جیمز کامرون و رابرت رودریگز چند ماه پیش تو مصاحبه ای اشاره کردن که احتمالا بیش از یک دنباله برای آلیتا ساخته میشه و دلیلی هم که برای اسم فیلم از ساب تایتل استفاده کردن (منظورم "فرشته جنگ" هست) همینه. کامرون گفته که مثلا قسمت بعد میتونه "فرشته سقوط کرده" باشه و بعدیش مثلا "فرشته انتقام جو" باشه و همینطور الی ماشالله! تا هر جا براشون پول سازی داشته باشه. نکته دیگه هم این که پایان فیلم کاملا نشون میده باید انتظار حداقل یکی دو تا دنباله رو داشت. و نکته اخر هم اینکه ادوارد نورتون در نقش Nova که تو سکانس پایانی میبینیمش خودش نشون میده قراره از پتانسیل این بازیگر در قسمت های بعدی بیشتر استفاده شه
"حلقه گم شده"
بودجه ساخت: 100 میلیون دلار
فروش: 24.7 میلیون دلار
امتیاز من: 8 از 10 (خیلی خوب)
-----------------------------------------------------------
انیمیشن "حلقه گم شده"، جدیدترین ساخته ی استودیوی پویا نمایی Laika به شمار میره (آثاری همچون کورلاین، پارا نورمن، ترول های جعبه ای، و "کوبو و دو تار"، رو در کارنامه داره) که به مانند سایر انیمیشن های این استودیوی خلاق و مبتکر، به شیوه آثاری مثل سری فیلم های "والاس و گرومیت"، "شان گوسفنده"، و "آقای روباه شگفت انگیز"، در سبک Stop Motion ساخته شده. در آثار انیمیشنی Stop Motion، مدل هایی که کاملا با دست و در ابعاد کوچک و گاها مینیاتوری ساخته شدن به صورت دستی حرکت داده میشن و به صورت پشت سر هم ازشون عکس برداری میشه و سپس با قرار دادن این تصاویر به صورت پی در پی، تصور حرکت یا همون انیمیشن در بیننده به وجود میاد. البته گاهی از مدل های دیجیتال و رایانه ای هم برای تکمیل کار استفاده میشه که معمولا شامل پس زمینه و بک گراند کار میشه وگرنه تمام مدل ها شامل کاراکترها، خانه ها، درخت ها و سایر پوشش های گیاهی، کشتی ها، حتی آب و زمین و غیره به صورت دستی و با ظرافتی مثال زدنی ساخته میشن. کریس باتلر، کارگردان و نویسنده حلقه گشمده، همکاری طولانی مدتی با شرکت لایکا داشته که شامل کارگردانی "کوبو و دو تار" و نویسندگی فیلمنامه "پارا نورمن" میشه، ضمن اینکه در انیمیشن های مثل "داستان دسپرو" هم به عنوان طراح هنری دستی بر آتش داشته و در کل از تجربه زیادی برای این کار برخوردار بوده. "حلقه گشمده" هم به مانند سایر آثار استودیو لایکا از لحن و فضایی زنده، شوخ و طنازانه بهره میبره و پر از نشاط و زندگی و زیباییه. داستان شاید کلیشه ای باشه (همراه شدن چند نفر در راه کشف سرزمینی افسانه ای که کسی به وجودش باور نداره بارها در آثار دیگه به کار رفته) ولی وقتی ظرافت و هنری رو که در طراحی تمام این مدل های ریز و درشت به کار رفته در نظر بگیریم و به نحوه پرداختن به داستان که با صداپیشگی عالی ستاره هایی چون هیو جکمن، زک گالیفیاناکیس، زوئی سالدانا، استیفن فرای، اما تامپسون و تیموتی الیفنت و با دیالوگ هایی بامزه و طنز عالی شخصیت "آقای لینک" (زک گالیفیاناکیس) و رابطه دوست داشتنی بین آقای لینک و لاینل فراست (هیو جکمن) همراه شده توجه کنیم، در نهایت با انیمیشنی الهام بخش، خوش ساخت، دل نشین و به یاد ماندنی مواجه خواهیم شد که دیدنش هم برای خردسالان و هم برای بزرگسالان هر کدام به نوعی و به یک اندازه لذت بخش و شیرین خواهد بود و هر گروهی متناسب با سنش پیامی رو از این اثر جذب خواهد کرد.
