یوهانس با پدرش، بیوه میانسال اولریک، در یک شهر ماهیگیری کوچک در بخش شمالی دانمارک زندگی می کند. آنها زندگی معمولی آرامی دارند و هر کدام به شغل جداگانه خود در صنعت ماهیگیری فکر می کنند. اولریک دلتنگ عشق و لطافت یک زن است و ترتیبی می دهد که "روزیتا"جوان، زیبا و فیلیپینی به دانمارک بیاید ...