هنگامی که خالق یک دنیای واقعیت مجازی به نام اوئِیسیس میمیرد، ویدیویی منتشر میکند که در آن تمام کاربران اوئِیسیس را به چالش پیدا کردن تخممرغ عید پاکش دعوت میکند، که به تبع آن تمام ثروت او به فرد یابنده اختصاص مییابد. وِید واتس اولین سرنخ را پیدا کرده و مسابقهای برای یافتن تخممرغ آغاز میکند.
"بازیکن شماره یک آماده" جدیدترین اثر اسپیلبرگ است که جزو فیلمهای نسبتا موفق سال 2018 در فروش گیشه محسوب میشود. از ابتدای فیلم مشخص است که در یک محیط کاملا جدید و شلوغ هستیم؛ جایی که حتی پیرزن ها نیز وارد دنیای بی پایان و متنوع مجازی شده اند. به دلیل ماهیت داستان، فضای فیلم شلوغ است و برخی اتفاقات بدون پیش زمینه صورت میگیرد. همانند آواتار، بخش زیادی از فیلم، نه افراد واقعی، که آواتار افراد را نشان می دهد. بنابراین نقش جلوه های ویژه بسیار پررنگ است. جلوه های ویژه را نمی توان عالی تلقی کرد و بنظر نمیرسید که اصلا قصد طبیعی بودن صحنه ها مد نظر بوده باشد و هدف خاص بودن صحنه ها و بخصوص چهره ها بود. نقطه ضعف جلوه های ویژه صحنه های سریع، پرتحرک و پر المان بود که بیشتر سعی شده بود با تغییر زاویه سریع دوربین یا گم شدن در نور، پوشش داده شود و در اینجا فیلم از یک اثر جدی خارج میشد و همانند انیمه ها ادامه پیدا میکند. هیجان در سراسر فیلم حس میشود، حتی در برخی قسمتها که موضوع چندان برای مخاطب جا افتاده نیست. نیمه اول فیلم جذابیت و استحکام بیشتری دارد و در نیمه دوم شاهد افت در داستان و فیلمنامه نویسی هستیم. برخی اتفاقات در حد سایر قسمتهای فیلم نیست و این ایدههای ابتدایی کمی عجیب است. برای مثال پایان کار شخصیت منفی داستان یا نحوه گرفتن پولهای دیگران. یا کاغذی که نقش مهمی در فیلم دارد ولی مشخص نیست چرا در دنیایی که همه چیز از صفر تا صد دیجیتالی است، تکه کاغذی به آن مهمی باید در جلوی دستگاهی چسبانده شود تا بعدا از آن استفاده شود. فیلم سرگرم کننده است اما اگر نام اسپیلبرگ را از آن حذف کنیم احتمالا نظرات کمی راجع به آن تغییر میکند.
بازیکن شماره یک آماده ( در برخی از ترجمه ها از عنوان « بازیکن آماده شماره یک » استفاده شده است ) نام رمانی به قلم ارنست کلاین است که در سال 2011 منتشر شد و خیلی زود توانست نزد علاقه مندان به کتاب به محوبیبت فراوانی دست یابد. این کتاب خوشبختانه در پائیز سال 1396 وارد بازار کتاب ایران شده و توسط پیمان اسماعیلیان به فارسی ترجمه و از طریق انتشارات « باژ » در اختیار علاقه مندان به کتاب قرار گرفته است. رمان آقای کلاین به اندازه کافی در بازار کتاب جهان شهرت دارد اما اقتباس بر سر و صدای سینمایی از این اثر توسط استیون اسپیلبرگ باعث شد تا بار دیگر توجهات به این اثر جلب شود و همگان منتظر بمانند تا ببینند اسپیلبرگ قرار است با این رمان که ماهیت سرگرمی دارد چه کند.
داستان فیلم در سال 2045 در اوکلاهامای آمریکا رخ می دهد و دنیایی را به تصویر می کشد که ابداً ایده آل نیست و شبیه به یک ویرانه می باشد. وید واتس ( تای شریدان ) پسر جوانی است که در محله ای زاغه نشین سکونت دارد و تمام رویاها و خواسته هایش را در یک دستگاه واقعیت مجازی جستجو می نماید. زمانی که وید این دستگاه را بر روی سر قرار می دهد، به نظر می رسد که او خوشبخت ترین انسان دنیاست. اما انتشار یک پیام از خالق این دنیا به نام هالیدی ( مارک ریلنس ) که در آن اشاره می کند یک گنج مخفی در دنیای واقعیت مجازی وجود دارد که با یافتن آن افراد می توانند به این جهان مسلط شوند، رقابت برای یافتن آن آغاز می شود و...
