داستان این فیلم درباره دختری سایبورگ تحت عنوان آلیتا است که در دنیای پسا-رستاخیزی زندگی میکند و به طور کامل حافظه خود را از دست داده است. دکتر سایبرنتیک او را در تودهای زباله پیدا کرده و پس از بازسازی وظیفه مراقبت از وی را برعهده میگیرد. وی تنها سایبورگ افسانهای هنرهای رزمی پانزر کونست را به خاطر دارد و همین موضوع باعث میشود که به شکارچی جایزهبگیر تبدیل شود و...
محبوبیت اقتباس از مانگاهای ژاپنی در سالهای اخیر در هالیوود گسترش فراوانی یافته و تهیه کنندگان به این نتیجه رسیده اند که این داستانهای جذاب و خواندنی ژاپنی، می توانند تماشاگران بسیاری را به سالن های سینما بیاورند. پیش از این فیلم « شبح درون پوسته » با بازی اسکارلت یوهانسون نیز از مانگایی ژاپنی اقتباس شده بود که به فروش قابل قبولی در سینما دست پیدا کرد. حالا نوبت به داستان « آلیتا » از نویسنده ژاپنی، یوکیتو کیشیرو رسیده تا سر از سالن های سینمای هالیوود در آورد. این مانگای ژاپنی نخستین بار در سال 1990 خلق و طراحی شد و تا سال 1995 ، 9 جلد از آن نیز منتشر شد. حالا ببینیم که آیا همکاری مشترک جیمز کامرون و رابرت رودریگز توانسته نتیجه موفقی داشته باشد یا خیر.
داستان فیلم در آینده رخ می دهد جایی که مردم به دو دسته تقسیم شده اند، عده ای در آسمان و میان ابرها زندگی فوق العاده ای دارند و عده ای در زمین نگون بخت با انبوهی از مشکلات ساکن شده اند. جایی که دکتر ایدو ( کریستوف والتز ) در میان ویرانه ها دختر سایبورگی را می یابد که بدن آن ویران شده اما مغزش بطور حیرت انگیزی سالم مانده است. او تصمیم می گیرد دختر را به آزمایشگاه خودش ببرد و برای او بدنی تازه خلق کند، او پس از موفقیت نام دختر را « آلیتا » ( رزا سالازار ) می گذارد. اما مشکلی که وجود دارد این هست که آلیتا از گذشته خود بی اطلاع است و نمی داند که قبلاً چه کسی بوده و چه فعالیتی انجام می داده تا اینکه با پسری به نام هوگو ( کیان جانسون ) آشنا می شود که برای مرد خبیثی به نام وکتور ( ماهرشالا علی ) کار می کند و...
مانگاهای ژاپنی در بخش ایده پردازی و خلاقیت های طراحی، همواره از پیشگام ترین ها در خلق دنیاهای خیالی بوده اند. میزان جزئیات تصویری در این کمیک های مصور به حدی بالاست که کار را برای اقتباس کنندگان سینمایی از این آثار به جهت بدیع بودن فضای قصه، تا حد زیادی راحت می کند. « آلیتا : فرشته جنگ » نیز مانند « شبح درون پوسته »، در بخش های فنی و در راٌس آن جلوه های ویژه، اثری برجسته محسوب می شود که دارای جزئیات تصویری فراوان می باشد و امکان ندارد که مخاطب خود را شگفت زده نکند. شهر خیالی خلق شده در « آلیتا » همواره المان هایی برای غافل گیر کردن مخاطب دارد و مسابقات عجیب و غریبی هم که در آن ترتیب داده می شود، می تواند هیجان تماشاگر را دو چندان نماید. در مجموع باید گفت که « آلیتا » در بخش اکشن و جلوه های ویژه توانسته اثری برجسته باشد و رضایت مخاطبش را جلب نماید.
اما مشکل اصلی فیلم نه در جلوه های ویژه که کاملاً تحسین برانگیز هستند، بلکه در فیلمنامه پر ایراد قصه می باشد که از هم گسیخته و سردرگم است و در تمام پرده ها دچار مشکل می باشد. فیلم در گام نخست از پرداخت شخصیت ها عاجز است و نمی تواند قهرمان، ضد قهرمان و حتی شخصیت منفی خود را به درستی پرورش دهد و در این خصوص به کلیشه ها روی می آورد. این ایراد زمانی پر رنگ تر می شود که بدانیم مانگاهای ژاپنی همواره از دقیق ترین شخصیت پردازی ها در قصه بهره می بردند و خالقین آنها با ریز بینی فراوان، پیامهای اجتماعی و سیاسی و حتی فرهنگی را در لایه های پنهان قصه خود قرار داده و به مخاطب انتقال می دادند. اما اینجا در اقتباس سینمایی همه چیز در مسیر کلیشه های ژانر گام برداشته و فاقد پیچش های داستانی می باشد.
« آلیتا : فرشته جنگ » شباهت های بسیاری به فیلم ایلیزیوم (Elysium) پیدا کرده و مسیری هم که در داستان طی می شود به جز چند تفاوت کوچک، در همان راستا قدم بر می دارد. البته در این بین باید به ساخته های دو سال اخیر سینما نظیر « بازیکن آماده شماره یک » و « موتورهای فانی » و چندین فیلم دیگر نیز اشاره کرد که به مبارزه علیه سیستم و اختلافات طبقاتی و نظام سرمایه داری و مسائلی از این دست، نگاه یکسانی داشته و تفاوت چندانی از یکدیگر نداشته اند. « آلیتا : فرشته جنگ » نیز در مسیر کلیشه های مبحث " فرد در مقابل سیستم " قرار می گیرد و مسئله ناامید کننده اینکه دستاورد جدیدی در بخش روایت داستان بدست نمی آورد. در مجموع به نظر می رسد که بخش داستانی بی اهمیت ترین مسئله درباره این فیلم بوده است.
