر فانتزی دیگه یعنی "سفرهای گالیور" و "Goosebumps" رو که از نظر داستان و فضا، شباهت هایی رو به کارآگاه پیکاچو دارن کارگردانی کرده و البته قبل از اون هم یکی دوتا انیمیشن مثل "داستان کوسه" رو در کارنامه حرفه ایش داشته. میشه اینطور گفت که "کارآگاه پیکاچو" از نظر داستانی یک فیلم کاملا استاندارد و معمولیه، پسری که پدرش رو از دست میده، پدری که رابطه خوبی باهاش نداشته و فراموشش کرده، حالا این پسر جوون سعی داره راز پشت این ماجرا رو کشف کنه و در این بین با دسیسه ها و نقشه هایی شوم هم مواجه میشه که بشریت رو تهدید به نابودی میکنه...میبینید که داستان کاملا کلیشه ای هست اما خب هدف از ساخت این فیلم در درجه اول سرگرمی و فان بوده و در رسیدن به این هدف هم نسبتا موفق ظاهر شده. طراحی هنری و فنی پوکیمون ها، رابطه بین انواع مختلف پوکیمون ها با همدیگه و ارتباط اونها با انسانهاشون (پارتنر ها)، طنزی که به لطف حضور رایان رینولدز در نقش پیکاچو یک تنه رنگ و بوی بامزه و شیرینی به کل فیلم داده (و حتی من اون رو عامل نجات بخش فیلم میدونم)، اینها همه از خوبی های این اثر به شمار میان. اما از طرف دیگه، هر چقدر که رو پوکیمون ها کار شده، انسانهای داستان اصلا نویسندگی خوبی ندارن و با چند کاراکتر بی روح و خسته کننده طرفیم، در واقع قهرمان داستان پوکیمون ها هستند و بس. با این حال میشد خیلی بیشتر به این شخصیت های دوست داشتنی پرداخت، مخصوصا مبارزاتشون که تعدادش واقعا خیلی کمه و به جز یک مورد مبارزه، تقریبا سکانس دندون گیر دیگه ای از مبارزه پوکیمون ها در فیلم وجود نداره. در نهایت، تماشای "کارآگاه پیکاچو" یک تجربه فان و سرگرم کننده بود که اگه زیاد به نواقصش ریزبین نشین میتونین ازش لذت ببرین.
حتی شخصیت ترامپ به اسم "لرد ترومپت نارنجی" تو فیلم حضور داره و تنها جایی که من یه کم خندیدم همون سکانس های ترامپ بود. خیلی خوب اداشو درآورده بود. هم قیافه ش هم صداش. به غیر از این دیگه هیچی نداشت این فیلم. هم طنزش به شدت آبکی و مسخره و یخه هم بازیای احمقانه و دیالوگای احمقانه تر داره هم داستانش فوق تخیلیه! حالا این وسط یه دفه سر و کله کیم کارداشیانم پیدا میشه!
وقتتون رو اصلا پای این پرودی مزخرف و بی مزه هدر ندید، اصلا!
2 از 10 (فقط بخاطر همون عمو ترامپ!)
اول از همه اینکه حس میکنم نظرتون نسبت به فیلم تا حدودی احساسی و از روی نوعی عصبانیت درباره محتوای اثر بیان شده
من تو نظرم به اشتباه گفتم معاون اول که شما نوشتید وزیر خارجه که درسته و من عذر میخوام بابت اشتباه.
ولی مشکلاتی که شما در فیلم دیدید بیشتر بخاطر اینه که نگاهتون به فیلم بیش از حد جدی بوده. این فیلم یک اثر کمدی عاشقانه ست و به عنوان یک کمدی عاشقانه نه خودش خودش رو جدی گرفته و نه فکر میکنه مخاطب باید جدیش بگیره. مخاطب هم میدونه موقعیت های کمیکی که در فیلم تصویر میشن قرار نیست جدی باشن. در واقع محوریت داستان بر رابطه بین Rogen و Theron بنا شده و اگه از این نظر بهش نگاه کنید یک اثر خوش ساخت و دلچسبه اما اگه برخلاف میل کارگردان که کاملا از لحن بی خیال فیلم مشخصه بخواید وارد جزییاتی مثل سیرک بودن کاخ سفید و هجو و ابتذال بشید نه تنها از اثر لذت نمیبرید بلکه ازش عصبانی و رنجیده هم میشید.
