در دههی ۱۸۴۰، خانوادهی برجستهی بودنبروک در شهر تجاری لوبک زندگی میکنند. پدر خانواده، کنسول ژان بودنبروک، از فرزندانش (توماس، کریستیان و تونی) انتظار دارد که در صورت لزوم، خوشبختی خود را فدای موفقیت شرکت خانوادگی کنند. این حقیقت تلخ اولین بار توسط دخترش تونی درک میشود.