هو بو، کارگردان و نویسنده چینی 29 ساله فیلم،مدت کوتاهی پس از اتمام ساخت این فیلم خودکشی کرد. این فیلم به عنوان اولین و آخرین فیلم سینمایی بلند او، به نوعی یک یادداشت قبل از خودکشی محسوب میشه، هم از این نظر و هم به خاطر مدت زمان طولانی فیلم، دیدنش بسیار عذاب آوره، ضمن اینکه حوصله خیلی زیادی میطلبه. من که ندیدم
یکی از بی نظیر ترین و تاثیرگذار ترین فیلم هایی که به عمرم دیدم
سکانس پایانی فیلم از شدت حیرت و حس ناچیز بودن خودم و بی نهایت بودن آفرینش و اسرار سر به مهر این جهان اشکم رو در آورد
قطعا و قطعا و قطعا باید این فیلم رو ببینید
یه فیلم کاملا بی ارزش و بی هدف و لا ابالی و تهوع آور!
دیدنش رو فقط به کسی توصیه میکنم که میخواد خودش رو ارضا کنه که البته برای اون هم راههای بهتر و سریع تری وجود داره!
قطعا چنین فیلمی نشان از روحیات عجیب کارگردان داره و این از آثار دیگه ی این کارگردان هم کاملا مشخصه
امتیاز 1 از 10
والا تو اون بخش احتمال خونده نشدنش زیاده و خیلی ها ممکنه نبینن ولی اینجا دیده و خونده میشه و ممکنه به کسی در تصمیم گیری برای دیدن یا ندیدن یک فیلم یا سریال کمک کنه که هدف منم از نظر دادن همینه در نهایت
"شزم" (1)
کارگردان: دیوید اف سندبرگ (2)
نویسنده فیلم نامه: هنری گیدن (3) بر اساس داستانی از هنری گیدن و دارن لمک (4)
آهنگساز: بنجامین والفیش (5)
فیلمبردار: ماکسیم الکساندر (6)
تدوین: میشل آلر (7)
بازیگران: زاکری لیوای، مارک استرانگ، اشر اینجل، جایمون اونسو، جک دیلن گریزر (8)
بودجه ساخت: ~ 100 میلیون دلار
فروش جهانی: ~ 363 میلیون دلار
امتیاز من: 8 از 10 (خیلی خوب)
---------------------------------------------------------------------------------------------------
َشزم به عنوان هفتمین فیلم در دنیای سینمایی DCEU ترکیب شیرین و مفرحی از داستانی ابرقهرمانی، تحول یک نوجوان در راه شناخت خود و توانایی هاش و رسیدن به بلوغ فکری، اهمیت با هم بودن و تعلق داشتن به یک خانواده متحد و ایستادگی در برابر نیروهای شر رو به بیننده علاقه مند به سینما عرضه میکنه. حقیقتا قبل از دیدن فیلم اصلا فکر نمیکردم انقدر من رو به خودش جذب کنه ولی بخش ها و عناصر مختلف فیلم، هم از نقطه نظر داستان و شخصیت ها و دیالوگ ها و طنازی ها و هم از حیث نکات فنی و جلوه های تصویری و صوتی با چنان هماهنگی خوبی در کنار هم قرار داده شدن که تماشای شزم رو به تجربه ای دلنشین و ماندنی در ذهن هر علاقه مند به ژانر ابرقهرمانی تبدیل میکنن.
مراحل پیش تولید فیلمی لایو اکشن بر اساس شخصیت شزم تقریبا از سال 2000 آغاز شد و در ابتدا قرار بود شخصیت Black Adam که به نوعی در برابر شزم قرار میگیره و همون قدرت ها رو در اختیار داره منتها برای اهداف شوم از اونها استفاده میکنه، در فیلم گنجونده بشه و قرار بود دواین جانسون نقش این شخصیت رو ایفا کنه که به دلیل معلق شدن پروژه ساخت فیلم، از این تصمیم صرف نظر شد و نهایتا فیلم به شکل کنونی با کارگردانی دیوید سندبرگ شروع به فیلمبرداری شد (ظاهرا قراره فیلم مستقلی برای شخصیت Black Adam با بازی دواین جانسون ساخته بشه که اطلاعات چندانی در این مرحله در دست نیست). هفتمین فیلم از دنیای سینمایی DCEU رو باید کم فروش ترین فیلم این مجموعه به شمار آورد اما با این حال این فیلم از لحاظ فروش تونست موقعیت مناسبی رو کسب کنه و نهایتا پس از آثاری چون "آلیتا: فرشته جنگ" و "گودزیلا: سلطان هیولاها" و بالاتر از "دامبو" تبدیل به هشتمین فیلم پرفروش سال 2019 تا به اینجا بشه.