رزا سالازار، بازیگر نقش اصلی فیلم که با چشمان بزرگ از دیگران متمایز شده، حضور موفقی در نقش اصلی فیلم داشته است. سالازار که اخیراً او را در فیلم « جعبه پرنده » نتفلکیس دیده بودیم، یکی از معدود بازیگران موفق فیلم به شمار می رود. دیگر چهره های آشنای فیلم نظیر جنیفر کانلی حضور بی اهمیتی در فیلم دارد و به نظر می رسد که تنها به جهت تبلیغات و بازاریابی در اثر از آنها استفاده شده است. ماهرشالا علی نیز یکی از بازیهای ناامید کننده اثر را رقم زده که بیشتر به جهت شخصیت پردازی ضعیف وکتور می باشد که شخصیت منفی کلیشه ای داستان است.
اگر خیلی توقعی از فیلمنامه نداشته باشید و پیچش های داستانی و درام و شخصیت پردازی و مسائلی از این دست ذهنتان را درگیر نمی کند، باید گفت که « آلیتا : فرشته جنگ » می تواند اثری جذاب و تماشایی برای شما باشد. جلوه های ویژه فیلم چشم نواز هستند و مخصوصاً اگر بتوان آن را به صورت سه بعدی یا در سینماهای IMAX دید، لذت تماشای آن چند برابر نیز خواهد بود. « آلیتا : فرشته جنگ » می تواند مخاطبش را حسابی سرگم کند اما برای اینکه در ذهن او باقی بماند یا موجب تحریک اندیشه او شود، زیادی نحیف و از هم گسیخته است؛ هرچند که برای کارگردان که در سالهای گذشته از « شهر گناه » به « ماچته » رسیده بود، یک قدم بلند رو به جلو محسوب می شود!
جیک سالی سرباز فلج نیروی دریایی به ماموریتی در پاندورا، قمر یکی از سیارات دوردست میرود. او در میابد که که انسانها قصد دارند موجودات شبه انسان پاندورا بنام «ناوی» را نابود کنند تا منابع با ارزش آنها که در جنگلهایشان نهفته است، را بدست آورند. جیک با یک هویت «آواتار» به داخل مردم ناوی نفوذ می کند، و از طرفی هم به سرهنگ کوارتیچ قول می دهد با ارتش همکاری کند...
«نیک فیوری» مدیر سازمان بین المللی S.H.I.E.L.D است که وظیفه این سازمان برقراری آرامش در جهان می باشد. زمانی که فیوری درمیابد که امنیت زمین توسط «لوکی» مورد تهدید قرار گرفته است، به کمک ابرقهرمانانی چون «مرد آهنی»، «هالک شگفت انگیز»، «تور»، «کاپیتان آمریکا»، و «بیوهی سیاه» با او مقابله می کنند، تا جهان را از فاجعه ای بزرگ نجات دهند...
«ناخدا باربوسا» (راش) کشتي «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مرواريد سياه» را در اختيار مي گيرد و بعدا به شهر پورت رويال حمله مي برد و «اليزابت سوان» (نايتلي) دختر فرماندار (پرايس) را مي ربايد. «ويل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکي «اليزابت» با «جک» متحد مي شود تا «اليزابت» را نجات دهند و «مرواريد سياه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفريني باعث شده «باربوسا» و خدمه اش براي هميشه در پرتو هر نور مهتابي به اسکلت هايي زنده تغيير شکل يابند...
«تونی استارک» که یک مخترع و کارخانه دار میلیاردر است، به وسیله چند نفر دزدیده می شود و آنها او را مجبور می کنند که سلاحی اسرار آمیز بسازد اما به جای آن استارک زره ای آهنین می سازد و به وسیله این زره از چنگشان می گریزد و به آمریکا بر می گردد و تصمیم می گیرد از این زره برای مبارزه با شر استفاده کند.
فیلم درباره وید ویلسون است. مامور سابق نیرو های ویژه که به یک مزدور تبدیل شده کسی که مورد یک آزمایش شرورانه قرار گرفت که به او قدرت های شفابخشی تسریع شده بخشید و شخصیت ددپول را به وجود آورد. به همراه توانایی های جدید و حس شوخ طبعی تاریک و مرموز خود، ددپول به دنبال شکار مردی است که تقریبا زندگی او را نابود کرده بود.
پس از رخدادهای انتقامجویان: عصر اولتران، ثور بدون چکش خود میولنیر در دنیای دیگر زندانی شده است و در آنجا باید به منظور بازگشت به موقع به آسگارد و جلوگیری از رویداد محتمل الوقوع راگناروک (نبرد پایانی و فرجام کار جهان در اساطیر اسکاندیناوی)، توسط شخصیت بد ذات هلا در یک مبارزه به سبک گلادیاتورها در مقابل دوست قدیمیاش هالک قرار گیرد...
دنیای «تونی استارک» ( رابرت داونی جونیر ) توسط یک تروریست نیرومند مشهور به «ماندارین» ( بن کینگزلی ) از هم پاشیده می شود. استارک تصمیم می گیرد دوباره شروع به بازسازی کرده و این رقیب سرسخت را شکست دهد...
Thor نام جنگجوی مغرور و قدرتمند سرزمین آسگار است . Thor با قدرت خارج العاده خود برای زندگی در میان انسانها به سیاره زمین فرستاده میشود . زمینی که خیلی زود او را مبدل به یکی از بهترین مدافعان خود میکند …