این روان اتکینسون دوست داشتنی!
این مستربین تو دل برو!
واقعا کمدی سر حال و دلچسبی بود...مدتی بود تا این حد از ته دل نخندیده بودم...فیلم داستان ساده و کاملا قابل پیش بینی ای داره و البته نیازی هم به وجود داستانی پیچیده و تو در تو نیست چون داستان در چنین فیلمی صرفا یک ظرف هست برای نگه داشتن و انتقال بار کمدی و شوخی های کلامی و موقعیت فیلم...کمدی فیلم که مهمترین بخش اونه به نحو دلنشینی زیبا از آب در اومده و سکانس های خنده دار پرتعدادی در طول فیلم کار شدن که حقیقتا در چند تا از اونها از شدت خنده داشتم منفجر میشدم...الحق و الانصاف فیلم باحال و سرزنده ای بود...تنها نکته نه چندان خوشایندی که در مورد این فیلم میتونم بهش اشاره کنم شخصیت منفی اصلی فیلم (پاسکال سوواژ) با بازی جان مالکوویچ بود که با اینکه شخصا بازیهاش رو خیلی دوس دارم (بازی شاهکارش در Being John Malkovich رو هرگز فراموش نمیکنم) ولی با اون لهجه فرانسوی به شدت اغراق شده و ژست های کمدی در نیومده ش به نظرم میتونست جایگزین های بهتری داشته باشه و به نظر شخصی من چندان برای این نقش مناسب نبود. در نهایت من امتیاز --------------8------------- رو به Johnny English میدم و به شدت توصیه میکنم اگه از طرفداران مستربین و ژانر کمدی هستین این فیلم رو از دست ندید
ویژگی ای که در مورد دومین ساخته ی سینمایی Leigh Whannel (نویسنده ی چندین نسخه از مجموعه "اره" و "شرور") فیلم Upgrade خیلی دوست داشتم پایان بندی متفاوت و جسورانه اون بود که برخلاف اکثر آثار هم سبکش، سعی در سر هم کردن یک پایان خوش نداره و به نوعی بیننده رو غافلگیر میکنه که خب تماشاش رو به خودتون واگذار میکنم. و اما اون چه این اثر زیبا در ژانر اکشن و هیجان انگیز رو زیباتر میکنه چندین عامل هست که در کنار هم ترکیب دلنشینی رو به وجود آوردن: حال و هوای سایبرپانکی فیلم با عناصر آشنای ژانر علمی تخیلی، عناصری نظیر ریز تراشه های هوش مصنوعی فوق پیشرفته، ایمپلنت های رباتیک و فناوری های های تک متعلق به آینده که در بسیاری از آثار این ژانر به تکرار دیده شدن - بازی شایسته تحسین لوگان مارشال گرین در نقش شخصیت اصلی (گِرِی) - سکانس های اکشن سیال و روان و تعقیب و گریز های هیجان انگیز فیلم با یاری گرفتن از قابلیت های سایبورگی و فیزیکی ارتقا یافته ی شخصیت Gray و خشونت لذت بخش برخی سکانس ها مثل سکانسی که در میخانه ی Old Bones جریان داره. این عناصر همه به مفرح شدن تجربه فیلم کمک میکنن. در مجموع یک اثر دیدنی و به نوعی متفاوت در ژانر محبوب علمی تخیلی رو دیدم و امتیاز -----------8----------- رو بهش میدم.