از نظر منتقدین هم، شزم تونسته عملکرد موفقیت آمیزی داشته باشه، خصوصا کارگردانی دیوید سندبرگ و بازی های بسیار روان و دوست داشتنی زاکری لیوای، اشر اینجل و مخصوصا جک دیلن گریزر (که به عنوان وردست قهرمان داستان عمل کرده و نقش Comic Relief رو در طول داستان بر عهده داره هر چند که رده بندی سنی PG-13 فیلم و لحن طنز و آمیخته به شوخی داستان و شخصیت اصلی اون باعث شده تقریبا تمام شخصیت ها در نقش Comic Relief ظاهر بشن [9]) و همینطور که اشاره کردم لحن فان و طنز کلی داستان همه نکات مثبت این فیلم هستن. با وجود کلیشه ای بودن داستان و روند گسترش اون که فردی عادی و بدون هیچ قدرت خاص و ماورایی ای رو می بینیم که به طرز خارق العاده ای دارای قدرت های فرابشری میشه و در طول داستان از یک جوانک خام و بی تجربه و کاهل به شخصیتی بالغ و مسئولیت پذیر تبدیل میشه و با وجود تمام نکات قابل حدس داستان اما چیزی که شزم رو به اثری زیبا و دلنشین بدل کرده استفاده بسیار درست و به جا از همین کلیشه ها و اصول امتحان پس داده هست که در ترکیب با بازی های عالی، لحن طنز حاکم بر فضای فیلم، دیالوگ های خنده دار، مضامین زیبای انسانی، فیلمبرداری و موسیقی در کلاس جهانی و نهایتا ریتمی تند و پرهیجان که هیچوقت خسته کننده نمیشه، شزم رو به یک فیلم ابرقهرمانی ممتاز بدل میکنن. با توجه به سکانس بعد از تیتراژ، میشه مطمئن بود که دنباله ای هم برای شزم ساخته میشه که در نوع خودش خبری بسیار مسرت بخش و عالی هست.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
1. شزم (Shazam) نام مستعار یک جادوگر باستانی با سه هزار سال عمر از سرزمین فراعنه ست با نام اصلی ماماراگان (خدای رعد) که در دهه 1940 میلادی توسط چارلز کلارنس بک و بیلی پارکر برای کتاب های مصور DC آفریده شد. شزم در واقع همون کاپیتال مارول دنیای DC هست ولی از سال 2012 به بعد و البته پیش از اون و در اوایل دهه 1970، شرکت DC برای جلوگیری از تداخل بین نام این ابرقهرمان و کاپیتان مارول کمپانی مارول، نام شزم رو برای این شخصیت انتخاب کرد. SHAZAM از حروف اول کلمه های Solomon، Hercules, Atlas, Zeus, Achilles, Mercury به دست میاد و قهرمانی که از سوی جادوگر برگزیده میشه میتونه خرد سلیمان، قدرت هرکول، استقامت اطلس، نیروی زئوس، شهامت آشیل و سرعت مرکوری (هرمس) رو یکجا داشته باشه.
2. David F. Sandberg - کارگردان سوئدی شناخته شده با دو فیلم در ژانر وحشت: "چراغ های خاموش" (2016) و "آنابل: آفرینش" (2017)
3. Henry Gayden
4. Darren Lemke
5. Benjamin Wallfisch - شناخته شده با موسیقی متن آثاری چون "بلید رانر 2049"، "It"، "آنابل:آفرینش" و "چهره های پنهان"
6. Maxime Alexandre - شناخته شده با "راهبه" و "آنابل:آفرینش"
7. Michel Aller
8. Zachary Levi, Mark Strong, Asher Angel, Djimon Hounsou, Jack Dylan Grazer
9. به شخصیت یا بخشی در یک اثر ادبی، سینمایی و امثال اون گفته میشه که با هدف تزریق کردن روحیه شاد و طنز به مخاطب در میان یک داستان تاریک و جدی و خطرناک خلق شده. معمولا در آثاری که تماما سیاه و تاریک نیستن از این ابزار ادبی برای متعادل کردن لحن داستان استفاده میشه.
"قبرستان حیوانات خانگی"
فیلمی از کوین کولش و دنیس ویدمایر
بودجه ساخت: 21 میلیون دلار
فروش: 121 میلیون دلار
امتیاز من --------------> 4 از 10
فیلم "قبرستان حیوانات خانگی"، ساخته کوین کولش و دنیس ویدمایِر در چندمین همکاری مشترک کارگردانی خودشون، دومین اقتباس سینمایی از رمان استیفن کینگ محصول 1983 به همین نام هستش. سالها قبل از این فیلم و در سال 1989، اثر سینمایی دیگه ای با همین عنوان به کارگردانی ماری لَمبرت با اقتباس مستقیم از این رمان ترسناک و معمایی به روی پرده نقره ای سینما رفته.
