دو دوست به نام های روسکان و رانین میخواهند با تاسیس یک شرکت ساخت و ساز از بیکاری فرار کنند. بی سوادی و بی اطلاعی آن ها مانع و مساله ی مهمی نیست چرا که رفیق روسکان کار ها را راه می اندازد...
آنترو با کاریتا درگیر می شود که به طور تصادفی باردار می شود. آنترو میخواهد کودک را سقط کند، اما کاریتا او را تهدید میکند که باجگیری میکند تا او را وادار به تشکیل خانواده کند...