با اینکه شخصا به ندرت پیش میاد که اتفاقی من رو هیجان زده کنه اما در طول چند سال گذشته این اولین بار بود که حقیقتا برای تماشای فصل جدید این سریال لحظه شماری می کردم و خوشحالم که هیجانم تا حد زیادی ارضا شد...البته معمولا قسمت های افتتاحیه هر فصل از هر سریالی کم و بیش هیجان کمتری نسبت به قسمت های بعدی دارن و قسمت اول فصل هشتم got هم از این قاعده پیروی میکنه (که دلیل اصلی امتیاز های نه چندان فوق العاده ی منتقدین هم همین مورده) ولی در نهایت حس میکنم این قسمت تونست فضای داستان رو برای پنج قسمت بعدی به خوبی آماده کنه و باعث شه من هم مثل خیلی از شما از الان به شدت منتظر قسمت دوم باشم و شک ندارم که هر چه به پایان سریال نزدیک بشیم هیجان بیشتری رو تجربه خواهیم کرد
فیلم خوبی بود و از دیدنش خوشحالم؛ قطعا ارزش یک بار دیدن رو داره و امتیاز ---------7--------- رو بهش میدم.
.
.
خب طبیعتا فضا و داستان فیلم به گونه ای هستش که ذهن هر مخاطبی رو که فیلم A Quiet Place اثر جان کرازینسکی رو دیده باشه به سمت مقایسه با اون اثر می بره. با اینکه تفاوت های زیادی بین Bird Box و A Quiet Place وجود داره اما شاکله و اساس هر دو فیلم یکی هستش: روایت جهانی پسا آخر الزمانی که مورد هجوم بیگانه ای ناشناخته و مرموز و مهلک قرار گرفته و بقا در چنین جهانی وابسته به استناد کردن بر غرایز اولیه بشری هستش. تفاوت اما در این هست که در "یک مکان آرام"، بیگانه از طریق صدا قربانیان خودش رو جستجو میکنه ولی در "جعبه پرنده"، بازماندگان با نگاه کردن به بیگانه تبدیل به قربانی میشن اما خب همونطور که گفتم اساس هر دو فیلم یکسانه و این رو باید اضافه کنم که موجود یا موجودات بیگانه ی این فیلم برای هر قربانی به یک شکل ظاهر میشن و معمولا شکل ترس ها، حسرت ها و کمبود های اون فرد رو به خودشون میگیرن تا جایی قربانی رو وادار به خودکشی میکنن که از این نظر شباهت هایی تقریبی و هر چند دور به دیوانه ساز ها (Dementors) در مجموعه آثار هری پاتر دارن.
.
.
کارگردان 58 ساله دانمارکی فیلم، خانم سوزان بیر تجربه چندین اثر موفق رو در کارنامه دارن از جمله سه فیلم Brothers - After the Wedding و In a Better World (که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد). در واقع خانم سوزان بیر اولین کارگردان زنی هستن که موفق به دریافت چهار جایزه معتبر سینمایی شدن (اسکار - گلدن گلوب - اِمی - و فستیوال معتبر فیلم برلین) که این خودش نشون از اهمیت این اثر داره و با کارگردانی کاربلد طرف هستیم.
.
.