میشه گفت با توجه به بازخوردهای منتقدین و دوستداران سینما، هر دو فیلم تقریبا در جایگاه کیفی یکسانی قرار دارن. هر دوی این فیلم ها، چه نسخه 1989 و چه بازسازی 2019ش، آثاری کلیشه ای، خسته کننده، قابل پیش بینی و فاقد ظرافت های هنری و داستانی یک فیلم ممتاز در ژانر وحشت هستن و قطعا در صورت ندیدن این فیلم ها هیچ چیز مهم و خاصی رو به عنوان یک علاقه مند به ژانر وحشت و معمایی از دست نخواهید داد.
عنوان فیلم، Pet Sematary که مشخصا دارای غلط املایی هست (چون بچه های محلی اون منطقه ظاهرا املای درست کلمه Cemetery رو نمیدونستن و به این شکل نوشتنش!) خودش اولین مساله گول زننده فیلمه. دکتر لوییس کرید (جیسن کلارک) به همراه همسرش، ریچل (اِیمی سایمِتس)، دختر نه ساله ش، الی و پسر کوچولوشون، گِیج، که ظاهرا خانواده ای مرفه و خوشبخت و آرام هستن به خاطر مسائل و مشکلات نامعلومی که هیچوقت هم زحمت توضیح دادنش به بیننده داده نمیشه (نمیدونم این تقصیر استیفن کینگ هست یا نویسنده فیلمنامه) خونه و شغلش رو در بوستون رها میکنه و تصمیم میگیره به یکی از روستاهای اطراف Maine و به خونه ای در زمینی 50 هکتاری نقل مکان کنه تا به اصطلاح شروعی دوباره رو کنار خانواده ش تجربه کنه. همسر دکتر کرید، ریچل هم از مشکلاتی روانشناختی که ریشه در کودکیش و بیماری خواهر بزرگترش دارن رنج میبره و هنوز نتونسته بعد از این همه سال اون آدم سابق بشه. خود دکتر هم مشکلاتی نامشخص داره و همونطور که نوشتم ما هیچوقت نمیفهمیم این مشکلات شخصی چی بودن. داستان با ورود این خانواده به عمارت روستایی بزرگ و آرامشون شروع میشه و البته قبلش با نمایی از انتهای فیلم که با فلش بکی به ابتدای فیلم برمیگرده.
مشکل اول فیلم در همین عدم توجه به پیش زمینه های داستانی دکتر کرید هست. هرچقدر که ما نسبت به گذشته پرتلاطم ریچل می آموزیم، در طرف مقابل از دکتر کرید تقریبا هیچ چیزی عایدمون نمیشه و همین باعث میشه نتونیم با سیر تغییرات این شخصیت و تصمیماتی که در نیمه دوم فیلم میگیره ارتباط درستی برقرار کرده و درگیر داستانش بشیم. در واقع برای من بیننده اهمیتی نداشت که چه بر سر دکتر کرید خواهد آمد یا چرا در این سکانس فلان تصمیم رو گرفت یا هدفش چی بود. با این حال، ریچل کمی شخصیت پردازی بهتری داره و برامون اندکی مهم میشه که چه اتفاقاتی برای شخصیتش رخ خواهد داد. من همیشه معتقدم اگه یک اثر سینمایی رو به ده بخش تقسیم کنیم حداقل هفت بخش از اون ده بخش برمیگرده به داستان، نحوه پرداخت داستان و شخصیت پردازی ها و نحوه روایت داستان. از این حیث، Pet Sematary یک اثر ضعیف و فراموش شدنی به شمار میاد. اثری با داستانی کاملا سطحی و غیر درگیر کننده، شخصیت هایی کلیشه ای با رفتارهایی قابل حدس و بک گراند های داستانی تکراری و نخ نما. حتی ترس های فیلم هم درست از آب در نیومده. ترس در این فیلم ترکیبی از ترس روانشناختی و Jump Scareها هستش همراه با اندکی وام گرفتن از زیر ژانر Slasher. با توجه به رده بندی سنی R فیلم، سازندگان میتونستن استفاده خیلی بهتری از این درجه بندی برای خلق موقعیت های ترس آور و وهم انگیز بکنن که جز در چند رویارویی کوچیک، بهره مفید خاصی از اون نشده.ترس ها هم عملا من رو که نتونستن بترسونن چون به شدت کلیشه ای و قابل حدس هستن پس نتیجتا اون عنصر غافلگیری رو از دست میدن. جالبه که محور ترس داستان و اون مکانی که شرارت رو در خودش نهفته داره، ارتباطی به خود قبرستان حیوانات خانگی نداره و با اون فاصله داره و این همون گول زننده بودنی بود که قبل تر نوشتم.
