-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
(حاوی اسپویل)
شکل حماقت:
دوست دارید فیلمی بسازید که مورد توجه تمامی منتقدان قرار گیرد؟ دوست دارید فیلمی بسازید که جوایز تمام جشنوارهها و مسابقات مهم را درو کند؟ اگر جوابتان بلی است، در مورد روابط عاطفی غیرمتعارف فیلم بسازید؛ مثلاً روابط همجنسگرایانه یا روابط جنسی بین انسان و هیولاهای عجیب و غریب. انگار منتقدان با این فیلمها که رو به رو میشوند ابا دارند از نقد کردن، میترسند متهم شوند به مخالفت با مضمون، میترسند متهم شوند به تحجر، به عقبماندگی، به سنتی بودن. پس نقد را تقلیل میدهند به روابط عمومیِ فیلم شدن، به توجیه اشتباهات و خطاها، به تعریف و تمجید. دلم برایشان میسوزد. صدای فریادهایشان را میشنوید؟ التماس میکنند که نمیخواهند ترور شخصیت شوند، نمیخواهند مورد هجوم کمپینها و گروههای حامی این مضامین قرار گیرند، نمیخواهند این فیلمِ آخرشان باشد…
در سالهای اخیر فیلمهای این چنینی کم ساخته نشدهاند، اما قطعاً یکی از بدترینشان همین «شکل آب» (با عنوان اصلی «The Shape of Water») ساخته گیرمو دل تورو است. کارگردانی، فیلمبرداری، و بازیگری را رها کنید، بیایید بچسبیم به فیلمنامه. اگر فیلم را دیدهاید، سعی کنید به سوالات زیر پاسخ دهید. اگر فیلم را ندیدهاید، حتماً موقع دیدن فیلم به سوالات زیر فکر کنید تا بفهمید با چه اثر احمقانهای مواجهید. یا علی مددی!
اجازه بدهید با صریحترین سوال شروع کنم، صحنههای خودارضایی چه کمکی به فیلم کرده؟ داستان را پیش میبرند؟ شخصیت را میسازند؟ اشتباه نکنید! جهتگیری من ابداً اعتقادی نیست. سوالم این است که چرا هالیوودِ امروز حاضر شده صحنههای جنسی مشمئزکننده را به هر قیمتی و بدون این که داستان ایجاب کند حُقنه کند در تولیداتش؟
چطور من باور کنم این موجود عجیب و غریب و زخمی توانسته مسیر خانه تا سینما را طی کند بدون این که ردِ خونی از خود به جا بگذارد؟ سپس ایستاده و غرق تماشای فیلم شده، در حالی که میداند خطر انسانها تهدیدش میکند و لازم است سریعاً برگردد درون آب؟ اصلاً چطور وارد سالن شده بدون این که کسی او را ببیند؟ سینماها تا این حد بی در و پیکرند؟ اگر بله، پس این همه آمار و ارقام در مورد تعداد تماشاچیان و فروش، کوچکترین اعتباری ندارد (البته بدون در نظر گرفتن این رویه منطقی نیز این آمار و ارقام چندان معتبر نیستند. چرا؟ همین فیلم به وسیله همین آمار اعتبار یافته).
چطور یک خدمتکار میتواند بدون کوچکترین مراقبت و نظارتی وارد سریترین اتاق یک مرکز مطالعاتِ فضایی شود و آنجا نهار بخورد؟ جالبتر این که تنها کسی که متوجه حضور پنهانی او میشود یک جاسوس روسی است. این اتاق با این درجه محرمانگی نباید مراقبتهای شدیدتری داشته باشد؟ همین سوالها به چگونگی دزدیدن این هیولا نیز وارد است!
چطور من باور کنم موجودی که به شدت ضعیف شده و باید هر چه سریعتر آزاد شود میتواند بعد از اصابت چندین گلوله و «مرگ» با استفاده از قدرتهای ماورایی خود را زنده کند؟ اصلاً این چه «خدایی» است که کچل را مودار میکند، خود را زنده میکند، اما قادر نیست جلوی ضعیف شدن خود را بگیرد؟
آیا ممکن است بتوان یک مرد بالغ را با فرو کردن انگشت درون سوراخی که گلوله در بدنش ایجاد کرده روی زمین کِشید؟ واقعاً ممکن است؟
چرا نزدیکترین دوست خدمتکار کوچکترین واکنشی به رابطه جنسی او و هیولای داستان نشان نمیدهد؟ مگر نه این که در نظر او این موجود یک هیولای ترسناک است؟ اصلاً هیولا نه، حیوان که هست! واقعاً این موضوع تا این حد طبیعی است؟
آشکار شدن تمایلات همجنسگرایانه مرد همسایه چه کمکی به پیشرفت داستان میکند؟ آیا راه دیگری وجود ندارد برای باورپذیر کردن رابطه انسانی زن خدمتکار و مرد همسایه؟ مرد همسایه حتماً باید همجنسگرا باشد تا عدم وجود تمایلات جنسی بین این دو طبیعی به نظر برسد؟ تا این حد سقوط کردهاید رفقای روشنفکر غربی؟ کلاهتان را بالاتر بگذارید!