از قدیم گفتن دود از کنده بلند میشه. رابرت ردفورد در این سالهای اخیر با اینکه نشونی از جوونی در چهره ش نمونده اما همچنان با دیدن بازی هاش به یاد روزهای جوونیش، زمانی که همراه بزرگانی مثل پل نیومن فقید یکی از جوون اول های هالیوود بود، میفتم. به یاد آثار برگزیده ای همچون بوچ کسیدی، پابرهنه در پارک، نیش و بیرون از آفریقا و باید اقرار کرد که بازی رابرت ردفورد هنوز هم با گذشت چند دهه از اون دوران طلایی هالیوود اون حلاوت و جذابیت و پرستیژ خاص سینمایی رو داره و بیننده رو از تماشای یک نمایش جا افتاده و متبحرانه غرق در لذت میکنه. و البته باید به این هنرنمایی رابرت ردفورد (در نقش فرست تاکر، سارق 74 ساله بانک) بازی مکمل زیبا و دلنشین سیسی اسپیسک (در نقش جول) و نقش آفرینی کیسی افلک دوست داشتنی و شیرین (در نقش کاراگاه جان هانت که کارگردان فیلم آقای David Lowery هم علاقه خاصی بهش دارن و قبلا در دو اثر Aint Them Saint Bodies و A Ghost Story هم از ایشون به عنوان نقش اصلی مرد استفاده کردن) رو هم اضافه کرد که ترکیب اینها و نقش های کوچک و فرعی دیگه ی فیلم، از حیث بازیگری The Old Man and the Gun رو در تراز آثار موفق سال 2018 میلادی قرار خواهند داد و این در نقد های منتقدین شاخص سینمایی همچون امثال کلینت ورتینگتون و تاد مک کارتی هم به وضوح مشخصه و تقریبا تمام منتقدین بازی پخته و زیبا و اون لبخند مسخ کننده ی رابرت ردفورد رو مورد تحسین قرار دادن. البته پر واضحه که چنین آثاری گیشه پسند نیستن و همیشه مخاطبین خاص خودشون رو دارن. این فیلم هم با فروش حدود 13 میلیون دلاری خودش از این قاعده مستثنی نبوده. فیلم در سال 1981 در امریکا (اغلب در تگزاس) جریان داره. از زیبایی های بصری و سمعی فیلم میشه به فیلم برداری با لنز 16 میلی متری سوپر کلاسیک اشاره کرد که از نظر ظاهری تونسته کاملا فضای دهه هشتادی به فیلم ببخشه که بسیار زیبا و چشم نوازه و در کنار اون هم مجموعه ای از موسیقی های کانتری و جاز فیلم رو همراهی میکنن که حقیقتا برای من گوش نواز و لذت بخش بودن. فیلم در ابتدا ریتم تقریبا تند و پرهیجانی به خودش میبینه ولی هر چه به جلوتر میریم بخش جنایی فیلم کمرنگ تر میشه و با ورود و پررنگ شدن شخصیت جول، بار درام فیلم هم سنگین تر میشه و ما در مقاطعی فراموش میکنیم که مشغول تماشای اثری جنایی اون هم با محوریت سرقت از بانک هستیم. این بالانس و تعادلی که ایجاد میشه خودش یکی از نقاط قوت فیلم به حساب میاد و به اون باید اضافه کرد گریزهایی که رو که به سوابق جنایی فرست تاکر و زندگی پر فراز و نشیبش زده میشه که به شخصیت پردازی این کاراکتر با وجود مدت زمان کوتاه 90 دقیقه ای فیلم کمک میکنه و رابطه ی جالب بین شخصیت تاکر و جول که به زیبایی تونستن رنگ دراماتیک و رمانتیکی به بدنه جنایی فیلم بزنن.
جای تاسف داره که بنا بر اظهار رابرت ردفورد این آخرین حضور این مرد دوست داشتنی بر روی پرده سینما بوده و ایشون رسما از دنیای بازیگری خداحافظی کردن که خب خبر ناراحت کننده ای بود برای من. رابرت ردفورد بخاطر ایفای این نقش نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب برای بهترین بازیگر نقش اصلی مرد هم شدن که هنوز البته نتایجش اعلام نشده. شاید بشه به نوعی "پیرمرد و تفنگ" رو استعاره ای از دوران حرفه ای بازیگری ردفورد دونست؛ پیرمردی با گذشته ای درخشان که در آخرین نقشش هم عالی میدرخشه و در اوج خداحافظی میکنه.
خب در نهایت من امتیاز --------------7-------------- رو به این فیلم دوست داشتنی، شیرین و زیبا میدم و تماشاش رو به همه دوستان توصیه میکنم خصوصا به علاقه مندان به رابرت ردفورد فراموش نشدنی.
