درود بر شما. من اسم شما رو هم نمیدونم. ببخشید.
خوشحالم از این بابت. برای من همین که نظراتم باعث شه شاید برخی بتونن در مورد دیدن یا ندیدن اثری تصمیم بگیرن کافیه. و البته امیدوارم نظرات مرتبط با محتوای آثار بیشتر شه در سایت
ایراد شما هم کاملا وارده. من بعد از گذاشتن این کامنت متوجه اشتباهم شدم که به دلیل نبودن امکان ویرایش، نتونستم تصحیح کنم و البته به کامنت خودم هم پاسخ ندادم که صد در صد سهل انگاری از جانب منه. عذرخواهی میکنم. درست میفرمایید.
پیشنهاد میکنم Carrie محصول 1976 رو هم حتما ببینید. این فیلم دومین بازسازی از اون فیلم (ساخته برایان دی پالما) به حساب میاد. فیلم اصلی به مراتب زیباتر و تاثیرگذارتره
جیمز کامرون و رابرت رودریگز چند ماه پیش تو مصاحبه ای اشاره کردن که احتمالا بیش از یک دنباله برای آلیتا ساخته میشه و دلیلی هم که برای اسم فیلم از ساب تایتل استفاده کردن (منظورم "فرشته جنگ" هست) همینه. کامرون گفته که مثلا قسمت بعد میتونه "فرشته سقوط کرده" باشه و بعدیش مثلا "فرشته انتقام جو" باشه و همینطور الی ماشالله! تا هر جا براشون پول سازی داشته باشه. نکته دیگه هم این که پایان فیلم کاملا نشون میده باید انتظار حداقل یکی دو تا دنباله رو داشت. و نکته اخر هم اینکه ادوارد نورتون در نقش Nova که تو سکانس پایانی میبینیمش خودش نشون میده قراره از پتانسیل این بازیگر در قسمت های بعدی بیشتر استفاده شه
اولا شما چکار به این داری که دیگران فیلم رو ببینن یا نه؟! شما فیلمی که خوشت میاد رو ببین، به نظر دیگران چیکار داری!
اینکه فیلم چقد بفروشه یا چند نفر ببیننش که به ما ربطی نداره. ما از فیلم لذت میبریم. تازه با این حال بازم فیلم 310 میلیون دلار فروخته (در برابر بودجه 75 میلیونی). این یعنی هر کی میخواست ببینه دیده.
دوما منتقد هم مثل من و شما انسانه دیگه، قبول داری؟ از خودش نظر داره و ممکنه به هر دلیلی نظرش موافق نظر من و شما نباشه و امتیازی که میده به مذاق من و شما خوش نیاد. آزادی بیان همینه دیگه. یعنی هر کی بتونه عقیده ش رو بیان کنه حتی اگه خیلی ها نپسندن. ضمن اینکه 73 اصلا متای بدی نیست. 73 یعنی بین خوب و خیلی خوب. این 73 هم میانگین امتیاز 50 تا نشریه و سایت هستش که 43تاشون نظرشون مثبت بوده و فقط 7نفر به نظرشون فیلم متوسطی بوده.
"خاکستر خالص ترین سفید است" تصویری از چین امروزی رو به نمایش میگذاره که معمولا کمتر از چیزی که باید بهش پرداخته میشه: در ورای تمام اون آسمان خراش ها و زرق و برق ها و مصنوعات مدرن ساخت بشر، میلیون ها انسان، هر روز توسط حکومتی که اسماً کمونیست ولی رسماً کاپیتالیست و سرمایه سالار هست به حاشیه رونده میشن و استعدادهای انسانی شون نادیده گرفته میشه. فیلم به زیبایی این حقیقت تلخ رو که نه تنها در چین کمونیستی، بلکه در تمامی رژیم های ایدئولوژیک دنیا جاری هست رو به تصویر میکشه و این رو میشه در نماهای مختلف فیلم مشاهده کرد. نحوه باز شدن لایه های داستان، اینکه چطور در قانون جنگل سرمایه داری، هیچ کس به هیچ کس رحم نمیکنه، اینکه چطور عشق نه چندان عینی ولی قدرتمند بین دو انسان محکوم به نابودی و فراموشیه، به طرز استادانه ای اجرا شده. بازی ها عالی هستن و حکایت از مهارت بالای بازیگران دارن، مخصوصا ژائو تائو در نقش چائو، شخصیت محوری داستان، زنی که شخصیتی بسیار قوی داره و می دونه چطور باید برای بقا بجنگه اما همچنان نمیتونه از چنگ شرایط بی رحم حاکم بر دنیا و زندگیش خلاص بشه. فیلم شاید خیلی طولانی تر از چیزی باشه که باید، و در مقاطعی هم درک داستان و مفهوم فیلم سخته اما در عین حال به مانند بسیاری از آثار سینمای شرق آسیا، شاعرانه و تاثیرگذاره، فیلمی که قطعا مناسب هر کسی نیست و نمیتونه مخاطب امروزی رو که به دیدن فیلم های پر زد و خورد و پر حادثه عادت کرده راضی کنه ولی اگر حوصله کنید و تا پایان با مسیر فیلم همراه بشید بی شک پشیمون نمیشید.