چطور زن خدمتکار و هیولای عجیبالخلقه پس از باز شدنِ درِ حمام و خالی شدن آب با آن فشار مهیب هنوز سر پا ایستادهاند و ذرهای تکان نخوردهاند؟ فشار آب منطقاً و فیزیکاً نباید آنها را تکان میداد؟ به نظر میآید فشار آب روی در حمام بسیار زیاد است. چطور همچین فشاری به پنجرهها وارد نمیشود؟
چرا مرد همسایه وقتی با صحنه خورده شدن سر گربهاش توسط «خداوند» عزیز مواجه میشود ناراحت نمیشود؟ همچین صحنهی مشمئزکنندهای اگر برای یک گربه خیابانی هم اتفاق بیفتد زجرآور است چه رسد به حیوان خانگی!
چرا رفقای بزرگوار منتظرند باران ببارد، آب بندرگاه بالا بیاید، و دریچهها باز شوند تا این موجودِ جمعِ نقیضین را آزاد کنند؟ نمیتوانند همان طور که او را سوارِ وَن از مرکز تحقیقات به خانه منتقل کردند بروند سمت ساحل و مستقیماً او را در اقیانوس رها کنند؟ نمیتوانند؟ صد رحمت به فیلم هندی!
در مورد این فیلم همین طور میتوان سوال پرسید و هاج و واج ماند. اما دوست دارم در انتها دوباره اشاره کنم به جریان فکری منحرفی که پشت ساخت این فیلم است، رفقایی که از کوچکترین بهانهها برای طرح تمایلاتِ جنسیِ منحرفانه عبور نکردهاند اما حاضر شدهاند فیلمشان با این حجم از حفرههای منطقی روی پرده برود. در واقع، سوال اصلی که باید پرسیده شود این است: این فیلم با چه هدفی ساخته شده؟ طبیعی جلوه دادن روابط منحرف؟ یا نه، بالاتر، طبیعی جلوه دادن حضور هیولاهایی با قدرتهای خداوندی بین مردم؟ ذهن ما بینندگان برای چه آیندهای در حال آمادهسازی است؟
وبسایت «مسعود شکرنژاد»
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
فیلم "رودخانه ویند" که اسم آن برگرفته از منطقهای در آمریکای شمالی است، محلی است که حوادث فیلم در آن اتفاق میافتد. منطقهای خلوت با سرمای سوزان که امنیت آن چندان توسط دولت مورد توجه قرار است. فضای فیلم چندان شلوغ نیست و در زمانی که فیلمهای ابرقهرمانی و سرگرمکننده تعدادشون زیاد شده، کمتر از این نوع فیلمها رو میبینیم. لوکیشنهای طبیعی و آهسته پیش رفتن فیلم کاملا مخاطب رو با فیلم همراه میکنه. تصویر هم جای خیلی از دیالوگهای رو گرفته و به این صورت میشه با کارکترها همذاتپنداری کرد. داستان فیلم برگرفته از یک واقعیت هست و چندان هم خاص نیست اما فیلمنامه اینقدر خوب ساخته و پرداخته شده که هم بعد معمایی و هم بعد اکشن و جنایی بودنش عالی بوده. جنبه روانی و مشکلات درونی هم تو این فیلم بررسی میشه. بازی "جرمی رنو" فوقالعاده و کلا بازی همه کارکترها قابل قبول هست. بنظرم ایراد خاصی به فیلم وارد نیست و همین باعث میشه که حاظر نشید یه لحظهاشم از دست بدید.