یک اثر متوسط با ریتمی تقریبا کند که چیز جدیدی در ژانر علمی تخیلی برای ارائه به مخاطب آشنا به عناصر این ژانر نداره. ویژگی مثبت فیلم بازی های خوب نقش های اصلی (لی - هایندز - گوگینو) هستش و ویژگی منفی اون نداشتن پیچیدگی های داستانی و کلیشه ای و قابل پیش بینی بودن به همراه ضرب آهنگ کسالت بار و خسته کننده برای بسیاری از بینندگان. امتیاز ------5------ رو بهش میدم و برای یکبار تماشا پیشنهادش میکنم اون هم برای کسایی که حوصله شون زود سر نمیره
یکی از ضعیف ترین، ناپخته ترین، ناشیانه ترین، احمقانه ترین و توهین آمیز ترین آثار ژانر وحشت در سالهای گذشته و قطعا و قطعا بدترین فیلم مجموعه Conjuring. شما بدون شک می تونین زمان حدود 90 دقیقه ای این فیلم رو صرف انجام امور بسیار مفیدتری بکنین و در پایان روز از این کارتون راضی باشین (چند صفحه کتاب بخونین، با عزیزانتون وقت بگذرونین، نمیدونم یه فیلم خوب تماشا کنین، اصلا برین بیرون یه قدمی بزنین) ولی اکیدا بهتون پیشنهاد میکنم The Nun رو نبینید چون نه تنها هیچ چیز جدید و جالبی برای ارائه نداره بلکه اصرار عجیبی به توهین کردن به شعور بیننده از خودش نشون میده و میراث ارزشمند سری فیلم های احضار رو هم لکه دار میکنه. من نمیدونم این چه آفت و چه مرضیه که به جون سینمای هالیوود افتاده که باید شیره ی هر اثری رو تا قطره آخر بکشه بیرون! اصلا چه نیازی به یک اسپین آف بود اون هم با این کیفیت؟! بیننده با این امید که پس از تماشای فیلم بتونه به ریشه و خاستگاه شیطان معروف مجموعه فیلم های احضار (والاک) پی ببره شروع به تجربه این اثر میکنه، اما در پایان حس میکنه اطلاعات و حقایقی که در طول مدت 90 دقیقه ای فیلم به خوردش داده شده نه تنها تاثیر مثبتی بر درکش از این موجود شیطانی نداشته بلکه همون اندک خوف و واهمه ای که پیش از تماشای فیلم از والاک داشت و اون سایه مخوف و نیروی شیطانی ای که در اطراف این شخصیت بود هم با نمایش کمدی و بدقواره کارگردان کاملا فروریخته و حالا والاک بیشتر به یک دلقک موذی و فریبکار شباهت داره تا یک موجود متافیزیکال خبیث و اهریمنی از دنیایی دیگر! بدون شک سپردن کارگردانی The Nun به Corin Hardy با تجربه ی کمی که در فیلمسازی داره (راهبه دومین فیلم سینمایی بلند این کارگردان بریتانیایی بعد از فیلم The Hallow محصول 2015 هست) حتی با وجود جیمز وان در نقش تهیه کننده و نویسنده داستان فیلم، نقش پررنگی در عدم موفقیت این فیلم از دید منتقدین و مخاطبین خاص سینمای وحشت داشته. هر چند که به روال گذشته ی سینمای هالیوود، The Nun اثری گیشه پسند بوده و با فروش بیش از 350 میلیون دلاریش در برابر بودجه ساخت کمی بیش از 20 میلیون دلاری فیلم، فاتح گیشه ها بوده و حداقل تهیه کنندگان فیلم رو راضی نگه داشته. مساله اساسی اینه که ابزارهای مورداستفاده توسط سازندگان فیلم در جهت القای حس ترس و ایجاد تعلیق یا حس انتظار وحشت در بیننده کاملا نخ نما، از مد افتاده و قابل پیش بینی هستن و در جاهایی با هر منطقی ناسازگار. برای مثال چطو میشه فردی با دیدن توهمی وحشتناک پاش به چیزی گیر بکنه و درون تابوتی خالی سقوط کنه و در همون حال همون توهم بتونه روی تابوت خاک بریزه و رو اون خاک علف سبز شه و همه اینها در کمتر از یکی دو ساعت رخ بده؟!! و نمونه هایی از این دست که زیادن در طول فیلم و یک مخاطب جدی سینمای وحشت رو نه تنها نمی ترسونن بلکه به پوزخندهای عصبی وادار میکنن! بخش زیادی از سکانس های ظاهرا ترسناک فیلم به موش و گربه بازی های کودکانه ی شخصیت های داستان با ارواح خبیث و توهمات و سایه ها میگذره که واقعا ناامید کننده تر از این نمیشه خصوصا وقتی اثر قابل تقدیری مثل "احضار 1" رو دیده باشین. در پایان حقیقتا امیدوارم سری Conjuring به روزهای خوب خودش با جیمز وان برگرده و کمتر شاهد افتضاحاتی مثل The Nun باشیم. امتیاز من به این فیلم ------------------------3---------------