نکات مثبت Pet Semetary در بازی های خوب، فضاسازی های وهم انگیز و جو سیاه حاکم بر اثر خلاصه میشن. و اما در مورد نکات منفی بارز فیلم هم میتونم به ریتم کند و اتکای بیش از حد نیاز این فیلم به Jump Scare ها اشاره کنم که البته اصلا موفق نبوده ترس رو حتی در همون تماشای اول هم لااقل به من منتقل کنه. و البته منفی ترین نکته نداشتن داستانی درگیر کننده و بی توجهی به شخصیت پردازی شخصیت اصلی فیلم دکتر کرید بود. شخصا از فیلم لذتی نبردم و شخصا دیدنش رو به کسی توصیه نمیکنم.
بودجه ساخت: 100 میلیون دلار
فروش: 24.7 میلیون دلار
امتیاز من: 8 از 10 (خیلی خوب)
-----------------------------------------------------------
انیمیشن "حلقه گم شده"، جدیدترین ساخته ی استودیوی پویا نمایی Laika به شمار میره (آثاری همچون کورلاین، پارا نورمن، ترول های جعبه ای، و "کوبو و دو تار"، رو در کارنامه داره) که به مانند سایر انیمیشن های این استودیوی خلاق و مبتکر، به شیوه آثاری مثل سری فیلم های "والاس و گرومیت"، "شان گوسفنده"، و "آقای روباه شگفت انگیز"، در سبک Stop Motion ساخته شده. در آثار انیمیشنی Stop Motion، مدل هایی که کاملا با دست و در ابعاد کوچک و گاها مینیاتوری ساخته شدن به صورت دستی حرکت داده میشن و به صورت پشت سر هم ازشون عکس برداری میشه و سپس با قرار دادن این تصاویر به صورت پی در پی، تصور حرکت یا همون انیمیشن در بیننده به وجود میاد. البته گاهی از مدل های دیجیتال و رایانه ای هم برای تکمیل کار استفاده میشه که معمولا شامل پس زمینه و بک گراند کار میشه وگرنه تمام مدل ها شامل کاراکترها، خانه ها، درخت ها و سایر پوشش های گیاهی، کشتی ها، حتی آب و زمین و غیره به صورت دستی و با ظرافتی مثال زدنی ساخته میشن. کریس باتلر، کارگردان و نویسنده حلقه گشمده، همکاری طولانی مدتی با شرکت لایکا داشته که شامل کارگردانی "کوبو و دو تار" و نویسندگی فیلمنامه "پارا نورمن" میشه، ضمن اینکه در انیمیشن های مثل "داستان دسپرو" هم به عنوان طراح هنری دستی بر آتش داشته و در کل از تجربه زیادی برای این کار برخوردار بوده. "حلقه گشمده" هم به مانند سایر آثار استودیو لایکا از لحن و فضایی زنده، شوخ و طنازانه بهره میبره و پر از نشاط و زندگی و زیباییه. داستان شاید کلیشه ای باشه (همراه شدن چند نفر در راه کشف سرزمینی افسانه ای که کسی به وجودش باور نداره بارها در آثار دیگه به کار رفته) ولی وقتی ظرافت و هنری رو که در طراحی تمام این مدل های ریز و درشت به کار رفته در نظر بگیریم و به نحوه پرداختن به داستان که با صداپیشگی عالی ستاره هایی چون هیو جکمن، زک گالیفیاناکیس، زوئی سالدانا، استیفن فرای، اما تامپسون و تیموتی الیفنت و با دیالوگ هایی بامزه و طنز عالی شخصیت "آقای لینک" (زک گالیفیاناکیس) و رابطه دوست داشتنی بین آقای لینک و لاینل فراست (هیو جکمن) همراه شده توجه کنیم، در نهایت با انیمیشنی الهام بخش، خوش ساخت، دل نشین و به یاد ماندنی مواجه خواهیم شد که دیدنش هم برای خردسالان و هم برای بزرگسالان هر کدام به نوعی و به یک اندازه لذت بخش و شیرین خواهد بود و هر گروهی متناسب با سنش پیامی رو از این اثر جذب خواهد کرد.