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
"بازیکن شماره یک آماده" جدیدترین اثر اسپیلبرگ است که جزو فیلمهای نسبتا موفق سال 2018 در فروش گیشه محسوب میشود. از ابتدای فیلم مشخص است که در یک محیط کاملا جدید و شلوغ هستیم؛ جایی که حتی پیرزن ها نیز وارد دنیای بی پایان و متنوع مجازی شده اند. به دلیل ماهیت داستان، فضای فیلم شلوغ است و برخی اتفاقات بدون پیش زمینه صورت میگیرد. همانند آواتار، بخش زیادی از فیلم، نه افراد واقعی، که آواتار افراد را نشان می دهد. بنابراین نقش جلوه های ویژه بسیار پررنگ است. جلوه های ویژه را نمی توان عالی تلقی کرد و بنظر نمیرسید که اصلا قصد طبیعی بودن صحنه ها مد نظر بوده باشد و هدف خاص بودن صحنه ها و بخصوص چهره ها بود. نقطه ضعف جلوه های ویژه صحنه های سریع، پرتحرک و پر المان بود که بیشتر سعی شده بود با تغییر زاویه سریع دوربین یا گم شدن در نور، پوشش داده شود و در اینجا فیلم از یک اثر جدی خارج میشد و همانند انیمه ها ادامه پیدا میکند. هیجان در سراسر فیلم حس میشود، حتی در برخی قسمتها که موضوع چندان برای مخاطب جا افتاده نیست. نیمه اول فیلم جذابیت و استحکام بیشتری دارد و در نیمه دوم شاهد افت در داستان و فیلمنامه نویسی هستیم. برخی اتفاقات در حد سایر قسمتهای فیلم نیست و این ایدههای ابتدایی کمی عجیب است. برای مثال پایان کار شخصیت منفی داستان یا نحوه گرفتن پولهای دیگران. یا کاغذی که نقش مهمی در فیلم دارد ولی مشخص نیست چرا در دنیایی که همه چیز از صفر تا صد دیجیتالی است، تکه کاغذی به آن مهمی باید در جلوی دستگاهی چسبانده شود تا بعدا از آن استفاده شود. فیلم سرگرم کننده است اما اگر نام اسپیلبرگ را از آن حذف کنیم احتمالا نظرات کمی راجع به آن تغییر میکند.
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
انیمه "یک صدای خاموش" که با نامهای A shape of voice و koe no katachi هم شناخته میشود، محصولی پرمحتوا برای افرادی است که از انیمیشنهای صرفا سرگرمکننده هالیوودی خسته شدهاند. موضوع فیلم پیرامون مهربانی، دوستی و دغدغههایش، مشکلات روابط و احساسات درونی است. همچنین این نکته را یادآور میشود که اعمال یک انسان چه نتایجی را به دنبال دارد. فیلم جنبههای انسانی و انسانیت رو خیلی مهم دونسته و نشون داده که به خاطر این بخش از زندگی چه تصمیماتی(خوب یا بد) گرفته میشه.
تو این اثر سنتشکیهایی نسبت به دیگر انیمهها انجام شده و این یه جورایی ریسک برای کارگردان محسوب میشه. انیمهی خوشساختی هست و فقط بعضی قسمتها کمی گیج کننده هست (که شاید به این دلیله که من به جای دوبله، با زیرنویس دیدم). شاید اگر کمی زمان فیلم کمتر میشد جذابتر هم میشد. در کل ارزش دیدن رو داره. فکر میکنم انیمه your name که اون هم در سال 2016 ساخته شده برتر از این فیلمه و اون رو هم پیشنهاد میکنم ببینید.