استیون اسپیلبرگ در اقتباس سینمایی از رمان « بازیکن شماره یک آماده » چندان به منبع اصلی وفادار نبوده بطوریکه حتی می توان گفت تنها رگه هایی از داستان اصلی در نسخه سینمایی وجود دارد و بسیاری از جزئیات داستان از روایت سینمایی حذف گردیده است. همین مسئله فرصت مغتنمی در اختیار اسپیلبرگ قرار داده تا هرچه که در ذهنش می گذرد را در دنیای اوسیس ( دنیای واقعیت مجازی که داستان در آن روایت می شود ) بکار بگیرد و تماشاگر را غافلگیر نماید.
اسپیلبرگ طی سالهای گذشته بیش از آنکه به صنعت سرگرمی اهمیت دهد، درگیر ساخت آثار بیوگرافی و سیاسی شده بطوریکه حالا همگان انتظار دارند ساخته های جدید او حول محور یک رسوایی دیگر در کاخ سفید باشد و قابلیت های اسکاری نیز در آن گنجانده شود. این در حالی است که اسپیلبرگ در سالهای دور یکی از برترین سرگرمی سازان تاریخ هالیوود بوده که حتی می توان او را بدعت گذار بخش مهمی از فرهنگ صنعت سرگرمی در ساخت آثار اکشن در هالیوود عنوان کرد. خوشبختانه اسپیلبرگ « بازیکن شماره یک آماده » از پوسته سیاسی اش خارج شده و به اصل خویش بازگشته است!
« بازیکن شماره یک آماده » تمام نشانه های یک اثر اکشن سرگرم کننده را در خود دارد که می تواند برای مخاطب سینما ارزشمند باشد. کارگردانی خلاقانه و هنری اسپیلبرگ در خلق دنیای واقعیت مجازی خیلی زود باعث می شود مخاطب غرق در این دنیا شود و به زرق و برق زیبا اما تهی آن دل ببندد. نکته حائز اهمیت درباره کارگردانی اسپیلبرگ اینجاست که وی برای به تصویر کشیدن دنیای تمام کامپیوتری اوسیس، کوچکترین جزئیات تصویری را رعایت کرده و از این حیث جدیدترین اثر او علاوه بر ضرباهنگ مناسب در مدت زمانی طولانی فیلم ، در بخش بصری نیز بسیار چشم نواز است و دوربین نیز در آن بهترین عملکرد را دارد.
اسپیلبرگ برای خلق دنیای اوسیس به سراغ آثار شاخص و خاطره انگیز دهه های گذشته و بطور ویژه دهه 80 میلادی رفته و اشاراتی به « آتاری » ، « بازگشت به آینده » و حتی انیمه ژاپنی مشهوری به نام « آکیرا » داشته که هرکدام به نوعی در طول فیلم مطرح می شوند و به بخش نوستالژی ذهن مخاطب تلنگری می زنند تا او را به گذشته های دور و رنگارنگ دهه 80 سوق دهند. البته این اشارات زمانی برای مخاطب جذابیت دو چندانی می یابد که عاشق بازیهای کامپیوتری و تاریخ سینما باشد تا بتواند حس فوق العاده ای را در طول فیلم تجربه نماید.
با اینحال ایرادی که می توان به فیلم وارد دانست این است که نمی تواند توازنی میان واقعیت مجازی و دنیای واقعی شخصیت اصلی داستان ایجاد نماید بطوریکه به نظر می رسد دنیای واقعی بهانه ای است برای ورود به اوسیس و خلق افکت های کامپیوتری. رابطه وید و سامانتا اگرچه با بازی خوب این دو بازیگر همراه بوده، اما هرگز عمقی را تجربه نمی کند و درگیر کلیشه ها و سطح باقی می ماند تا تماشاگر همانند خودِ وید، رغبتی برای دنبال کردن دنیای واقعی آدمهای داستان نداشته باشد و درگیر واقعیت مجازی و غافلگیری هایی باشد که اسپیلبرگ در بخش های مختلف داستان از آن رونمایی می نماید.
« بازیکن شماره یک آماده » فرش قرمزی است که سینما برای بازگشت اسپیلبرگ به دنیای سرگرمی بر زمین جاری کرده. اثری که اگرچه در فیلمنامه دچار ضعف است و خیلی نمی تواند برای اثری به کارگردانی اسپیلبرگ رضایت بخش باشد ، اما در بخش اکشن و خلق دنیای اوسیس بهترین عملکرد را دارد و تا حدی امضاء هنری اسپیلبرگ را در نحوه کار با دوربین و تصویربرداری نیز در خود جای داده است. با اینحال باید گفت که چنانچه عاشق بازیهای کامپیوتری نباشید و ارجاعات جالب فیلم را در نظر نگیرید، شاید هیجان تماشای جدیدترین اثر اسپیلبرگ برای شما چندان هیجان انگیز نباشد؛ اما این مسئله قطعاً به معنای آن نخواهد بود که شما از دیدن دنیای فانتزی و دیوانه وار اوسیس لذت نبرید و سرگرم نشوید؛ حتی اگر زمان فیلم بیش از دو ساعت باشد!
