فیلم خوبی بود. کمدی دلچسبی هم داشت. من نسخه اول فیلم رو ندیدم پس نمیتونم نظری درباره مقایسه شماره اول و این فیلم بدم. ولی سکانس های خنده داری در طول فیلم وجود داره که من یکی رو واقعا ترکوند از خنده. مخصوصا سکانس رقص جانی اینگلیش در هتل. از دیگر زیبایی های فیلم خصوصا برای عشق ماشین هایی مثل خودم میشه به استون مارتین زیبای قرمز رنگ vantage هشت سیلندر مدل 1978 اشاره کرد که من فقط یک امتیاز رو بخاطر همین ماشین به فیلم میدم! صحنه های تعقیب و گریز با این ماشین واقعا زیبا و هیجان انگیز کار شدن و یکی از امتیازات مثبت فیلم محسوب میشن. هر چند روان اتکینسون رو همه عادت کردیم با نقش مستر بین بشناسیم اما روان اتکینسونی که حرف میزنه هم دوست داشتنی و شیرینه. نکته منفی فیلم بنظرم شخصیت منفی یا همون villain فیلمه که خیلی کلیشه ای و نچسب و یکنواخت کار شده. در کل فیلم خوبی بود که میتونین کنار خانواده هم ببینینش و لذت ببرین ولی انتظارتون رو در حد معقول نگه دارین. من به فیلم امتیاز 7 رو میدم
هر از چند گاهی فیلمی رو میبینی که شبیه فیلم های دیگه ای که دیدی نیست؛ فیلمی که قریحه ی شاعری و ظرافت های ادبی از هر گوشه و هر سکانس و هر نماش آشکاره؛ فیلمی که مشخصا زاده ی رویاپردازی ها و فانتزی های دو برادر خلاق و نوآور امریکایی به نام های جوئل کوئن و ایتِن کوئن هست و به خوبی میشه حتی با ندانستن این نکته که این دو برادر در مقام کارگردان فیلم نشستن، تنها با دیدن خود فیلم و مشاهده برخی نشانه ها به همین نتیجه رسید چرا که سبک و سیاق فیلمسازی خاص برادران کوئن (خالق آثار به نامی چون فارگو - لبووسکی بزرگ - جایی برای پیرمردها نیست - درون لویین دیویس) شامل تلفیق ژانر های سینمایی و شعرگونه بودن دیالوگ ها و نماها و به سمت فانتزی میل کردن فیلمنامه در عین جدیت همه جزو علائم مشخصه ی آثار برادران کوئن هستن که در The Ballad of Buster Scruggs به خوبی دیده میشن. این فانتزی تا به اونجا پیش میره که حتی تدوین فیلم رو هم همین دو برادر انجام دادن ولی در تیتراژ به جای نوشتن اسم خودشون از اسم مستعار Roderick Jaynes استفاده کردن! این ها واقعا فقط به ذهن امثال برادران کوئن و تارانتینو و ... خطور میکنه!
همونطور که دوستان اشاره کردن این فیلم در بخش بهترین فیلمنامه جایزه ی ویژه هفتاد و پنجمین جشنواره فیلم ونیز رو به خودش اختصاص داده (جایی که جایزه بهترین فیلم به Roma ساخته آلفونسو کوارون تعلق گرفت). فیلمنامه ی قوی و شاعرانه فیلم قطعا شایسته تقدیره. جایی که شما فیلم رو با دست فردی ناپیدا که کتاب گلچینی از داستان های غرب وحشی با نام "تصنیف باستر اسکراگز" رو ورق میزنه و هر بار به سراغ یکی از 6 داستان کوتاه فیلم میره آغاز میکنید. این نحوه روایت بیننده رو تماما در فضایی فانتزی قرار میده که هر اتفاقی میتونه در اون رخ بده؛ پس اگه مرغی رو دیدین که حساب کتاب بلده یا گاوچرون هفت تیرکشی که روح بالدارش در حالیکه چنگ کوچکی در دست داره به سوی خالق پرواز میکنه یا افلیجی بدون دو دست و دوپا که سخنرانی خوش صحبت و بلیغ هست یا مسافران کالسکه ای که انگار مقصدی فرازمینی دارند یا صندوق دار مسن بانکی دور افتاده با سپری از جنس ماهیتابه اصلا تعجب نکنید چون اولا کارگردان به شما نشون میده که قصدش نمایش دنیایی شبه فانتزی و باورناپذیر و داستانیه و ثانیا شما دارید فیلمی رو میبینید که برادران کوئن کارگردانی کردن پس انتظار هر چیزی رو داشته باشید!