Halloween به عنوان یازدهمین فیلم در سری فیلم های هالووین، دنباله مستقیمی بر هالووین 1978 محسوب میشه و در واقع سازندگان این اثر با نادیده گرفتن خطوط داستانی فیلم های دیگه ی این سری، مستقیما به سراغ نخستین فیلم سری هالووین رفتن و داستان رو از همونجا ادامه دادن و یک خط داستانی جدید براش در نظر گرفتن (تکنیکی ادبی که با نام retcon یا retroactive continuity شناخته میشه) که همین مساله باعث شده عده ای که تمام فیلم های این مجموعه یا بخشی از اون رو دیده باشن دچار سردرگمی و گیجی بشن که البته مساله ای کاملا طبیعی به حساب میاد. چرا که سیاست های تجاری سینمای هالیوود حکم میکنه که شما به عنوان تهیه کنندگان و استدیوهای سازنده آثار سینمایی باید تا اونجا که میشه شیر گاوهای شیرده هالیوود رو بدوشی تا جایی که دیگه چیزی برای اون گاو بدبخت باقی نمونه! Halloween محصول 2018 هم صرفا یک اثر تجاری برای خالی کردن جیب سینما رو ها محسوب میشه که حتی به خط داستان خود سری هم پایبند نیست و اصلا اهمیتی هم نداره چون قراره ملت به بهانه جشن هالووین و در سایه هیجان این جشن سالانه به تماشای این فیلم در سالن های سینما بشینن و چیز دیگه ای براشون مهم نباشه! هالووین 2018 یک فیلم اسلشر بسیار کلیشه ای و خسته کننده ست. حتی با وجود فردی به اسم David Gordon Green در مقام کارگردان که آثار قابل تقدیری رو در کارنامه هنریش داره هم باز این فیلم به احتمال فراوان یک مخاطب جدی سینما مخصوصا سینمای اسلشر و وحشت رو ناامید و دلسرد میکنه چون نه تنها هالووین 2018 اون طراوت و اون شادابی و اون حس نو بودن و سرد و یخ بودن و وحشت آفرینی نسخه 1978 رو نداره بلکه مایکل مایرز (قاتل نقاب بر چهره زده ی فیلم) هم جز اینکه یک ماشین کشتار کند و پیر و بی کله باشه که همینطور راه افتاده این و اون رو به روش های گاها کودکانه و فرازمینی و احمقانه سلاخی میکنه چیز دیگه ای نیست. نه پیش زمینه ای از داستان و زندگی او روایت میشه (جز یک سکانس خیلی کوتاه و در پرده از نحوه قتل خواهرش به دست مایکل 6 ساله) و نه چیزی از او میشنویم (همچنان لال) و نه حتی بعد از مدتی برای مخاطب اهمیتی داره که این نکات رو بفهمه چون پس از گذشت نیم ساعت از شروع فیلم، اونقدر نحوه روایت داستان خسته کننده و کلیشه ای و اعصاب خورد کن و قابل پیش بینیه که شمای مخاطب مدام حس میکنی داره به شعور سینماییت توهین میشه و مدام دوس داری فیلم رو بزنی بره جلو و یا کلا از دیدنش منصرف شی! به هر حال باید بگم هالیوون جان کارپنتر کجا و هالووین دیوید گوردون گرین کجا (یکی نماینده فرهنگ سینمایی وسواسی دهه های 70 و 80 و 90 امریکا و دیگری پرچمدار سبک سینمایی عامه پسند و گیشه ای و پاپ کرنی سال های اخیر هالیوود). در نهایت میتونم بگم با اغراق به فیلم نمره -----------5----------- رو میدم و دیدنش رو هم شخصا به کسی پیشنهاد نمیکنم
سرگرم کننده و در حد خودش خوب و لذت بخش بود.