با نظرتون موافقم ولی web-dl کیفیتش خوبه. یعنی در حدی خوب هست که بشه لذت برد
سکانس پایانی فیلم از شدت حیرت و حس ناچیز بودن خودم و بی نهایت بودن آفرینش و اسرار سر به مهر این جهان اشکم رو در آورد
قطعا و قطعا و قطعا باید این فیلم رو ببینید
دیدنش رو فقط به کسی توصیه میکنم که میخواد خودش رو ارضا کنه که البته برای اون هم راههای بهتر و سریع تری وجود داره!
قطعا چنین فیلمی نشان از روحیات عجیب کارگردان داره و این از آثار دیگه ی این کارگردان هم کاملا مشخصه
امتیاز 1 از 10
کارگردان: دیوید اف سندبرگ (2)
نویسنده فیلم نامه: هنری گیدن (3) بر اساس داستانی از هنری گیدن و دارن لمک (4)
آهنگساز: بنجامین والفیش (5)
فیلمبردار: ماکسیم الکساندر (6)
تدوین: میشل آلر (7)
بازیگران: زاکری لیوای، مارک استرانگ، اشر اینجل، جایمون اونسو، جک دیلن گریزر (8)
بودجه ساخت: ~ 100 میلیون دلار
فروش جهانی: ~ 363 میلیون دلار
امتیاز من: 8 از 10 (خیلی خوب)
---------------------------------------------------------------------------------------------------
َشزم به عنوان هفتمین فیلم در دنیای سینمایی DCEU ترکیب شیرین و مفرحی از داستانی ابرقهرمانی، تحول یک نوجوان در راه شناخت خود و توانایی هاش و رسیدن به بلوغ فکری، اهمیت با هم بودن و تعلق داشتن به یک خانواده متحد و ایستادگی در برابر نیروهای شر رو به بیننده علاقه مند به سینما عرضه میکنه. حقیقتا قبل از دیدن فیلم اصلا فکر نمیکردم انقدر من رو به خودش جذب کنه ولی بخش ها و عناصر مختلف فیلم، هم از نقطه نظر داستان و شخصیت ها و دیالوگ ها و طنازی ها و هم از حیث نکات فنی و جلوه های تصویری و صوتی با چنان هماهنگی خوبی در کنار هم قرار داده شدن که تماشای شزم رو به تجربه ای دلنشین و ماندنی در ذهن هر علاقه مند به ژانر ابرقهرمانی تبدیل میکنن.
مراحل پیش تولید فیلمی لایو اکشن بر اساس شخصیت شزم تقریبا از سال 2000 آغاز شد و در ابتدا قرار بود شخصیت Black Adam که به نوعی در برابر شزم قرار میگیره و همون قدرت ها رو در اختیار داره منتها برای اهداف شوم از اونها استفاده میکنه، در فیلم گنجونده بشه و قرار بود دواین جانسون نقش این شخصیت رو ایفا کنه که به دلیل معلق شدن پروژه ساخت فیلم، از این تصمیم صرف نظر شد و نهایتا فیلم به شکل کنونی با کارگردانی دیوید سندبرگ شروع به فیلمبرداری شد (ظاهرا قراره فیلم مستقلی برای شخصیت Black Adam با بازی دواین جانسون ساخته بشه که اطلاعات چندانی در این مرحله در دست نیست). هفتمین فیلم از دنیای سینمایی DCEU رو باید کم فروش ترین فیلم این مجموعه به شمار آورد اما با این حال این فیلم از لحاظ فروش تونست موقعیت مناسبی رو کسب کنه و نهایتا پس از آثاری چون "آلیتا: فرشته جنگ" و "گودزیلا: سلطان هیولاها" و بالاتر از "دامبو" تبدیل به هشتمین فیلم پرفروش سال 2019 تا به اینجا بشه.