برادران کوئن داستان های کوتاه محل اقتباس فیلمنامه رو در طول بیست و پنج سال نوشتن که البته یکی از داستان ها (داستان جستجوی طلا) برگرفته از آثار جک لندن، نویسنده شهیر امریکایی هست و این خودش نشون دهنده اهمیت این فیلمنامه ست.
در هر حال دیدن چنین اثر متفاوت و فوق العاده زیبایی رو با بازی های بی نقص، فیلم برداری عالی و بدیع از مناظر نبراسکا و نیومکزیکو در قلب غرب وحشی، موسیقی خیال انگیز، اشعار زیبا و موزون و دیالوگ های به یاد ماندنی و ادبی رو به همه دوستداران ژانر وسترن و آثار برادران کوئن صدالبته توصیه میکنم
Searching به عنوان اولین تجربه ی فیلم بلند سینمایی کارگردان هندی-امریکایی، آنیش چاگانتی، که پیش از ساخت این فیلم، تعدادی فیلم کوتاه رو در سوابق سینماییش ثبت کرده بود، تونست با به ارمغان آوردن جایزه ی آلفرد اسلون در جشنواره فیلم سان دَنس برای کارگردانش گام اولیه بزرگی رو برای رسیدن به موفقیت های سینمایی بزرگتر برای آنیش چاگانتی برداره. نکته جالب در مورد چاگانتی این هست که این کارگردان جوان در تمامی ساخته هاش به عنوان نویسنده هم حضور داشته و ایده هایی رو کارگردانی کرده که خودش شخصا در خلق اون ها نقش اصلی رو ایفا کرده.
خب ویژگی متمایز کننده و بارز Searching روایت داستان بصورت کامل از طریق صفحه تلفن همراه، لپتاپ, دوربین های مداربسته و تلویزیون هستش؛ در تقریبا بیشتر از 80 درصد زمان فیلم، ما داریم رخ دادن حوادث فیلم رو از درون صفحه نمایش لپتاپ پدر خانواده (دیوید کیم کره ای الاصل) و لپتاپ دختر مفقودش (مارگو کیم) مشاهده میکنیم و اینکه کارگردان تصمیم گرفته تمامی مدت فیلم رو از این طرق به پیش ببره هم تصمیمی جسورانه ست و هم تونسته به طرز لذت بخشی هیجان رو تا انتهای فیلم به مخاطب تزریق کنه. شما مدام از یک صفحه وب به صفحه دیگه و از یک پنجره به پنجره دیگه و از یک عکس یا ویدئو به عکس یا ویدئوی دیگه هدایت میشید و در این مسیر خودتون رو برای یافتن کوچک ترین سرنخ ها از محل فعلی دختر گم شده با پدر مضطرب خانواده همراه می بینید. در این بین لحظه به لحظه بر میزان هیجان بیننده افزوده میشه و با یافتن هر سرنخ و یا مشکوک شدن به هر چیزی، این ضربان قلب شما هم هست که مثل دیوید کیم بالا و بالاتر میره. به این ترکیب روایی اضافه کنید موسیقی هیجان انگیز و تنش آفرینی که مخصوصا در مقاطع حساس، روند داستان رو همراهی میکنه و بازی های کاملا طبیعی و شسته رفته ی تمامی بازیگران خصوصا جان چو (در نقش دیوید کیم) که من واقعا دوس دارم در فیلم های بیشتری ایشون رو در نقش های کلیدی ببینم (با توجه به اینکه Searching نخستین اثر سینمایی شناخته شده هالیوودی در ژانر thriller با بازی یک آسیایی امریکایی در نقش اصلی هست) . واقعا قابل و کاربلد هستن. فیلمنامه دارای پیچش ها و غافلگیری های خوبی هست که برای چنین اثری کاملا حیاتی و ضروریه و داستان با ضرب آهنگ مناسبی تا انتها روایت میشه و خسته کننده نمیشه به هیچ وجه.