بهش 7 میدم و به نظرم منتقدین خیلی کم لطفی کردن در حق این فیلم. سکانس های درگیری و تعقیب و گریز هیجان انگیزی در فیلم هست و اینکه نسخه بعدی هم قطعا ساخته میشه خبر خوشحال کننده ایه. در کل فیلم جالبی بود البته اگه سخت گیرانه بهش نگاه نکنین و انتظار یه چیزی مثل اونجرز رو ازش نداشته باشین
***************خطر لو رفتن بخشی از داستان فیلم**************
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اگه یادتون باشه در اوایل فیلم، داگلاس (جان مالکوویچ) در یکی از نظریه های توطئه ش اظهار میکنه که منشا این آشوب ها یک سلاح بیولوژیکیه که به اعتقاد خودش از کره شمالی یا ایران سرچشمه گرفته. خب اگه ما بر این فرضیه اتکا کنیم و اون رو درست بدونیم (هر چند عجیب و دور از ذهن)، به این نتیجه می رسیم که این سلاح مخوف برای مقابله با سربازان دشمن و ایجاد حس ترس و وحشت و ناامیدی شدید در میان اون ها و در نهایت وادار کردن اون ها به خودکشی ساخته شده و در واقع به گونه ای مهندسی ژنتیک روش انجام پذیرفته که فقط رو افراد سالم اثر مرگبار خودش رو بگذاره و نه بر روی دیوانه ها و روشن دل ها که هیچوقت به عنوان سرباز بسیج نخواهند شد و حتی بر روی زنان باردار (که شاید آسیب ندیدن شخصیت های مالوری و المپیا هم در زمان بارداریشون به همین دلیل باشه). البته این صرفا یک فرضیه هست و شایدم اصلا قضیه چیز دیگه ای باشه.
فیلم خوبی بود و از دیدنش خوشحالم؛ قطعا ارزش یک بار دیدن رو داره و امتیاز ---------7--------- رو بهش میدم.
.
.
خب طبیعتا فضا و داستان فیلم به گونه ای هستش که ذهن هر مخاطبی رو که فیلم A Quiet Place اثر جان کرازینسکی رو دیده باشه به سمت مقایسه با اون اثر می بره. با اینکه تفاوت های زیادی بین Bird Box و A Quiet Place وجود داره اما شاکله و اساس هر دو فیلم یکی هستش: روایت جهانی پسا آخر الزمانی که مورد هجوم بیگانه ای ناشناخته و مرموز و مهلک قرار گرفته و بقا در چنین جهانی وابسته به استناد کردن بر غرایز اولیه بشری هستش. تفاوت اما در این هست که در "یک مکان آرام"، بیگانه از طریق صدا قربانیان خودش رو جستجو میکنه ولی در "جعبه پرنده"، بازماندگان با نگاه کردن به بیگانه تبدیل به قربانی میشن اما خب همونطور که گفتم اساس هر دو فیلم یکسانه و این رو باید اضافه کنم که موجود یا موجودات بیگانه ی این فیلم برای هر قربانی به یک شکل ظاهر میشن و معمولا شکل ترس ها، حسرت ها و کمبود های اون فرد رو به خودشون میگیرن تا جایی قربانی رو وادار به خودکشی میکنن که از این نظر شباهت هایی تقریبی و هر چند دور به دیوانه ساز ها (Dementors) در مجموعه آثار هری پاتر دارن.
.
.