در نهایت میتونم بگم ترکیبی از بازی های خوب (خصوصا بازی ساندرا بولاک در نقش مالوری - و جان مالکوویچ در نقش داگلاس)، فضاپردازی پر تنش و هیجان انگیز، موسیقی همراه با فضای فیلم و فیلم برداری متناسب با حال و هوای نفس گیر اثر و نحوه روایت سیال و در حرکت (با سوییچ کردن متناوب میان حال و گذشته)، Bird Box رو به اثری قابل قبول و دلچسب در ژانر هیجان انگیز و پسا آخرالزمانی بدل کردن که تماشاش خالی از لطف نیست
یه فیلم کاملا متوسط از یه کارگردان نه چندان سطح بالا که البته اثر خوب A Royal Affair رو ساخته
امتیاز من 6 از 10
برای یک بار و تنها یک بار دیدن خوبه ولی در صورت ندیدن هم هیچی از دست ندادین. اگر هم که فرضا رمان هاش رو خوندین که اصلا نبینین بهتره چون احتمالا اعصابتون خورد میشه
سوال من از جناب کارگردان و مغزهای پشت اعم از تهیه کنندگان فیلم اینه که واقعا چه فکری با خودشون کردن که یک مجموعه رمان هفت کتابه به همراه چندین جلد داستان مصور رو که استیفن کینگ به مانند بزرگانی همچون استاد تالکین و مارتین در اونها دنیایی وسیع با ایده ها و تصاویر بکر رو خلق کرده اومدن و در کمتر از 90دقیقه زمان مفید فیلم خلاصه کردن؟؟ با کدوم عقل و با چه جراتی؟! این فیلم رو باید میدادن دست یکی مثل J. J. Abrams یا Nolan که یه سه گانه خوشگل که هر قسمتش حداقل 150 دقیقه باشه در بیارن از توش، نه این بچه بازی شلخته و بیهوده! قشنگ معلومه که سازندگان فیلم فقط خواستن تو زمان محدود فیلم، عناصر داستان رو وصله پینه کنن به هم؛ درست مثل پوست صورت اون موجودات Skins که دوخته شده بود رو صورتشون!
بازی البا و مک کانهی در حد و اندازه ی فیلم خوبه و حتی بهتر از خوب. اما شخصیتشون ساخته و پرداخته نشده و از حد یک تیپ فراتر نمیرن. البا در نقش رولند، نقش آدم خوبه ی همیشگی و کسی که جای پدر پسرک رو پر میکنه، و مک کانهی در نقش والتر، آدم بده ی داستان که سیاهِ سیاهه و ذره ای خاکستری توش نیست! برای همینه که با پسربچه، جیک، و رولند نمیشه همزاد پنداری کرد.
(خطر لوث شدن داستان)
مثلا جایی که جیک خاکستر (؟) مادرش رو که توسط والتر کشته شده میبینه واقعا بیننده حسی نداره بهش. یا وقتی والتر با جادوش پدر رولند رو میکشه باز هیچ حسی نداره بیننده.
(پایان بخش اشارات داستانی)
چرا؟ چون شخصیت ها از تیپ جلوتر نمیرن. چون شخصیت ها پخته نمیشن. اصلا به گذشته شون پرداخته نمیشه. چرا؟ چون سازندگان در تصمیمی احمقانه خواستن مجموعه ای عظیم رو در 90 دقیقه خلاصه کنن و نتیجه ش هم میشه این که تمام مولفه های پلات در سطح باقی میمونن و ما هیچوقت فرصت رفتن به عمق وقایع و شخصیت ها رو پیدا نمی کنیم و در نتیجه وقتی فیلم تموم شد سریع میبندیمش و میریم سراغ کار و زندگیمون.