بله. در این که فیلم پیامی داره شکی نیست. شاید پیام ابتدایی فیلم رو بشه در اتحاد بین مردم امریکا بدون توجه به جهت گیری سیاسی شون دونست و در یک نمای کلی تر و عام تر میشه پیام فیلم رو در اتحاد بین مردم دنیا با وجود تمام اختلافاتشون جستجو کرد ولی اینکه شمای مخاطب به دنبال لحنی جدی و واقعی و غیر کاریکاتوری در یک اثر عملا کاریکاتوری و فکاهی باشید فک نمیکنم شما رو به نتیجه ای جز همین برسونه.
انرژی منفی ای که شما از فیلم گرفتید مثل ضد زن بودن و ابتذال و ... به نظر شخص من ریشه در نوع نگاهتون به هدف و مسیر فیلم داره در حالی که کسی مثل من که در اونسوی طیف قرار داره کاملا برعکس شما فکر میکنم که تمام این به قول شما ابتذال ها و دیوونه بازی ها و مستی ها که زیاد هم نبوده و شما انگار فقط همین رو دیدید نشون از این داره که کارگردان قصد داشته یک چهره انسانی از یک فرد سیاسی و خشک جلوی دوربین رو نمایش بده و بر خلاف شما من کارگردان رو در طی کردن این مسیر موفق میدونم.
به هر حال نظر شما کاملا محترمه و همینش خوبه که در صفحه هر فیلمی نظرات ضد و نقیض باشه تا تمام دیدگاه ها به انعکاس در بیاد.
موفق باشید
نه خب اگه حاوی اسپویل باشه که حتما ذکر میکنم
بودجه ساخت: 40 میلیون دلار
فروش: 46.5 میلیون دلار
امتیاز: 7 از 10
------------------------------------
تصور رابطه بین سث روگن و شارلیز ثرین، چه در دنیای واقعی و چه به عنوان یک زوج هنری، درست مثل اسم فیلم برای خیلی ها "تیری در تاریکی" به حساب میاد. از یک طرف یک مرد بذله گو و شوخ و بی خیال رو میبینیم و از طرف دیگه یک زن با وقار و جدی و با برنامه و با پرستیژ؛ این دقیقا همون خصوصیاتی هست که در قالب دو شخصیت "فرد فلارسکی"، روزنامه نگار حقیقت طلب و ماجراجوی داستان و "شارلوت فیلد"، معاون اول ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا در طول مدت زمان دو ساعته این کمدی عاشقانه به مخاطب ارائه داده میشه و یک رابطه نه چندان محتمل بین روگن و ثرین رو تبدیل به یک ارتباط دلچسب، دوست داشتنی و دارای افت و خیزهای تماشایی میکنه، دو بازیگری که در این فیلم، اولین تجربه مشترک بازیگری خودشون رو از سر میگذرونن و تا به حال در هیچ فیلمی در برابر همدیگه قرار داده نشده بودن. انتخاب این دو بازیگر برای ایفای نقش این زوج سینمایی حرکت هوشمندانه ای بود که مایکل لیواین، کارگردان فیلم، به درستی انجام داد؛ کارگردانی که پیشتر به خاطر هدایت پروژه هایی مثل کمدی درام 50/50 و کمدی عاشقانه زامبی محور Warm Bodies شناخته میشه. به جرات میتونم رابطه ی بین فرد فلارسکی و شارلوت فیلد رو ممتازترین ویژگی "تیری در تاریکی" به حساب بیارم که تمام زیبایی این کمدی عاشقانه حول محور این ارتباط و جذابیت ذاتی اون میچرخه. نحوه ایجاد این ارتباط، به اوج رسوندنش، افتادن اون در سراشیبی سقوط و سرانجام بازگشت قهرمانانه ی این عشق آتشین که هر کدوم به جای خود و با اختصاص دادن زمان کافی صورت گرفته و طنز ذاتی شخصیت روگن از مهمترین خوبی های این فیلم به شمار میره. البته جا داره به گریم عجیب و غیرقابل تشخیص اندی سرکیس در نقش پارکر ومبلی، غول رسانه ای بزرگ هم اشاره کنم که تازه وقتی فیلم تموم شد و اسم اندی سرکیس رو بین بازیگران دیدم فهمیدم سرکیس هم تو این فیلم بازی میکرده! در نهایت میتونم بگم فیلم زیبایی بود، رابطه خوبی رو بین روگن و ثرین به تصویر کشیده بود (هر چند در مواقعی کلیشه ای و غیرقابل باور) و طنز خوبی هم داشت.