از نظر منتقدین هم، شزم تونسته عملکرد موفقیت آمیزی داشته باشه، خصوصا کارگردانی دیوید سندبرگ و بازی های بسیار روان و دوست داشتنی زاکری لیوای، اشر اینجل و مخصوصا جک دیلن گریزر (که به عنوان وردست قهرمان داستان عمل کرده و نقش Comic Relief رو در طول داستان بر عهده داره هر چند که رده بندی سنی PG-13 فیلم و لحن طنز و آمیخته به شوخی داستان و شخصیت اصلی اون باعث شده تقریبا تمام شخصیت ها در نقش Comic Relief ظاهر بشن [9]) و همینطور که اشاره کردم لحن فان و طنز کلی داستان همه نکات مثبت این فیلم هستن. با وجود کلیشه ای بودن داستان و روند گسترش اون که فردی عادی و بدون هیچ قدرت خاص و ماورایی ای رو می بینیم که به طرز خارق العاده ای دارای قدرت های فرابشری میشه و در طول داستان از یک جوانک خام و بی تجربه و کاهل به شخصیتی بالغ و مسئولیت پذیر تبدیل میشه و با وجود تمام نکات قابل حدس داستان اما چیزی که شزم رو به اثری زیبا و دلنشین بدل کرده استفاده بسیار درست و به جا از همین کلیشه ها و اصول امتحان پس داده هست که در ترکیب با بازی های عالی، لحن طنز حاکم بر فضای فیلم، دیالوگ های خنده دار، مضامین زیبای انسانی، فیلمبرداری و موسیقی در کلاس جهانی و نهایتا ریتمی تند و پرهیجان که هیچوقت خسته کننده نمیشه، شزم رو به یک فیلم ابرقهرمانی ممتاز بدل میکنن. با توجه به سکانس بعد از تیتراژ، میشه مطمئن بود که دنباله ای هم برای شزم ساخته میشه که در نوع خودش خبری بسیار مسرت بخش و عالی هست.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
1. شزم (Shazam) نام مستعار یک جادوگر باستانی با سه هزار سال عمر از سرزمین فراعنه ست با نام اصلی ماماراگان (خدای رعد) که در دهه 1940 میلادی توسط چارلز کلارنس بک و بیلی پارکر برای کتاب های مصور DC آفریده شد. شزم در واقع همون کاپیتال مارول دنیای DC هست ولی از سال 2012 به بعد و البته پیش از اون و در اوایل دهه 1970، شرکت DC برای جلوگیری از تداخل بین نام این ابرقهرمان و کاپیتان مارول کمپانی مارول، نام شزم رو برای این شخصیت انتخاب کرد. SHAZAM از حروف اول کلمه های Solomon، Hercules, Atlas, Zeus, Achilles, Mercury به دست میاد و قهرمانی که از سوی جادوگر برگزیده میشه میتونه خرد سلیمان، قدرت هرکول، استقامت اطلس، نیروی زئوس، شهامت آشیل و سرعت مرکوری (هرمس) رو یکجا داشته باشه.
2. David F. Sandberg - کارگردان سوئدی شناخته شده با دو فیلم در ژانر وحشت: "چراغ های خاموش" (2016) و "آنابل: آفرینش" (2017)
3. Henry Gayden
4. Darren Lemke
5. Benjamin Wallfisch - شناخته شده با موسیقی متن آثاری چون "بلید رانر 2049"، "It"، "آنابل:آفرینش" و "چهره های پنهان"
6. Maxime Alexandre - شناخته شده با "راهبه" و "آنابل:آفرینش"
7. Michel Aller
8. Zachary Levi, Mark Strong, Asher Angel, Djimon Hounsou, Jack Dylan Grazer
9. به شخصیت یا بخشی در یک اثر ادبی، سینمایی و امثال اون گفته میشه که با هدف تزریق کردن روحیه شاد و طنز به مخاطب در میان یک داستان تاریک و جدی و خطرناک خلق شده. معمولا در آثاری که تماما سیاه و تاریک نیستن از این ابزار ادبی برای متعادل کردن لحن داستان استفاده میشه.
فیلمی از کوین کولش و دنیس ویدمایر
بودجه ساخت: 21 میلیون دلار
فروش: 121 میلیون دلار
امتیاز من --------------> 4 از 10
فیلم "قبرستان حیوانات خانگی"، ساخته کوین کولش و دنیس ویدمایِر در چندمین همکاری مشترک کارگردانی خودشون، دومین اقتباس سینمایی از رمان استیفن کینگ محصول 1983 به همین نام هستش. سالها قبل از این فیلم و در سال 1989، اثر سینمایی دیگه ای با همین عنوان به کارگردانی ماری لَمبرت با اقتباس مستقیم از این رمان ترسناک و معمایی به روی پرده نقره ای سینما رفته.
میشه گفت با توجه به بازخوردهای منتقدین و دوستداران سینما، هر دو فیلم تقریبا در جایگاه کیفی یکسانی قرار دارن. هر دوی این فیلم ها، چه نسخه 1989 و چه بازسازی 2019ش، آثاری کلیشه ای، خسته کننده، قابل پیش بینی و فاقد ظرافت های هنری و داستانی یک فیلم ممتاز در ژانر وحشت هستن و قطعا در صورت ندیدن این فیلم ها هیچ چیز مهم و خاصی رو به عنوان یک علاقه مند به ژانر وحشت و معمایی از دست نخواهید داد.