"حلقه گم شده"
بودجه ساخت: 100 میلیون دلار
فروش: 24.7 میلیون دلار
امتیاز من: 8 از 10 (خیلی خوب)
-----------------------------------------------------------
انیمیشن "حلقه گم شده"، جدیدترین ساخته ی استودیوی پویا نمایی Laika به شمار میره (آثاری همچون کورلاین، پارا نورمن، ترول های جعبه ای، و "کوبو و دو تار"، رو در کارنامه داره) که به مانند سایر انیمیشن های این استودیوی خلاق و مبتکر، به شیوه آثاری مثل سری فیلم های "والاس و گرومیت"، "شان گوسفنده"، و "آقای روباه شگفت انگیز"، در سبک Stop Motion ساخته شده. در آثار انیمیشنی Stop Motion، مدل هایی که کاملا با دست و در ابعاد کوچک و گاها مینیاتوری ساخته شدن به صورت دستی حرکت داده میشن و به صورت پشت سر هم ازشون عکس برداری میشه و سپس با قرار دادن این تصاویر به صورت پی در پی، تصور حرکت یا همون انیمیشن در بیننده به وجود میاد. البته گاهی از مدل های دیجیتال و رایانه ای هم برای تکمیل کار استفاده میشه که معمولا شامل پس زمینه و بک گراند کار میشه وگرنه تمام مدل ها شامل کاراکترها، خانه ها، درخت ها و سایر پوشش های گیاهی، کشتی ها، حتی آب و زمین و غیره به صورت دستی و با ظرافتی مثال زدنی ساخته میشن. کریس باتلر، کارگردان و نویسنده حلقه گشمده، همکاری طولانی مدتی با شرکت لایکا داشته که شامل کارگردانی "کوبو و دو تار" و نویسندگی فیلمنامه "پارا نورمن" میشه، ضمن اینکه در انیمیشن های مثل "داستان دسپرو" هم به عنوان طراح هنری دستی بر آتش داشته و در کل از تجربه زیادی برای این کار برخوردار بوده. "حلقه گشمده" هم به مانند سایر آثار استودیو لایکا از لحن و فضایی زنده، شوخ و طنازانه بهره میبره و پر از نشاط و زندگی و زیباییه. داستان شاید کلیشه ای باشه (همراه شدن چند نفر در راه کشف سرزمینی افسانه ای که کسی به وجودش باور نداره بارها در آثار دیگه به کار رفته) ولی وقتی ظرافت و هنری رو که در طراحی تمام این مدل های ریز و درشت به کار رفته در نظر بگیریم و به نحوه پرداختن به داستان که با صداپیشگی عالی ستاره هایی چون هیو جکمن، زک گالیفیاناکیس، زوئی سالدانا، استیفن فرای، اما تامپسون و تیموتی الیفنت و با دیالوگ هایی بامزه و طنز عالی شخصیت "آقای لینک" (زک گالیفیاناکیس) و رابطه دوست داشتنی بین آقای لینک و لاینل فراست (هیو جکمن) همراه شده توجه کنیم، در نهایت با انیمیشنی الهام بخش، خوش ساخت، دل نشین و به یاد ماندنی مواجه خواهیم شد که دیدنش هم برای خردسالان و هم برای بزرگسالان هر کدام به نوعی و به یک اندازه لذت بخش و شیرین خواهد بود و هر گروهی متناسب با سنش پیامی رو از این اثر جذب خواهد کرد.