بودجه ساخت: 9 میلیون دلار
فروش: 122 میلیون دلار
امتیاز: 5 از 10
-------------------------------------
هر چقدر "نفرین زن گریان" انتظارات منتقدین رو برآورده نکرده باشه (متای 31 در راتن تومیتوز و 41 در متاکریتیک) و هر چقدر که کاربران تو این صفحه نظر منفی راجع به این اثر بدن، چون این فیلم بخشی از دنیای داستانی Conjuring محسوب میشه (به عنوان ششمین فیلم از این مجموعه قبل از اکران Annabelle Comes Home)، باز هم هر کسی که میخواست این فیلم رو ببینه اینکار رو میکنه، بدون توجه به همه این حرف ها؛ این رو از فروش بسیار بالای فیلم، به نسبت بودجه کمی که خرج تولیدش شده، میشه به راحتی فهمید. کارگردان "نفرین زن گریان"، مایکل چاوس، در اولین تجربه کارگردانی فیلم بلندش (دنباله مستقیم Conjuring یعنی Conjuring 3 رو هم همین ایشون کارگردانی خواهد کرد) به نظر من نتونسته از قید و بند کلیشه های ژانر وحشت رهایی پیدا کنه. شاید بزرگترین مشکل این فیلم رو بشه در کلیشه های به شدت تکراری و اتکای بیش از اندازه کارگردان به استفاده از Jump Scareها در ترساندن تماشاگر دونست، ترس هایی که شاید در دو سه مورد اول بتونن تاثیر مورد نظر کارگردان رو بر مخاطب بگذارن ولی مطمنا خیلی زود اثرشون رو از دست میدن و نه تنها دیگه ترسناک نیستن بلکه برای مخاطب جدی سینمای وحشت بیشتر به موقعیت هایی آزاردهنده و حتی کمیک تبدیل میشن. و متاسفانه با رسیدن به نیمه دوم فیلم و نزدیک شدن به پایان، تعداد این کلیشه های داستانی بیشتر و بیشتر شده و تاثیرگذاری سکانس های دلهره آور و ترسناک فیلم هم به همون نسبت کمتر و کمتر. از روایت بک گراند داستانی روح خبیث داستان (لا یورونا یا زن گریان) تا چگونگی پیشرفت داستان و مسیری که داستان تا پایان طی میکنه و تا تکنیک هایی شامل صداگذاری و فیلم برداری و نورپردازی و صحنه آرایی که کارگردان برای القا حس تعلیق و ترس به بیننده به کار میگیره همه و همه به شدت کلیشه ای و قابل پیش بینی هستن. در واقع بهتره بگم این فیلم اگر در شرایط مناسب دیده بشه شاید برای تازه واردها به ژانر وحشت تاثیرگذار و ترسناک به نظر برسه ولی برای کسی که اینها رو به اصطلاح کهنه کرده و ده ها و شاید صدها فیلم در این ژانر دیده، این تکنیک ها چیزی جز نخ نما و تاریخ مصرف گذشته نیستن. باید گفت نکات مثبت "نفرین زن گریان" شامل بازی ها و فضاسازی، اونقدر بر نکات منفی چیره نیستن که بشه این اثر رو در زمره خوب های ژانر وحشت قرار داد و صرفا میشه اون رو به عنوان یک به اصطلاح Cash Grab برای گرغتن پول سینما دوستان و ادامه دادن این دنیای داستانی که تا همینجا هم بیش از حد به طول انجامیده قلمداد کرد.
به حجم انکود نایت مووی نسخه web-dl یه نگاهی بکنید! 666 مگابایت!
اگه حوصله یاری کنه حتما. امیدوارم شما رو هم بیشتر از این ببینم در قسمت نظرات