فیلم بزرگ فیلمیه که ذهن بیننده رو درگیر کنه
اگه فقط به دنبال یک ساعت و نیم سرگرمی هستین فیلم رو ببینین (صحنه های اکشن پایانی فیلم بدک نیست)
اما اگه دنبال چیزی فراتر از سرگرمی یا دنبال یک دنیای غنی داستانی هستین توصیه نمیکنم. ناامید میشین
رابرت ردفورد و جین فاندا بعد از 50 سال از نقش آفرینی زیباشون در هیبت یک زوج جوان و دلباخته و پر شور در فیلم Barefoot in the Park محصول 1967، اینبار در لباس یک زوج سالخورده ولی همچنان پرشور در جلوی هم ایفای نقش کردن
یک عاشقانه ی آرام و به دور از هیاهو برای دیدن در یک عصر اول پاییزی زیبا
حتما پیشنهاد میکنم ببینید
Jungle Cruise که بر اساس یکی از پارک های تفریحی (یا اصطلاحا همون Theme Park) دیزنی ساخته شده، در تلاشه که ترکیبی هر چند ناپخته و نه چندان پرداخت شده از ایندیانا جونز و دزدان دریایی کارائیب باشه؛ در واقع در طول تماشای فیلم احتمالا بارها یاد این دو مجموعه فیلم بیافتید و همین خط داستانی آشنا، با تمام کلیشه های معمول ژانر ماجرایی کمدی، در ترکیب با همکاری دوست داشتنی دواین جانسون و امیلی بلانت و رابطه ی خوب و دلچسب بین این دو شخصیت، و علی رغم برخی ضعف های نسبتا آشکار مثل ضعف در انیمیشن های رایانه ای (CGIها) که به کرات هم از اون ها استفاده شده، باعث شده تا Jungle Cruise به یک فیلم کم ادعای قابل قبول و دل نشین تبدیل بشه که بتونین از تماشاش تا حدودی لذت ببرید.
مایکل سارنوسکی در اولین تجربه کارگردانی خودش، نیکلاس کیج رو در نقش آشپز سابقی به کار گرفته که پس از مرگ همسرش، تارک دنیا شده و به جنگل های وحشی ایالت اورگون امریکا پناه می بره و خوکی رو تربیت می کنه تا براش قارچ خوراکی دنبلان (یا تِرافِل) پیدا کنه، قارچی کمیاب و گران قیمت که در میان مرفهین خیلی طرفدار داره. نیکلاس کیج که در سال های اخیر انتخاب های بازیگری سوال برانگیزی رو از سر گذرونده، یک بار دیگه بعد از ایفای نقش در فیلم Joe نشون داد که بازیگر توانا و قابلیه که در صورت بکارگرفته شدن در نقش درست در فیلم درست و به دست کارگردان درست می تونه همون نیکلاس کیج دوست داشتنی دهه 90 باشه. فیلم "خوک" رو باید فیلمی متکی به معنا و مفهوم و نمادین دونست. خوک؛ خوکی که شخصیت رابین فِلد (نیکلاس کیج) به اون عشق می ورزه، و با وجود این که اعتراف می کنه به وجودش احتیاج مادی نداره ولی نمی تونه دوریش رو تحمل کنه و به هر قیمتی به دنبال باز پس گیری خوک محبوبش از دست افرادی هست که اون رو ازش گرفتن. خوک رو باید نمادی از خاطرات شیرین گذشته ی رابین دونست که تنها در صورت کنار گذاشتنش، می شه به بازگشت رابین به زندگی عادی و رسیدن به آرامش درونی او امیدوار بود. "خوک" فیلم آرام و پر مفهومیه که شاید اگر با انتظار خاصی به تماشاش بشینید نتونه انتظارات شما رو برآورده کنه، در حالی که اگر اون رو فیلمی مبتنی بر تعریف عشق و فقدان اون در زندگی یک مرد تنها ببینید قطعا می تونه شما رو به همون آرامشی برسونه که شخصیت رابین رو در انتهای فیلم احاطه می کنه