عنوان فیلم، Pet Sematary که مشخصا دارای غلط املایی هست (چون بچه های محلی اون منطقه ظاهرا املای درست کلمه Cemetery رو نمیدونستن و به این شکل نوشتنش!) خودش اولین مساله گول زننده فیلمه. دکتر لوییس کرید (جیسن کلارک) به همراه همسرش، ریچل (اِیمی سایمِتس)، دختر نه ساله ش، الی و پسر کوچولوشون، گِیج، که ظاهرا خانواده ای مرفه و خوشبخت و آرام هستن به خاطر مسائل و مشکلات نامعلومی که هیچوقت هم زحمت توضیح دادنش به بیننده داده نمیشه (نمیدونم این تقصیر استیفن کینگ هست یا نویسنده فیلمنامه) خونه و شغلش رو در بوستون رها میکنه و تصمیم میگیره به یکی از روستاهای اطراف Maine و به خونه ای در زمینی 50 هکتاری نقل مکان کنه تا به اصطلاح شروعی دوباره رو کنار خانواده ش تجربه کنه. همسر دکتر کرید، ریچل هم از مشکلاتی روانشناختی که ریشه در کودکیش و بیماری خواهر بزرگترش دارن رنج میبره و هنوز نتونسته بعد از این همه سال اون آدم سابق بشه. خود دکتر هم مشکلاتی نامشخص داره و همونطور که نوشتم ما هیچوقت نمیفهمیم این مشکلات شخصی چی بودن. داستان با ورود این خانواده به عمارت روستایی بزرگ و آرامشون شروع میشه و البته قبلش با نمایی از انتهای فیلم که با فلش بکی به ابتدای فیلم برمیگرده.
مشکل اول فیلم در همین عدم توجه به پیش زمینه های داستانی دکتر کرید هست. هرچقدر که ما نسبت به گذشته پرتلاطم ریچل می آموزیم، در طرف مقابل از دکتر کرید تقریبا هیچ چیزی عایدمون نمیشه و همین باعث میشه نتونیم با سیر تغییرات این شخصیت و تصمیماتی که در نیمه دوم فیلم میگیره ارتباط درستی برقرار کرده و درگیر داستانش بشیم. در واقع برای من بیننده اهمیتی نداشت که چه بر سر دکتر کرید خواهد آمد یا چرا در این سکانس فلان تصمیم رو گرفت یا هدفش چی بود. با این حال، ریچل کمی شخصیت پردازی بهتری داره و برامون اندکی مهم میشه که چه اتفاقاتی برای شخصیتش رخ خواهد داد. من همیشه معتقدم اگه یک اثر سینمایی رو به ده بخش تقسیم کنیم حداقل هفت بخش از اون ده بخش برمیگرده به داستان، نحوه پرداخت داستان و شخصیت پردازی ها و نحوه روایت داستان. از این حیث، Pet Sematary یک اثر ضعیف و فراموش شدنی به شمار میاد. اثری با داستانی کاملا سطحی و غیر درگیر کننده، شخصیت هایی کلیشه ای با رفتارهایی قابل حدس و بک گراند های داستانی تکراری و نخ نما. حتی ترس های فیلم هم درست از آب در نیومده. ترس در این فیلم ترکیبی از ترس روانشناختی و Jump Scareها هستش همراه با اندکی وام گرفتن از زیر ژانر Slasher. با توجه به رده بندی سنی R فیلم، سازندگان میتونستن استفاده خیلی بهتری از این درجه بندی برای خلق موقعیت های ترس آور و وهم انگیز بکنن که جز در چند رویارویی کوچیک، بهره مفید خاصی از اون نشده.ترس ها هم عملا من رو که نتونستن بترسونن چون به شدت کلیشه ای و قابل حدس هستن پس نتیجتا اون عنصر غافلگیری رو از دست میدن. جالبه که محور ترس داستان و اون مکانی که شرارت رو در خودش نهفته داره، ارتباطی به خود قبرستان حیوانات خانگی نداره و با اون فاصله داره و این همون گول زننده بودنی بود که قبل تر نوشتم.
نکات مثبت Pet Semetary در بازی های خوب، فضاسازی های وهم انگیز و جو سیاه حاکم بر اثر خلاصه میشن. و اما در مورد نکات منفی بارز فیلم هم میتونم به ریتم کند و اتکای بیش از حد نیاز این فیلم به Jump Scare ها اشاره کنم که البته اصلا موفق نبوده ترس رو حتی در همون تماشای اول هم لااقل به من منتقل کنه. و البته منفی ترین نکته نداشتن داستانی درگیر کننده و بی توجهی به شخصیت پردازی شخصیت اصلی فیلم دکتر کرید بود. شخصا از فیلم لذتی نبردم و شخصا دیدنش رو به کسی توصیه نمیکنم.