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
فیلم "پروژه فلوریدا" فیلمی پر معنی و پر از تلخیها و شیرینیهاست. بدون شک این فیلم برتر از برخی نامزدهای اسکار 2018 است. بخشی از فیلم مربوط به زندگی روزمره و ساده کودکان است و بخشی زندگی روزمره و سختیهای بزرگسالان. فیلم علی رقم داستان ساده جزئیات زیادی دارد. اتفاقات پروژه فلوریدا اگر چه چندان با فرهنگ ایرانیها مشترک نیست اما میتوان عمق ماجرا و مشکلات را حس کرد. کارگردان سعی نکرده است صحنهها را با موسیقی متن احساسی و از واقعیت دور کند. در مقابل زوایای دوربین مخصوصا از خانههای گروهی، زندگی دور افتاده این افراد سطح پایین را به بیننده القا میکند. البته نمیتوان گفت همه مشکلات بزرگسالان به وضعیت جامعه باز میگردد و خود آنها نیز گناهکار هستند. اما قضاوت بر عهده خود بیننده قرار داده شده است. با اینکه اکثر بازیگران این فیلم نامآشنا نیستند اما توانستهاند نقش خود را به خوبی ایفا کنند. دلیل این نتیجهگیری هم احتمالا این است که نمیتوان تصور کرد بازیگر دیگری این نقش را ایفا کند و برتری فاحشی نسبت به بازیگران فعلی داشته باشد. بازیگر مشهور فیلم، ویلم دفو است که شاید با بازی در سری قدیمی مرد عنکبوتی هنوز هم برای برخی چهره او چندان دلنشین نیست. با این حال او در این فیلم کاملا متفاوت است. دفو نقش یک آچار فرانسه در یک محوطه بزرگ را بر عهده دارد. سر و کله زدن او با همه، نشان از اعصاب قوی او و بلوغ و تجربه کافی است که میتواند رضایت افراد مختلف را جلب کند. او در یک لحظه ممکن است با کسی درگیر شود اما با شروع روز بعد همه چیز فراموش شده و از نو آغاز میشود. در نهایت این فیلم اگر چه بینظیر نیست اما در سال کمفروغ سینمای هالیوود، جزو نمونههای سطح بالا محسوب میشود. اگر به دنبال فیلمهای اکشن نیستید دیدن این فیلم را پیشنهاد میکنم.
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
فیلم "دزدان دریایی کارائیب: مردهها قصه نمیگویند" پنجمین قسمت از این مجموعه پرطرفدار کمپانی والت دیزنی هست. نکات زیادی از قسمتهای قبلی به ارث برده شده که به نوعی با تار و پود این فیلم گره خورده؛ بدشانسیهای همیشگی جک اسپارو، نبردهایی در دل اقیانوس، وجود طلسمها در داستان فیلم و مواردی مشابه. الیزابت و ویل نقش کوتاهی در این فیلم دارن و در عوض دو کارکتر جوانتر جای اونها رو گرفتن که بنظر من تنوع خوبی بود. نقش جک اسپارو چندان توی فیلم مشخص نیست و داستان حول شخصیتهای دیگه میچرخه. بعضی این رو اشکال فیلم و بعضی حرفهایگری کارگردان دونستن که بقیه بازیگران رو فدای بازی جانی دپ نکرده. ولی بهرحال موردی نیست که چندان طرفداران اسپارو رو نگران کنه. شخصیت سالازار به عنوان نقش منفی واقعا خوب و ترسناک ساخته شده بود. از نقش گلشیفته فراهانی هم نگذریم که به عنوان یک کارکتر خوش چهره و کلیدی در فیلم ظاهر شد. داستان فیلم بد نبود و ایراد خاصی نمیشد بهش وارد کرد ولی خوب خیلی هم جذاب نبود.
به بهونه دیدن این فیلم 4 قسمت قبلی رو هم نگاه کردم که هیچوقت درست و حسابی و بدون حذفیات صداوسیما ندیده بودم. یکی از نکات مثبتی که شاید کمتر دیده بشه اینه که شخصیتها و گروههای مختلف (مخصوصا نسبت به قسمت 3 و 4) کمتر شده بود و از اون شلوغی و سردرگمی کاسته شده بود. در حالت کلی اگه فیلمهای این مجموعه رو به دو دسته خیلی خوب و خوب دستهبندی کنیم این فیلم جزو دسته دوم قرار میگیره.
قسمت ششم این مجموعه هم قراره ساخته بشه و دیوی جونز به این مجموعه برمیگرده.
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
"لیدی برد" فیلمی با بودجه 60 میلیون دلاری است که با نگاه کردن به امتیاز منتقدین میتوان بینقص بودن آن را درک کرد. در این فیلم همه چیز به خوبی در کنار هم قرار گرفته است؛ مادری غرغرو، پدری ساکت، دوستپسرهای متفاوت و دوستی تپل :)
تم اصلی داستان مشکلات اجتماعی، مخصوصا دوره نوجوانی است و نکات زیادی در این باره در طول فیلم بیان شده است. نویسنده و کارگردان همه چیز را به اندازه نشان دادهاند و زیاده روی وجود ندارد. لیدی بیرد سنتشکنی نکرده است و مشابه فیلمهای دیگر در این ژانر است، البته به همین دلیل ایراد کلیشهای بودن را میتوان به این فیلم گرفت اما جذابیت فیلم باعث پوشش این موضوع میشود و احساس تکراری بودن فیلم به هیچ عنوان حس نمیشود.