به جرات می تونم بگم که در چند سال گذشته و تا جایی که شخصا خاطرم هست، اکشنی به بیهودگی و بی معنایی و شلختگی این فیلم ندیدم! فیلمی از کارگردان اسرائیلی تبار بی نام و نشانی که هیچ اثر شاخص و حتی نیمه معروفی در کارنامه هنری خودش نداره (که البته این به خودی خود ضعف به حساب نمیاد به هیچ وجه) ولی همون سه چهار فیلم ساخته شده توسط ناووت پاپوشادو هم همگی آثاری معمولی رو به ضعیف بودن. Gunpowder Milkshake (میلک شیک باروتی! که به خاطر علاقه ی Sam، کاراکتر محوری داستان با بازی کارن گیلن، به میلک شیک و تفنگ بازی به این اسم نامیده شده!) سعی می کنه ترکیبی باشه از "جان ویک" و همینطور "بیل را بکش" تارانتینو! در حالی که نه سرعت و پویایی بالای اولی و نه جذابیت شبه کارتونی و کامیک بوکی و خلاقیت کارگردان صاحب سبکی مثل تارانتینو رو نداره. صرفا یک تلاش بی نتیجه است برای تقلید از این دو فیلم، همراه با شعارهای فمینیستی نخ نمایی که زن ها هم می تونن مثل مردها بزن بهادر و هفت تیر کش و خلاصه خیلی خفن باشن! موسیقی روی اعصاب و خسته کننده، تدوین شلخته و بی معنی با کات های خیلی تند که اجازه نمیده از هیچ سکانس اکشنی لذت ببرید (که به خودی خود هم به شدت خسته کننده ن)، دیالوگ های کلیشه ای و مضحک، کاراکترهای تک بعدی ملال آور و بازی های خشک غیر باور پذیر (با وجود چهره های معروفی مثل کارن گیلن، لینا هدی و کارلا گوجینو) باعث میشن این فیلم حتی یک بار هم ارزش دیده شدن رو نداشته باشه و همون بهتر که وقتتون رو برای تجربه چنین اثر سینمایی سخیف و سطح پایینی هدر ندید
.
.
خب طبیعتا فضا و داستان فیلم به گونه ای هستش که ذهن هر مخاطبی رو که فیلم A Quiet Place اثر جان کرازینسکی رو دیده باشه به سمت مقایسه با اون اثر می بره. با اینکه تفاوت های زیادی بین Bird Box و A Quiet Place وجود داره اما شاکله و اساس هر دو فیلم یکی هستش: روایت جهانی پسا آخر الزمانی که مورد هجوم بیگانه ای ناشناخته و مرموز و مهلک قرار گرفته و بقا در چنین جهانی وابسته به استناد کردن بر غرایز اولیه بشری هستش. تفاوت اما در این هست که در "یک مکان آرام"، بیگانه از طریق صدا قربانیان خودش رو جستجو میکنه ولی در "جعبه پرنده"، بازماندگان با نگاه کردن به بیگانه تبدیل به قربانی میشن اما خب همونطور که گفتم اساس هر دو فیلم یکسانه و این رو باید اضافه کنم که موجود یا موجودات بیگانه ی این فیلم برای هر قربانی به یک شکل ظاهر میشن و معمولا شکل ترس ها، حسرت ها و کمبود های اون فرد رو به خودشون میگیرن تا جایی قربانی رو وادار به خودکشی میکنن که از این نظر شباهت هایی تقریبی و هر چند دور به دیوانه ساز ها (Dementors) در مجموعه آثار هری پاتر دارن.
.
.
کارگردان 58 ساله دانمارکی فیلم، خانم سوزان بیر تجربه چندین اثر موفق رو در کارنامه دارن از جمله سه فیلم Brothers - After the Wedding و In a Better World (که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد). در واقع خانم سوزان بیر اولین کارگردان زنی هستن که موفق به دریافت چهار جایزه معتبر سینمایی شدن (اسکار - گلدن گلوب - اِمی - و فستیوال معتبر فیلم برلین) که این خودش نشون از اهمیت این اثر داره و با کارگردانی کاربلد طرف هستیم.
.
.
