ماهسون، صاحب یک کازینو غیرقانونی، در تلاش است تا با حملات پلیس کنار بیاید. او تصمیم می گیرد به عنوان یک حزب سیاسی جعلی به تجارت خود ادامه دهد. این ایده او و دوستانش را به ماجرایی سوق می دهد که هرگز انتظارش را نداشتند...
پوکا بعد از اینکه 4 سالشو در آنکارا میگذرونه ، دوست پسری که اون 4 سال رو باهاش بوده ترک میکنه و به ازمیر و به پیش خانوادش برمیگرده . خیلی ناراحته و فکر میکنه که دنیا به آخر رسیده . تلخی عشق رو به بدترین شکلش تجربه میکنه و در تنهایی فرو میره . آهنگ های غم انگیز جدایی گوش میکنه و گوش به زنگ میمونه برای اینکه دوستش دوباره زنگ بزنه و بگه بیا آشتی کنیم . در این بین هر چی پیدا کنه اونو میخوره ، چون در افسردگی به سر میبره . در همین حال ...