در انتها میخوام همه شما رو به دیدن این اثر هیجان انگیز و متفاوت و زیبا دعوت کنم و شخصا امتیاز عالی ----------- 9 ----------- رو به این فیلم میدم
میتونم The Clovehitch Killer رو بهترین ساخته دانکن اسکایلز تا به امروز بدونم. کارگردانی که البته اثر شاخصی در کارنامه خودش نداره و این فیلم شاید دیده شده ترین فیلم اسکایلز باشه. بطور خلاصه باید بگم با وجود عدم استفاده از بازیگران تراز اول و مشخصا بودجه ساخت پایین شاید در حد 5 میلیون دلار و حتی کمتر، این اثر خوش ساخت در ژانر هیجان انگیز و معمایی تونسته با استفاده درست از دارایی های محدودش و اتمسفر به خودی خود تعلیق آفرین و معماگونه یک شهر کوچک در ایالت کنتاکی در فصل پاییز و جو سرد و ساکت حاکم بر فیلم باعث بشه تا با گرفتن بازی های خوب از بازیگران نه چندان شناخته شده مثل دیلن مک درموت (که انگار ساخته شده برای نقش آفرینی در لباس یک قاتل سریالی) و چارلی پلامر (که نقش پسر کم دل و جرات و در عین حال جستجوگر رو به خوبی ایفا کرده)، فیلم رو از سطح یک اثر معمایی سبک خارج کنن و به اون رنگ و لعاب آثار موفق ژانر معمایی رو ببخشن. بزرگ ترین نقطه ضعف فیلم رو میتونم فیلمنامه ای بدونم که به دلیل نداشتن نقاط عطف موثر و خالی بودن از غافلگیری های کوبنده نمیتونه اونطور که باید بیننده رو پای تماشای این اثر میخکوب و متحیر کنه اما همچنان با فیلمی خوش ساخت و منسجم طرف هستیم که در یک عصر سرد پاییزی لذت دیدنش دوچندان خواهد شد. من به فیلم امتیاز خوب --------- 7 --------- رو میدم و دیدنش رو به شما توصیه میکنم.
کارگردان فیلم، Jeremy Saulnier، چندان شخصیت شناخته شده ای در هالیودد نیست و معروف ترین آثارش Green Room (در ژانر وحشت) و Blue Ruin (در ژانر هیجانی) هستن. دو کاری که به نسبت این فیلم در سطح بالاتری قرار دارن و توصیه میکنم یه نگاهی هم به اون دو فیلم بندازین.
------------------------------------------------
تک خط شعری که در ابتدای فیلم نمایش داده میشه (بخشی از شعر The Wreck of Deutschland اثر شاعر بریتانیایی جرارد منلی هاپکینز) در واقع میشه گفت به نوعی عصاره محتوای Hold the Dark رو در خودش داره. ****O unteachably after evil, but uttering truth****. به این مفهوم که همه انسان ها به طور ذاتی به دنبال شر هستن و فطرتی تاریک دارند اما در صورت رهنمون شدن به سمت سپیدی و آموزش صحیح، امکان رستگاری هم براشون وجود داره (که در واقع بخشی کلیدی از باورهای آیین کاتولیک رو نشون میده). ویلیام جیرالدی نویسنده رمان Hold the Dark (منبع اقتباس فیلمنامه) از این تک بیت شعر در مقدمه کتاب استفاده کرده. البته من چیز بیشتری نمیگم تا نکته ای از داستان لوث نشه.