فیلم خیلی دقیق واقعیات را نشان میدهد. مشکلات مالی که فقر مطلق نیست اما تعداد زیادی از مردم درگیر آن هستند؛ استقلالطلبی نوجوانان و فشار خانواده که نمیتوان گفت مشکل از کدام سمت است؛ گرایش به جنس موافق که برخی جوانان درگیر آن هستند(برعکس فیلم call me by your name که این موضوع را در دههها قبل کاملا پذیرفته شده از طرف خانوادهها میداند). بازی لیدی بیرد(سایرشا رونان) و مادرش نیز کاملا تاثیرگذار است و بنظر میرسد دقیقا همان چیزی که کارگردان میخواسته به نمایش گذاشتهاند. لیدی بیرد در حالتهای مختلف غم، شادی، عصبانیت، دلشکستگی، اعتماد و بیاعتمادی... واکنشهای خوبی از خود نشان میدهد و اعلام میکند که اگر برنده اسکار نباشد قطعا فاصله زیادی با سالی هاوکینگز در فیلم shape of water دارد.
احتمال بسیار از این فیلم راضی خواهید بود و اگر علاقهمند به این سبک فیلمها باشید، edge of seventeen را هم پیشنهاد میکنم که به عقیده خودم اگر بهتر از لیدی بیرد نباشد، بدتر هم نیست.
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
فیلم "لیگ عدالت" دنبالهای بر فیلم "بتمن علیه سوپرمن" است که ابرقهرمانهای DC دور هم جمع میشوند تا باز هم دنیا را نجات دهند. این فیلم نسبت به مورد قبلی اشکالات کمتری دارد اما این به معنی کم بودن مجموع اشتباهات نیست و هنوز هم پایینتر از نمونه مشابه، اونجرز، قرار دارد. این پاراگراف به طور کامل به بررسی اشکالات اختصاص دارد. مشکلی بزرگی در فیلمهای ابرقهرمانی(حتی در نمونههای مارول) وجود دارد این است که مشخص نیست هر شخصیت چه تواناییهایی دارد و چرا در برخی مواقع از آنها استفاده میکند و برخی مواقع استفاده نمیکند.مثلا واندر وومن در صحنههای ابتدایی مانند برق گلولهها را دفع میکند اما در مبارزه با شخصیت منفی این کار را انجام نمیدهد. یا زنهای نیرومند دیوار سنگی ثقیل را نگهداری میکنند اما یک دقیقه بعد در حال مرگ یکی از آنها اسب را از رویش بلند نمیکند. یا مردی با زندگی در زیر دریا در هوا پرشهای کیلومتری میکند. قطعا این صحنهها باعث عدم تاثیرگذاری فیلم میشود. سوپر من زمانی که دوباره زنده میشود از بالاتنه لخت است و با یک زیر شلواری در حال مبارزه است(یکی از مسخرهترین لحظات فیلم، چیزی شبیه به سیبیل خدای جنگ در واندر وومن). فیلم در انتها به طور کامل به جلوههای ویژه متکی است. شخصیت ضعیف بتمن، کپی شخصیت از مرد آهنین، استفاده از ایده تکراری موجوداتی شبیه به حشره و حساب باز کردن بیش از حد بر روی لبخندهای گال گادوت از دیگر اشکالات فیلم است.
برای اینکه کاملا نا امید نشوید نکات مثبت فیلم را هم بیان کنیم. بن افلاک در فیلم بتمن علیه سوپرمن دوست نداشتنیترین شخصیت فیلم بود اما در این فیلم اوضاعش بهتر است. ابرقهرمان جدید فقط سریع است و تواناییهای بی حد و حصر ندارد و شوخطبعیهایش هم تاثیر مثبتی بر فیلم دارد. فیلم سرگرمکننده است و بازیگران مشهوری ایفای نقش میکنند. در ضمن شاید با توجه به اهمیت کامیکبوکها برای افراد آمریکایی که شاید قهرمانهای دوران کودکیشان بودهاند، ساخت یک فیلم از آن کتابها برایشان با ارزشتر باشد. در مجموع فکر میکنم امتیازی بین 6 تا 7 برای این فیلم مناسب خواهد بود.