"سفر روز طولانی به دل شب"
امتیاز: 8 از 10
دومین فیلم بلند Bi Gan، کارگردان چینی، پس از "آبی های کایلی" در سال 2015، که در بخش Un Certain Regard جشنواره فیلم کن 2018 به نمایش در اومد، مطمئنا فیلمی خاص برای ذائقه ای خاص به حساب میاد؛ فیلمی که بیش از هر چیز دیگری به خاطر داشتن یک سکانس پایانیِ تک شاتِ بدون کاتِ 60 دقیقه ای که به صورت سه بعدی فیلم برداری شده شناخته میشه که در طول اون، فیلم بردار شخصیت اصلی داستان رو در بخشی از مخروبه های یک شهر غبارگرفته و پوسیده از درون و بیرون در سکانسی رویاگونه و مالیخولیایی دنبال میکنه، تلاشی ستودنی که آماده سازیش دو ماه طول کشید و هفت بار تکرار شد تا در نهایت تونست رضایت بی گان رو جلب کنه. البته این نسخه ی سه بعدی نیست ولی نکته جالب اینجاست که سازنده در ابتدای فیلم از بیننده درخواست میکنه که در هر صورت، زمانی که پروتاگونیست داستان (لو هونگ وو) عینک سه بعدی رو به چشم میزنه او هم همین کار رو بکنه! برای چنین فیلم معناگرا و رویا گونه ای، انتظار فروش 40 میلیون دلاری رو در سینماهای امریکا اصلا نداشتم چون با فیلمی طرف هستیم که نماینده ای عالی برای سینمای ناب و خالص به حساب میاد، سینمایی که در اون کارگردان به جای پرداختن به داستان و تمرکز بر شخصیت پردازی و داستان سرایی، بخش غالبی از توجهش رو به فضاسازی ها و تصویرسازی ها با کمک نماها و صداها و تصویرها معطوف میکنه. بنابراین در صورتی که حوصله کمی دارید و اگه فیلمی داستان مشخص و دارای شروع و پایان مشخص نداشته باشه زود خسته میشید، این فیلم اصلا برای شما نیست. فقط زمانی میتونید زیبایی این اثر رو بچشید و غرق دنیای خیال وار شخصیت اصلی داستان بشید که حوصله کنید، وقت بگذارید و خودتون رو به جریان فکری روان کارگردان بسپارید...و ببینید که چطور تمام اون فلش بک ها و فلش فورواردها که بار روایت اثر رو به دوش میکشن (و هفتاد دقیقه ابتدایی فیلم رو به خودشون اختصاص دادن) و اون موسیقی و صداگذاری های غم انگیز، عذاب آور و رویاگونه به همراه فضاسازی عالی فیلم، همه و همه در کنار هم قرار میگیرن تا ترکیبی از جاودانگی زمان و میرایی انسان و تقابل این دو رو به زیباترین شکل به تصویر بکشن. "سفر روز طولانی در دل شب" فیلمیه که مخاطب ناآشنای سینمای ناب رو با روایت نامعمول و از هم گسیخته ش گیج و ناراضی میکنه و در عین حال، تسلط بصری کارگردان و خطرپذیری فنی او هر علاقه مند جدی چنین سینمایی رو به وجد میاره.
خوشحالم از این بابت. برای من همین که نظراتم باعث شه شاید برخی بتونن در مورد دیدن یا ندیدن اثری تصمیم بگیرن کافیه. و البته امیدوارم نظرات مرتبط با محتوای آثار بیشتر شه در سایت
ایراد شما هم کاملا وارده. من بعد از گذاشتن این کامنت متوجه اشتباهم شدم که به دلیل نبودن امکان ویرایش، نتونستم تصحیح کنم و البته به کامنت خودم هم پاسخ ندادم که صد در صد سهل انگاری از جانب منه. عذرخواهی میکنم. درست میفرمایید.
اینکه فیلم چقد بفروشه یا چند نفر ببیننش که به ما ربطی نداره. ما از فیلم لذت میبریم. تازه با این حال بازم فیلم 310 میلیون دلار فروخته (در برابر بودجه 75 میلیونی). این یعنی هر کی میخواست ببینه دیده.
دوما منتقد هم مثل من و شما انسانه دیگه، قبول داری؟ از خودش نظر داره و ممکنه به هر دلیلی نظرش موافق نظر من و شما نباشه و امتیازی که میده به مذاق من و شما خوش نیاد. آزادی بیان همینه دیگه. یعنی هر کی بتونه عقیده ش رو بیان کنه حتی اگه خیلی ها نپسندن. ضمن اینکه 73 اصلا متای بدی نیست. 73 یعنی بین خوب و خیلی خوب. این 73 هم میانگین امتیاز 50 تا نشریه و سایت هستش که 43تاشون نظرشون مثبت بوده و فقط 7نفر به نظرشون فیلم متوسطی بوده.