کارگردان 58 ساله دانمارکی فیلم، خانم سوزان بیر تجربه چندین اثر موفق رو در کارنامه دارن از جمله سه فیلم Brothers - After the Wedding و In a Better World (که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد). در واقع خانم سوزان بیر اولین کارگردان زنی هستن که موفق به دریافت چهار جایزه معتبر سینمایی شدن (اسکار - گلدن گلوب - اِمی - و فستیوال معتبر فیلم برلین) که این خودش نشون از اهمیت این اثر داره و با کارگردانی کاربلد طرف هستیم.
.
.
در نهایت میتونم بگم ترکیبی از بازی های خوب (خصوصا بازی ساندرا بولاک در نقش مالوری - و جان مالکوویچ در نقش داگلاس)، فضاپردازی پر تنش و هیجان انگیز، موسیقی همراه با فضای فیلم و فیلم برداری متناسب با حال و هوای نفس گیر اثر و نحوه روایت سیال و در حرکت (با سوییچ کردن متناوب میان حال و گذشته)، Bird Box رو به اثری قابل قبول و دلچسب در ژانر هیجان انگیز و پسا آخرالزمانی بدل کردن که تماشاش خالی از لطف نیست
این مستربین تو دل برو!
واقعا کمدی سر حال و دلچسبی بود...مدتی بود تا این حد از ته دل نخندیده بودم...فیلم داستان ساده و کاملا قابل پیش بینی ای داره و البته نیازی هم به وجود داستانی پیچیده و تو در تو نیست چون داستان در چنین فیلمی صرفا یک ظرف هست برای نگه داشتن و انتقال بار کمدی و شوخی های کلامی و موقعیت فیلم...کمدی فیلم که مهمترین بخش اونه به نحو دلنشینی زیبا از آب در اومده و سکانس های خنده دار پرتعدادی در طول فیلم کار شدن که حقیقتا در چند تا از اونها از شدت خنده داشتم منفجر میشدم...الحق و الانصاف فیلم باحال و سرزنده ای بود...تنها نکته نه چندان خوشایندی که در مورد این فیلم میتونم بهش اشاره کنم شخصیت منفی اصلی فیلم (پاسکال سوواژ) با بازی جان مالکوویچ بود که با اینکه شخصا بازیهاش رو خیلی دوس دارم (بازی شاهکارش در Being John Malkovich رو هرگز فراموش نمیکنم) ولی با اون لهجه فرانسوی به شدت اغراق شده و ژست های کمدی در نیومده ش به نظرم میتونست جایگزین های بهتری داشته باشه و به نظر شخصی من چندان برای این نقش مناسب نبود. در نهایت من امتیاز --------------8------------- رو به Johnny English میدم و به شدت توصیه میکنم اگه از طرفداران مستربین و ژانر کمدی هستین این فیلم رو از دست ندید
پس من دو قسمت اول رو ندیدم، نه یک قسمت
ممنون از یادآوری شما و عذرخواهی میکنم بابت اشتباهم
جای تاسف داره که بنا بر اظهار رابرت ردفورد این آخرین حضور این مرد دوست داشتنی بر روی پرده سینما بوده و ایشون رسما از دنیای بازیگری خداحافظی کردن که خب خبر ناراحت کننده ای بود برای من. رابرت ردفورد بخاطر ایفای این نقش نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب برای بهترین بازیگر نقش اصلی مرد هم شدن که هنوز البته نتایجش اعلام نشده. شاید بشه به نوعی "پیرمرد و تفنگ" رو استعاره ای از دوران حرفه ای بازیگری ردفورد دونست؛ پیرمردی با گذشته ای درخشان که در آخرین نقشش هم عالی میدرخشه و در اوج خداحافظی میکنه.
خب در نهایت من امتیاز --------------7-------------- رو به این فیلم دوست داشتنی، شیرین و زیبا میدم و تماشاش رو به همه دوستان توصیه میکنم خصوصا به علاقه مندان به رابرت ردفورد فراموش نشدنی.