------------------------------------------------
داستان فیلم در دسامبر سال 2004 رخ میده در روستایی دور افتاده در قلب ایالت آلاسکا. شخصیت ورنون اسلون (با بازی الکساندر اسکارشگُرد) از سربازان امریکاییه که در ابتدای داستان در کشور عراق مشغول انجام وظیفه ست و پس از مدتی از جنگ برمیگرده نزد همسرش، مِدورا اسلون (با بازی Riley Keough) . از این حیث و با توجه به احوالات درونی شخصیت ورنون و اتفاقاتی که در ادامه داستان رخ میده میتونیم فیلم رو دارای مضامین ضد جنگ بدونیم که این نکته ای مثبت به حساب میاد چون ورنون تنها شخصیت فیلمه که خیلی بیشتر از سایرین بهش پرداخته میشه (حتی بیشتر از شخصیت اصلی فیلم، راسل کُر، با بازی جفری رایت و همینطور خیلی خیلی بیشتر از شخصیت مدورا اسلون). یکی از نقاط ضعف اصلی فیلم هم همین پرداخت سطحی شخصیت های اصلی و فرعی فیلمه که منجر میشه به این نتیجه که شما درک درستی از کارهایی که از شخصیت ها در نقاط گوناگون فیلم نامه سر میزنه نخواهید داشت و مدام با خودتون میگید چرا؟ برای چی؟ انگیزه ش چی بود از این کار؟ خب بعد که چی؟! و انبوهی از این سوالات که رفته رفته هر چقدر به پایان مدت دو ساعته فیلم نزدیک میشیم نه تنها جواب مشخصی براشون پیدا نمیکنیم بلکه سوالات و ابهامات جدیدتری هم در ذهن بیننده شکل میگیره که با رسیدن به پایان باز فیلم باز هم جوابی یافت نمیشه برای خیلی هاشون و بیننده هاج و واج میمونه که اصلا چرا دو ساعت پای فیلم نشسته و حس میکنه به شعورش توهین شده. همین فیلم نامه و داستان پر از حفره و سوالات و ابهامات بی پاسخ باعث میشن من تماشای این فیلم رو حتی یک بار به کسی توصیه نکنم و شخصا امتیاز نسبتا ضعیف ------------- 4 ------------- رو براش کنار گذاشتم. از نقاط قوت فیلم میتونم به موسیقی سرد منتاسب با فضای اثر؛ نماهای برفی زیبا از طبیعت وحشی ایالت آلبرتا (که به جای آلاسکا انتخاب شده)؛ بازی های خوب شخصیت های اصلی (جفری رایت، الکساندر اسکارشگُرد و جیمز دیل) در حد توان فیلمنامه؛ و صدابرداری و صداگذاری قابل قبول (مخصوصا صدای برف و بوران) و اختصاص بخش قابل توجهی از زمان فیلم به سکوت و اجازه دادن به مخاطب برای لذت بردن از طبیعت وحشی فیلم اشاره کنم اما با تمام این ها همون نکات منفی که بالاتر نوشتم نمیذارن شما از یک جایی به بعد از دیدن فیلم لذت ببرین و حس میکنین دارین کار بیهوده ای انجام میدین. فیلم خوبی نبود...