امتیاز من: 7 از 10
"خاکستر خالص ترین سفید است" تصویری از چین امروزی رو به نمایش میگذاره که معمولا کمتر از چیزی که باید بهش پرداخته میشه: در ورای تمام اون آسمان خراش ها و زرق و برق ها و مصنوعات مدرن ساخت بشر، میلیون ها انسان، هر روز توسط حکومتی که اسماً کمونیست ولی رسماً کاپیتالیست و سرمایه سالار هست به حاشیه رونده میشن و استعدادهای انسانی شون نادیده گرفته میشه. فیلم به زیبایی این حقیقت تلخ رو که نه تنها در چین کمونیستی، بلکه در تمامی رژیم های ایدئولوژیک دنیا جاری هست رو به تصویر میکشه و این رو میشه در نماهای مختلف فیلم مشاهده کرد. نحوه باز شدن لایه های داستان، اینکه چطور در قانون جنگل سرمایه داری، هیچ کس به هیچ کس رحم نمیکنه، اینکه چطور عشق نه چندان عینی ولی قدرتمند بین دو انسان محکوم به نابودی و فراموشیه، به طرز استادانه ای اجرا شده. بازی ها عالی هستن و حکایت از مهارت بالای بازیگران دارن، مخصوصا ژائو تائو در نقش چائو، شخصیت محوری داستان، زنی که شخصیتی بسیار قوی داره و می دونه چطور باید برای بقا بجنگه اما همچنان نمیتونه از چنگ شرایط بی رحم حاکم بر دنیا و زندگیش خلاص بشه. فیلم شاید خیلی طولانی تر از چیزی باشه که باید، و در مقاطعی هم درک داستان و مفهوم فیلم سخته اما در عین حال به مانند بسیاری از آثار سینمای شرق آسیا، شاعرانه و تاثیرگذاره، فیلمی که قطعا مناسب هر کسی نیست و نمیتونه مخاطب امروزی رو که به دیدن فیلم های پر زد و خورد و پر حادثه عادت کرده راضی کنه ولی اگر حوصله کنید و تا پایان با مسیر فیلم همراه بشید بی شک پشیمون نمیشید.
بودجه ساخت: 100 میلیون دلار
فروش: 24.7 میلیون دلار
امتیاز من: 8 از 10 (خیلی خوب)
-----------------------------------------------------------
انیمیشن "حلقه گم شده"، جدیدترین ساخته ی استودیوی پویا نمایی Laika به شمار میره (آثاری همچون کورلاین، پارا نورمن، ترول های جعبه ای، و "کوبو و دو تار"، رو در کارنامه داره) که به مانند سایر انیمیشن های این استودیوی خلاق و مبتکر، به شیوه آثاری مثل سری فیلم های "والاس و گرومیت"، "شان گوسفنده"، و "آقای روباه شگفت انگیز"، در سبک Stop Motion ساخته شده. در آثار انیمیشنی Stop Motion، مدل هایی که کاملا با دست و در ابعاد کوچک و گاها مینیاتوری ساخته شدن به صورت دستی حرکت داده میشن و به صورت پشت سر هم ازشون عکس برداری میشه و سپس با قرار دادن این تصاویر به صورت پی در پی، تصور حرکت یا همون انیمیشن در بیننده به وجود میاد. البته گاهی از مدل های دیجیتال و رایانه ای هم برای تکمیل کار استفاده میشه که معمولا شامل پس زمینه و بک گراند کار میشه وگرنه تمام مدل ها شامل کاراکترها، خانه ها، درخت ها و سایر پوشش های گیاهی، کشتی ها، حتی آب و زمین و غیره به صورت دستی و با ظرافتی مثال زدنی ساخته میشن. کریس باتلر، کارگردان و نویسنده حلقه گشمده، همکاری طولانی مدتی با شرکت لایکا داشته که شامل کارگردانی "کوبو و دو تار" و نویسندگی فیلمنامه "پارا نورمن" میشه، ضمن اینکه در انیمیشن های مثل "داستان دسپرو" هم به عنوان طراح هنری دستی بر آتش داشته و در کل از تجربه زیادی برای این کار برخوردار بوده. "حلقه گشمده" هم به مانند سایر آثار استودیو لایکا از لحن و فضایی زنده، شوخ و طنازانه بهره میبره و پر از نشاط و زندگی و زیباییه. داستان شاید کلیشه ای باشه (همراه شدن چند نفر در راه کشف سرزمینی افسانه ای که کسی به وجودش باور نداره بارها در آثار دیگه به کار رفته) ولی وقتی ظرافت و هنری رو که در طراحی تمام این مدل های ریز و درشت به کار رفته در نظر بگیریم و به نحوه پرداختن به داستان که با صداپیشگی عالی ستاره هایی چون هیو جکمن، زک گالیفیاناکیس، زوئی سالدانا، استیفن فرای، اما تامپسون و تیموتی الیفنت و با دیالوگ هایی بامزه و طنز عالی شخصیت "آقای لینک" (زک گالیفیاناکیس) و رابطه دوست داشتنی بین آقای لینک و لاینل فراست (هیو جکمن) همراه شده توجه کنیم، در نهایت با انیمیشنی الهام بخش، خوش ساخت، دل نشین و به یاد ماندنی مواجه خواهیم شد که دیدنش هم برای خردسالان و هم برای بزرگسالان هر کدام به نوعی و به یک اندازه لذت بخش و شیرین خواهد بود و هر گروهی متناسب با سنش پیامی رو از این اثر جذب خواهد کرد.