بهش 7 میدم و به نظرم منتقدین خیلی کم لطفی کردن در حق این فیلم. سکانس های درگیری و تعقیب و گریز هیجان انگیزی در فیلم هست و اینکه نسخه بعدی هم قطعا ساخته میشه خبر خوشحال کننده ایه. در کل فیلم جالبی بود البته اگه سخت گیرانه بهش نگاه نکنین و انتظار یه چیزی مثل اونجرز رو ازش نداشته باشین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اگه یادتون باشه در اوایل فیلم، داگلاس (جان مالکوویچ) در یکی از نظریه های توطئه ش اظهار میکنه که منشا این آشوب ها یک سلاح بیولوژیکیه که به اعتقاد خودش از کره شمالی یا ایران سرچشمه گرفته. خب اگه ما بر این فرضیه اتکا کنیم و اون رو درست بدونیم (هر چند عجیب و دور از ذهن)، به این نتیجه می رسیم که این سلاح مخوف برای مقابله با سربازان دشمن و ایجاد حس ترس و وحشت و ناامیدی شدید در میان اون ها و در نهایت وادار کردن اون ها به خودکشی ساخته شده و در واقع به گونه ای مهندسی ژنتیک روش انجام پذیرفته که فقط رو افراد سالم اثر مرگبار خودش رو بگذاره و نه بر روی دیوانه ها و روشن دل ها که هیچوقت به عنوان سرباز بسیج نخواهند شد و حتی بر روی زنان باردار (که شاید آسیب ندیدن شخصیت های مالوری و المپیا هم در زمان بارداریشون به همین دلیل باشه). البته این صرفا یک فرضیه هست و شایدم اصلا قضیه چیز دیگه ای باشه.
.
.
خب طبیعتا فضا و داستان فیلم به گونه ای هستش که ذهن هر مخاطبی رو که فیلم A Quiet Place اثر جان کرازینسکی رو دیده باشه به سمت مقایسه با اون اثر می بره. با اینکه تفاوت های زیادی بین Bird Box و A Quiet Place وجود داره اما شاکله و اساس هر دو فیلم یکی هستش: روایت جهانی پسا آخر الزمانی که مورد هجوم بیگانه ای ناشناخته و مرموز و مهلک قرار گرفته و بقا در چنین جهانی وابسته به استناد کردن بر غرایز اولیه بشری هستش. تفاوت اما در این هست که در "یک مکان آرام"، بیگانه از طریق صدا قربانیان خودش رو جستجو میکنه ولی در "جعبه پرنده"، بازماندگان با نگاه کردن به بیگانه تبدیل به قربانی میشن اما خب همونطور که گفتم اساس هر دو فیلم یکسانه و این رو باید اضافه کنم که موجود یا موجودات بیگانه ی این فیلم برای هر قربانی به یک شکل ظاهر میشن و معمولا شکل ترس ها، حسرت ها و کمبود های اون فرد رو به خودشون میگیرن تا جایی قربانی رو وادار به خودکشی میکنن که از این نظر شباهت هایی تقریبی و هر چند دور به دیوانه ساز ها (Dementors) در مجموعه آثار هری پاتر دارن.
.
.
کارگردان 58 ساله دانمارکی فیلم، خانم سوزان بیر تجربه چندین اثر موفق رو در کارنامه دارن از جمله سه فیلم Brothers - After the Wedding و In a Better World (که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد). در واقع خانم سوزان بیر اولین کارگردان زنی هستن که موفق به دریافت چهار جایزه معتبر سینمایی شدن (اسکار - گلدن گلوب - اِمی - و فستیوال معتبر فیلم برلین) که این خودش نشون از اهمیت این اثر داره و با کارگردانی کاربلد طرف هستیم.
.
.
در نهایت میتونم بگم ترکیبی از بازی های خوب (خصوصا بازی ساندرا بولاک در نقش مالوری - و جان مالکوویچ در نقش داگلاس)، فضاپردازی پر تنش و هیجان انگیز، موسیقی همراه با فضای فیلم و فیلم برداری متناسب با حال و هوای نفس گیر اثر و نحوه روایت سیال و در حرکت (با سوییچ کردن متناوب میان حال و گذشته)، Bird Box رو به اثری قابل قبول و دلچسب در ژانر هیجان انگیز و پسا آخرالزمانی بدل کردن که تماشاش خالی از لطف نیست