در نهایت میتونم بگم ترکیبی از بازی های خوب (خصوصا بازی ساندرا بولاک در نقش مالوری - و جان مالکوویچ در نقش داگلاس)، فضاپردازی پر تنش و هیجان انگیز، موسیقی همراه با فضای فیلم و فیلم برداری متناسب با حال و هوای نفس گیر اثر و نحوه روایت سیال و در حرکت (با سوییچ کردن متناوب میان حال و گذشته)، Bird Box رو به اثری قابل قبول و دلچسب در ژانر هیجان انگیز و پسا آخرالزمانی بدل کردن که تماشاش خالی از لطف نیست
بر اساس نقدی از جان بلیس دل
مترجم: بهروز صادقی
امتیاز من 6 از 10
برای یک بار و تنها یک بار دیدن خوبه ولی در صورت ندیدن هم هیچی از دست ندادین. اگر هم که فرضا رمان هاش رو خوندین که اصلا نبینین بهتره چون احتمالا اعصابتون خورد میشه
سوال من از جناب کارگردان و مغزهای پشت اعم از تهیه کنندگان فیلم اینه که واقعا چه فکری با خودشون کردن که یک مجموعه رمان هفت کتابه به همراه چندین جلد داستان مصور رو که استیفن کینگ به مانند بزرگانی همچون استاد تالکین و مارتین در اونها دنیایی وسیع با ایده ها و تصاویر بکر رو خلق کرده اومدن و در کمتر از 90دقیقه زمان مفید فیلم خلاصه کردن؟؟ با کدوم عقل و با چه جراتی؟! این فیلم رو باید میدادن دست یکی مثل J. J. Abrams یا Nolan که یه سه گانه خوشگل که هر قسمتش حداقل 150 دقیقه باشه در بیارن از توش، نه این بچه بازی شلخته و بیهوده! قشنگ معلومه که سازندگان فیلم فقط خواستن تو زمان محدود فیلم، عناصر داستان رو وصله پینه کنن به هم؛ درست مثل پوست صورت اون موجودات Skins که دوخته شده بود رو صورتشون!
بازی البا و مک کانهی در حد و اندازه ی فیلم خوبه و حتی بهتر از خوب. اما شخصیتشون ساخته و پرداخته نشده و از حد یک تیپ فراتر نمیرن. البا در نقش رولند، نقش آدم خوبه ی همیشگی و کسی که جای پدر پسرک رو پر میکنه، و مک کانهی در نقش والتر، آدم بده ی داستان که سیاهِ سیاهه و ذره ای خاکستری توش نیست! برای همینه که با پسربچه، جیک، و رولند نمیشه همزاد پنداری کرد.
(خطر لوث شدن داستان)
مثلا جایی که جیک خاکستر (؟) مادرش رو که توسط والتر کشته شده میبینه واقعا بیننده حسی نداره بهش. یا وقتی والتر با جادوش پدر رولند رو میکشه باز هیچ حسی نداره بیننده.
(پایان بخش اشارات داستانی)
چرا؟ چون شخصیت ها از تیپ جلوتر نمیرن. چون شخصیت ها پخته نمیشن. اصلا به گذشته شون پرداخته نمیشه. چرا؟ چون سازندگان در تصمیمی احمقانه خواستن مجموعه ای عظیم رو در 90 دقیقه خلاصه کنن و نتیجه ش هم میشه این که تمام مولفه های پلات در سطح باقی میمونن و ما هیچوقت فرصت رفتن به عمق وقایع و شخصیت ها رو پیدا نمی کنیم و در نتیجه وقتی فیلم تموم شد سریع میبندیمش و میریم سراغ کار و زندگیمون.
فیلم بزرگ فیلمیه که ذهن بیننده رو درگیر کنه
اگه فقط به دنبال یک ساعت و نیم سرگرمی هستین فیلم رو ببینین (صحنه های اکشن پایانی فیلم بدک نیست)
اما اگه دنبال چیزی فراتر از سرگرمی یا دنبال یک دنیای غنی داستانی هستین توصیه نمیکنم. ناامید میشین
یک عاشقانه ی آرام و به دور از هیاهو برای دیدن در یک عصر اول پاییزی زیبا
حتما پیشنهاد میکنم ببینید
توصیه می کنم به هیچ وجه سمت این افتضاح سینمایی نرید