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
نقاط قوت
- تاثیرگذار بودن فیلم
- جلوههای ویژه
فیلم "نبرد برای سیارهی میمونها" سومین قسمت از این مجموعه به یاد موندنی هست. جلوههای ویژه این فیلم همه منتقدین رو ساکت کرد و هیچکس نیست که بعد از فیلم اون رو تحسین نکنه. از اول تا آخر فیلم با کمک موسیقی شاهد صحنههای تاثیرگذار و احساسی هستیم. فیلم کاملا از دید میمونها جلو میره و به انسانها پرداخته نمیشه که خودش حس و حال خوبی به مخاطب میده. اون آقای کاپشن آبی که تو پوستر میبینید نقش جالب و خندهداری داره که صحنههای تیر و تار فیلم رو خنثی میکنه. کار بازیگر نقش سرهنگ رو نپسندیدم، انگار اون نقش بهش نمیومد و فقط با جدیت میخواست نقشش رو بازی کنه، اما خوب در مقایسه با بقیه فیلم چندان هم به چشم نمیاد. در مورد داستان انتظارم کمی بیشتر بود، بعد از قسمت اول که یه داستان خاصتر و پایهای داشت از قبل هم در دو قسمت بعدی فقط انتظار جنگ با انسانها رو داشتیم ولی نه به این شکلی که گذشت، حالا البته خودتون باید ببینید. فیلم یه پیام اخلاقی از جنگطلبی انسانها داره که خیلی واضح و به صورت تصویری اون رو بیان میکنه. احتمالا این فیلم آخرین قسمت از سیاره میمونها باشه چرا که دیگه "دنیای میمونها" رو داریم و برای ساخت قسمت چهارم خلاقیت و جرأت زیادی لازم داره.
****** از این جا به بعد قسمتی از فیلم اسپویل میشه ******
در مورد داستان که گفتم انتظار داشتم درگیری میمونها با انسانها بیشتر باشه. هر چند که قرار بود میمونها صلحطلب نشون داده بشن ولی با پیش زمینهی نسبتا طولانی که از فیلم دیدیم فکر نمیکردم فقط به قفس و فرار ختم بشه. یه جاهایی به فیلمنامه میشه ایراد گرفت. مثلا زمانی که دختره بدون ترس از بین کلی نگهبان رد میشه و کسی نمیبینش ولی برای مخفی شدنش یکی اومد و خودش رو فدا کرد. یا اینکه بهمن در ابتدای درگیری با اون همه سروصدا بوجود نیومد ولی جایی که باید داستان تموم میشد همه انسانها رو بلعید. بنظرم بجز داستان و چند ایراد جزئی همه جای فیلم بی نقص بود.
با مرگ سزار بعیده مجموعه دنباله داشته باشه. حتی زمانی که یه بازیگر نقشش رو به کسی دیگه واگذار میکنه نمیشه با فرد جدید ارتباط برقرار کرد چه برسه به اینکه کارکتر غیر واقعی و ساختگی باشه و اینقدر هم تاثیرگذار.
پ.ن: با کیفیت webdl انکود نایت مووی دیدم. کارای نایت مووی با توجه به حجمش واقعا کیفیت بالایی داره.
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
انیمیشن "من نفرت انگیز 3" با اینکه امتیاز بالایی از طرف مردم و منتقدین کسب نکرد اما با بودجهای 80 میلیون دلاری بیشتر از یک میلیارد دلار فروش داشت. بخشی از این فروش مربوط به دو قسمت قبلی مجموعه است اما بی انصافیه اگه بگیم خود این انیمیشن صرفا برای اهداف تجاری بوده. صدا پیشگی، رنگبندی، کارهای خندهدار مینیونها، شخصیت جالب ضد قهرمان و... رو نمیشه نادیده گرفت.
با این وجود منکر اشکالاتش هم نمیشم. به شرط حفظ کیفیت کار، زمان فیلم میتونست بیشتر باشه تا بهتر به شخصیتها پرداخته بشه و ضد قهرمان خیلی راحت و سریع نبرد آخر رو نبازه. خلاقیت و ریزهکاریهای کمتری نسبت به نمونههای قبل داشت و در آخر فیلم نقش خاصی برای مینیونها وجود نداشت. یا در دو قسمت برت خودش رو جای دو نفر دیگه جا میزنه و چهره و لباس اونا رو میپوشه که خیلی ساده و مبتدیانه است.
یکی از دلایل ضعیفتر بودن این قسمت شاید به دوبله برگرده که اکثرا قبلیا رو با دوبله دیدن و این رو با زبان اصلی. مطمئنا اگه با دوبلهای در اون حد این قسمت رو ببینیم بیشتر باهاش ارتباط برقرار میکنیم.