کاملا با شما موافقم . اما وقتی که همراه مریل استریپ تام هنکس هم بازی کنه و اسپیلبرگ کارگردانی قطعا با فیلمی درجه 1 و شاید بی نقص طرف هستیم و به نظر من این فیلم شاید اسکار بهترین فیلم رو ببره .
با سلام خدمت شما دوست عزیز، به نکته ی خوبی اشاره کردید که در سینمای هیچکاک همواره به چشم می خوره
برای درک بهتر این ویژگی هیچکاک توسط دوستان ( که به احتمال زیاد خودشون هم آگاه هستن از قبل)، سبک روایت این کارگردان رو با کارگردان بزرگ دیگری یعنی "استنلی کوبریک" مقایسه می کنم. البته به این معنا نیست که یکی از دیگری برتر است، فقط در این مورد با هم موافق نبودند و نظر متفاوتی داشتند.
هیچکاک همیشه در پایان فیلم هاش توضیح بسیار کوتاهی رو ( در حد یک سکانس که در اکثر موارد فلش بک هست یا چند دیالوگ) به بیننده ارائه می ده تا بیننده تنها برداشتی که هیچکاک می خواد رو داشته باشه و از تئوری ها، نظرپردازی ها، حدس و گمان ها و ... جلوگیری بشه. نمونه ی واضح هم همین سرگیجه
اما کوبریک، بر این باور نیست. یک جمله ای منسوب به ایشون خوندم که می گفت: نمی توانم برای تابلوی مونالیزا ارزشی قائل باشم زیرا داوینچی آنرا "توضیح " داد: "می خندد تا رازی را از معشوقه اش پنهان کند."
مثلا در پایان درخشش، یکی از آثار بسیار زیبا و حرفه ای کوبریک ما تصویری از جک تورنس در یک پارتی متعلق به سال ۱۹۲۷ ( یا همین حدودا) می بینیم و کات! فیلم همانجا تمام می شود و بیننده می تواند هر برداشتی داشته باشد. بعضی این را ویژگی بسیار عالی و حرفه ای می خوانند و بعضی دیگر آنرا نوعی ضعف قلمداد می کنند که ناشی از ابهام بیش از حد لازم است.
هیچکاک اگر می بود قطعا از دسته ی دوم می بود، چون خود او هم سعی می کرد تا حد ممکن ابهام زدایی کند.
بهر حال سبک و دید هر یک بسیار قابل احترام و حرفه ای هست و از نظر بنده هیچکدام رو نمی توان نقص قلمداد کرد.
عبارت ballad یک فرم موسیقی هستش که در موسیقی کلاسیک به وجود اومد ، اگه بخواید به پارسی ترجمش کنید می شه "شعار" ، خیلی از دوستان رو دیدم که در ترجمه ی این عبارت دچار مشکل شده بودند
رابرت زمکیس و اسپیلبرگ برای یک پروژه ی سای-فای هیجانی کمدی به هم بیافتن؟ نتیجه ی کار غیر از همچین شاهکار خاطره انگیزی می شد اشکال داشت، این سه گانه از معدود سهگانه هاییه که به هیچ وجه افت نداشته و همه ی قسمت ها در یک سطح کیفیت و فیلمنامه قرار داره و حتی فیلمنامه هر قسمت هیجان انگیزتر هم میشه، در کل فیلمیه که هر وقت بهش فکر کنید ناخودآگاه لبخند می زنید و هر وقت اسم ماشین زمان رو بشنوید یادش میافتید، دوستانی که هنوز ندیدن بهشون پبشنهاد میکنم که در سه روز متوالی این سه گانه رو ببینند چون که اگه در یک روز ببینید مغزتون هنگ می کنه و اگه زیاد بینشون فاصله بیافته نکات ریز و جذاب داستان رو از دست میدید ، در کل اگه ندیدید ببینید و اگه هم دیدید، دوباره ببینید
پ.ن :من هنوز فیلم رو ندیدم
برای درک بهتر این ویژگی هیچکاک توسط دوستان ( که به احتمال زیاد خودشون هم آگاه هستن از قبل)، سبک روایت این کارگردان رو با کارگردان بزرگ دیگری یعنی "استنلی کوبریک" مقایسه می کنم. البته به این معنا نیست که یکی از دیگری برتر است، فقط در این مورد با هم موافق نبودند و نظر متفاوتی داشتند.
هیچکاک همیشه در پایان فیلم هاش توضیح بسیار کوتاهی رو ( در حد یک سکانس که در اکثر موارد فلش بک هست یا چند دیالوگ) به بیننده ارائه می ده تا بیننده تنها برداشتی که هیچکاک می خواد رو داشته باشه و از تئوری ها، نظرپردازی ها، حدس و گمان ها و ... جلوگیری بشه. نمونه ی واضح هم همین سرگیجه
اما کوبریک، بر این باور نیست. یک جمله ای منسوب به ایشون خوندم که می گفت: نمی توانم برای تابلوی مونالیزا ارزشی قائل باشم زیرا داوینچی آنرا "توضیح " داد: "می خندد تا رازی را از معشوقه اش پنهان کند."
مثلا در پایان درخشش، یکی از آثار بسیار زیبا و حرفه ای کوبریک ما تصویری از جک تورنس در یک پارتی متعلق به سال ۱۹۲۷ ( یا همین حدودا) می بینیم و کات! فیلم همانجا تمام می شود و بیننده می تواند هر برداشتی داشته باشد. بعضی این را ویژگی بسیار عالی و حرفه ای می خوانند و بعضی دیگر آنرا نوعی ضعف قلمداد می کنند که ناشی از ابهام بیش از حد لازم است.
هیچکاک اگر می بود قطعا از دسته ی دوم می بود، چون خود او هم سعی می کرد تا حد ممکن ابهام زدایی کند.
بهر حال سبک و دید هر یک بسیار قابل احترام و حرفه ای هست و از نظر بنده هیچکدام رو نمی توان نقص قلمداد کرد.