با نظرتون موافقم ولی web-dl کیفیتش خوبه. یعنی در حدی خوب هست که بشه لذت برد
امتیاز: 8 از 10
دومین فیلم بلند Bi Gan، کارگردان چینی، پس از "آبی های کایلی" در سال 2015، که در بخش Un Certain Regard جشنواره فیلم کن 2018 به نمایش در اومد، مطمئنا فیلمی خاص برای ذائقه ای خاص به حساب میاد؛ فیلمی که بیش از هر چیز دیگری به خاطر داشتن یک سکانس پایانیِ تک شاتِ بدون کاتِ 60 دقیقه ای که به صورت سه بعدی فیلم برداری شده شناخته میشه که در طول اون، فیلم بردار شخصیت اصلی داستان رو در بخشی از مخروبه های یک شهر غبارگرفته و پوسیده از درون و بیرون در سکانسی رویاگونه و مالیخولیایی دنبال میکنه، تلاشی ستودنی که آماده سازیش دو ماه طول کشید و هفت بار تکرار شد تا در نهایت تونست رضایت بی گان رو جلب کنه. البته این نسخه ی سه بعدی نیست ولی نکته جالب اینجاست که سازنده در ابتدای فیلم از بیننده درخواست میکنه که در هر صورت، زمانی که پروتاگونیست داستان (لو هونگ وو) عینک سه بعدی رو به چشم میزنه او هم همین کار رو بکنه! برای چنین فیلم معناگرا و رویا گونه ای، انتظار فروش 40 میلیون دلاری رو در سینماهای امریکا اصلا نداشتم چون با فیلمی طرف هستیم که نماینده ای عالی برای سینمای ناب و خالص به حساب میاد، سینمایی که در اون کارگردان به جای پرداختن به داستان و تمرکز بر شخصیت پردازی و داستان سرایی، بخش غالبی از توجهش رو به فضاسازی ها و تصویرسازی ها با کمک نماها و صداها و تصویرها معطوف میکنه. بنابراین در صورتی که حوصله کمی دارید و اگه فیلمی داستان مشخص و دارای شروع و پایان مشخص نداشته باشه زود خسته میشید، این فیلم اصلا برای شما نیست. فقط زمانی میتونید زیبایی این اثر رو بچشید و غرق دنیای خیال وار شخصیت اصلی داستان بشید که حوصله کنید، وقت بگذارید و خودتون رو به جریان فکری روان کارگردان بسپارید...و ببینید که چطور تمام اون فلش بک ها و فلش فورواردها که بار روایت اثر رو به دوش میکشن (و هفتاد دقیقه ابتدایی فیلم رو به خودشون اختصاص دادن) و اون موسیقی و صداگذاری های غم انگیز، عذاب آور و رویاگونه به همراه فضاسازی عالی فیلم، همه و همه در کنار هم قرار میگیرن تا ترکیبی از جاودانگی زمان و میرایی انسان و تقابل این دو رو به زیباترین شکل به تصویر بکشن. "سفر روز طولانی در دل شب" فیلمیه که مخاطب ناآشنای سینمای ناب رو با روایت نامعمول و از هم گسیخته ش گیج و ناراضی میکنه و در عین حال، تسلط بصری کارگردان و خطرپذیری فنی او هر علاقه مند جدی چنین سینمایی رو به وجد میاره.