زمانی که رجب در سوگواری از دست دادن دوستش "عیصمت" است، متوجه میشود که عیصمت یک قرار داده نا تمام برای حمل یک گروه ورزشکار به خارج از کشور برای رقابت های ورزشی المپیک بر جای گذاشته است ، رجب نیز با نوراله به وسیله ی اتوبوس عیصمت راهی جاده می شوند ، در حین سفر رجب پیشنهاد ناهار به ورزشکاران را می دهد ولی داخل رستوران به سرآشپز طبق دستور غذایی خودش پیشنهاد میکند که روغن موتور به غذا اضافه کند و اینگونه است که ورزشکاران بعد از خوردن لوبیا مسموم میشوند و رجب پس از متوجه شدن این موضوع تصمیم میگیرد با گروه خودش به جای آن ها وارد مسابقات بشود...
فیلم داستان یک خلبان جوان را روایت می کند که برای نشان دادن استعداد خود در خلبانی ، هدایت یک هواپیما را برای سفر به قاره ی آسیا بر عهده می گیرد. اما اواسط راه به آنها گزارش می دهند که جزیرهای روبرویشان وجود دارد که آشتفشانش فعال شده است و…
داستان فیلم در مورد مردی بنام «رجب» است که سعی دارد دختری را که در دوران کودکی دوستش داشته را تحت تاثیر قرار دهد. گرچه ممکن است داستان این فیلم عاشقانه بنظر برسد، اما عاشقانه نیست...
مردی ضعیف وقتی که پی می برد به خاطر کلاه برداری باید به زندان برود، وحشت می کند. او از یک معلم هنرهای رزمی کمک می گیرد تا برای روبرو شدن با زندانی هایی که احتمالا با او نمی سازند، آماده شود…
«جون هاونز» (کامرون دیاز) در یک سفر هوایی با مرد مرموزی بنام «روی میلر» (تام کروز) آشنا می شود، غافل از اینکه او یک ابر جاسوس است که با قصد قبلی سر راهش سبز شده. با ماجراهایی که به دنبال این آشنایی روی می دهد، زندگی آن دو به هم گره می خورد و...