جیک سالی سرباز فلج نیروی دریایی به ماموریتی در پاندورا، قمر یکی از سیارات دوردست میرود. او در میابد که که انسانها قصد دارند موجودات شبه انسان پاندورا بنام «ناوی» را نابود کنند تا منابع با ارزش آنها که در جنگلهایشان نهفته است، را بدست آورند. جیک با یک هویت «آواتار» به داخل مردم ناوی نفوذ می کند، و از طرفی هم به سرهنگ کوارتیچ قول می دهد با ارتش همکاری کند...
«ناخدا باربوسا» (راش) کشتي «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مرواريد سياه» را در اختيار مي گيرد و بعدا به شهر پورت رويال حمله مي برد و «اليزابت سوان» (نايتلي) دختر فرماندار (پرايس) را مي ربايد. «ويل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکي «اليزابت» با «جک» متحد مي شود تا «اليزابت» را نجات دهند و «مرواريد سياه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفريني باعث شده «باربوسا» و خدمه اش براي هميشه در پرتو هر نور مهتابي به اسکلت هايي زنده تغيير شکل يابند...
فیلم درباره وید ویلسون است. مامور سابق نیرو های ویژه که به یک مزدور تبدیل شده کسی که مورد یک آزمایش شرورانه قرار گرفت که به او قدرت های شفابخشی تسریع شده بخشید و شخصیت ددپول را به وجود آورد. به همراه توانایی های جدید و حس شوخ طبعی تاریک و مرموز خود، ددپول به دنبال شکار مردی است که تقریبا زندگی او را نابود کرده بود.
داستان «عطش مبارزه » در آینده رخ می دهد. در این زمان حکومتی ستمگر به نام کاپیتول، همه ساله از میان ۱۲ منطقه ای که بر آنها حکمرانی می کند، از هر منطقه پسر و دختری را بر می گزیند تا در یک رقابت خشن با رقبای شان از منطقه های دیگر مبارزه کنند، در حالی که کل مراحل مبارزه از تلوزیون برای مردم پخش شده و در نهایت کسی برنده می شود که تنها فرد زنده مانده در این رقابت باشد. «کتنیس اوردین» داوطلب میشود تا به جای خواهر کوچکترش که از منطقه آنها برگزیده شده، به مبارزه برود...
پس از رخدادهای انتقامجویان: عصر اولتران، ثور بدون چکش خود میولنیر در دنیای دیگر زندانی شده است و در آنجا باید به منظور بازگشت به موقع به آسگارد و جلوگیری از رویداد محتمل الوقوع راگناروک (نبرد پایانی و فرجام کار جهان در اساطیر اسکاندیناوی)، توسط شخصیت بد ذات هلا در یک مبارزه به سبک گلادیاتورها در مقابل دوست قدیمیاش هالک قرار گیرد...
سال 2029 در بحبوحه ي جنگي هسته اي، ماشين ها و روبات ها عملا کنترل زمين را به دست گرفته اند و مشغول نابود کردن آخرين انسان هاي باقي مانده هستند. «نابودگر» (شوارتسنگر) موجودي ماشيني است که به سال 1984 فرستاده مي شود تا زني جوان به نام «سارا کانر» (هميلتن) را که مادر «جان»، ناجي بشريت در جدال با روبات ها خواهد بود، بکشد.
"دکتر رایان استون" یک مهندس پزشکی نابغه در اولین ماموریت خود با شاتل فضایی به همراه فضانورد کهنه کار "مت کاوالسکی" در آخرین ماموریت پیش از بازنشستگی به فضا فرستاده می شوند.اما در یک گردش روتین فاجعه ای بزرگ رخ می دهد.شاتل بطور کامل متلاشی شده و آنها را در فضای بیکران و بدون جاذبه سرگردان می کند...
در طی ماموریت سفر به مریخ . فضانورد مارک واتنی به طوفان شدیدی بر میخورد که با خوش شانسی میتواند جان سالم بدر ببرد اما حالا با اندکی وسایل برای زنده ماندن او تنها داخل سرزمین مریخ است و باید راهی برای مخابره با زمین پیدا کند تا زنده بماند...
Thor نام جنگجوی مغرور و قدرتمند سرزمین آسگار است . Thor با قدرت خارج العاده خود برای زندگی در میان انسانها به سیاره زمین فرستاده میشود . زمینی که خیلی زود او را مبدل به یکی از بهترین مدافعان خود میکند …