در طول روز، خدایان مصری کار خود را بسیار جدی می گیرند. با این حال، در اوقات فراغت خود، خدایان تا آنجا که می توانند با شرکت در طیف گسترده ای از فعالیت ها از خود لذت می برند. بینشی از زندگی پر انرژی خدایان و هرج و مرج ناگهانی که آنها به طور روزانه در آن قرار می گیرند.
زمانیکه یک دختر مدرسه ای 16 ساله پی می برد که یک جادوگر است، خاله هایش او را کمک می کنند که بتواند این قدرتش را کنترل کند و همچنین قدرت های جادویی جدیدی به دست آورد.
ماجرا در مورد خانواده ای است که در نیویورک رستورانی دارند و در آنجا مشغول به کارند ولی تفاوت آنها با دیگران این است که میتوانند کارهای جادویی عجیبی انجام دهند که خیلی در کارها به آنها کمک میکند ولی با این حال پدر خانواده که به آنها این فنون جادویی را آموزش می دهد از آنها میخواهد تا تمامی کارهای خود را با جادو انجام ندهند و کسی متوجه جادوگر بودن آنها نشود...
هم اتاقی های ابرقهرمانی رابین، سایبورگ، استارفایر، ریون و هیولا بوی دوست دارند روز را نجات دهند، اما وقتی مبارزه با جرم و جنایت را تمام کنند چه اتفاقی می افتد؟
جاش که از دبیرستان دور افتاده است که در جستجوی دوست دختر گمشده خود پس از آخرالزمان است و در این حین او به گروهی میپیوندد که در راه با آنها به بسیاری از چیزهای عجیب روبرو خواهند شد
داستان از آن جا شروع می شود که شخصی ساده دل از زندگی خود سیر می شود. در همین حین که از کنار یک رودخانه رد می شود، ناگهان چشم او به یک شئ در آب است و می درخشد می افتد. سپس او به سراغ آن شئ می رود و آن را به خانه می برد. وی در منزل آن را به طور ناگهانی به صورت خود میزند که به صورت یک شخص صورت سبز در می آید. اکنون وی خیلی قدرتمند شده و به راحتی هر کاری را که بخواهد می تواند انجام دهد.