الیوت داستان وحشتناکی را تعریف می کند که باعث ترسیدن بووگ می شود. بووگ از کمپ تابستانی بیرون می رود و می گوید تا زمانی که افسانه ای که الیوت درباره اش گفته از بین نرود، به کمپ باز نمی گردد. الیوت که مصمم است به بووگ کمک کند، با همکاری دیگر حیوانات جنگل کاری می کنند ترس او بریزد ...
داستان درباره یک خرس قهوهای به نام بوگ است که اهلی شده و برای یک محیط بان کار میکند او با یک گوزن به نام الیوت آشنا شده و همین گوزن زندگی متمدن او را به هم می ریزد طوری که محیطبان مجبور میشود هر دوی آنها را به جنگل بازگرداند و آنها در تلاشی کورکورانه هستند تا از این جنگل فرار کرده و به شهر بازگدند در این میان یک شکارچی به دنبال آنهاست اما آنها با نقشه و با کمک یکدیگر تمام شکارچیان فراری میدهند اما به جنگل عادت کرده و دیگر به شهر باز نمیگردند...