واااای خیلی خوب بود. خیلی. علی الخصوص پایان فیلم که قشنگ دهنم وا موند از غافلگیری. اصلا انتظار اون پایان رو نداشتم و به کل یادم رفته بود چی به چیه که یهو اون سکانس بعد از تیتراژ رو دیدم و ... و بعد هم اون نوشته پایانی با یک علامت سوال پر از ابهام که انتظار رو برای دیدن Avengers 4 و Ant-Man 3 سخت تر میکنه! واقعا از دیدن این دنباله لذت بردم و تصمیم گرفتم بهش امتیاز عالی --------- 9 --------- رو بدم
---------------------------------------------------
خب این فیلم بیستمین فیلم MCU (دنیای سینمایی مارول) از سال 2007 تا به امروز هست (و یازده فیلم دیگه هم از همین دنیای داستانی وسیع در مراحل مختلف ساخت قرار دارن از جمله Avengers 4 و Captain Marvel). میبینیم که مارول در طول این 11 سال چققققدر پیشرفت داشته از هر لحاظ. هر چه به جلو میریم ساخته های مارول چه از جنبه فیلم نامه و چه از نظر فنی و جلوه های ویژه پخته تر و منجسم تر میشن و این همه بلوغ و تکامل در این زمان واقعا تحسین برانگیزه. البته که باید از بودجه های هنگفت فیلم های MCU هم غافل نشد. برای مثال همین فیلم حدود 630 میلیون دلار فروش داشته در سراسر جهان که اون رو تبدیل میکنه به هشمین فیلم پر فروش سال 2018 و برای ساختش هم بودجه حدود 190 میلیون دلاری کنار گذاشته شده
---------------------------------------------------
کارگردان Peyton Reed نسخه اول رو هم کارگردانی کرده و میشه گفت بهترین گزینه برای کارگردانی این نسخه از فیلم بود (سابقه کاگردانی او به آثار کمدی درام و رمانتیکی مثل Yes Man و The Break-Up برمیگرده)
---------------------------------------------------
نکات مثبت فبلم از نگاه منتقدین شامل طنزهای کلامی و موقعیت به جا و بازی های خوب مخصوصا پل راد و اونجلین لیلی در نقش ant-man و wasp و جاذبه بین این دو شخصیت در فیلم و همینطور رابطه پدر دختری زیبای بین اسکات لنگ و دختر کوچولوش و همچنین جلوه های ویژه مخصوصا افکت های مربوط به کوچیک و بزرگ شدن شخصیت ها و بناها و ماشین ها و .... بوده و شاید به جز خرده داستان های نسبتا زیاد فیلم که با توجه به زمان اندکش (در مقایسه با سایر آثار مارول) بیشتر هم به چشم میاد هیچ نکته منفی دیگه ای درش ندیدن که البته این نگاه برخی منتقدینه و من شخصا این تعدد خرده داستان ها رو دوست داشتم خصوصا داستان Ava و دکتر فاستر. در کل یک فیلم ابرقهرمانی سبک تر و روشن تری بود نسبت به امثال avengers و black panther و .... و بیشتر نزدیک بود به حال و هوای فکاهی deadpool و spider-man.
--------------------------------------------------
از نکات حاشیه ای فیلم میشه به جوان کردن میشل فایفر (در نقش مادر هوپ) به کمک جلوه های ویژه تصویری اشاره کرد و همینطور مایکل داگلاس که
ابراز امیدواری کرده بود تا همسرش کارترین زتاجونز نقش کاراکتر Janet (همسر دکتر هنک ون دایم در فیلم و مادر هوپ) رو بازی کنه که اینطور نشد
احتمال ساخت نسخه سوم در شکل یک prequel که داستانش به قبل از نسخه اول برگرده وجود داره و هم کارگردان و هم مایکل داگلاس صحبت هایی کردن در این باره. البته با نوشته ی Ant-Man and the Wasp Will Return در انتهای تیتراژ فیلم میشه به نسخه سوم امیدوار بود حتما ولی اون علامت ؟ که در آخر جمله ظاهر میشه منو به این حدس میرسونه که نسخه بعدی این فیلم احتمالا یک prequel باشه
*******************************************
در پایان خواستم بگم دیالوگ استن لی فقید هم خیلی چشبید به من (روانش شاد و یادش گرامی)
شاید بشه اینطور گفت که هیچ عاملی به اندازه ی قابل پیش بینی بودن و خطی و یکنواخت بودن داستان و فیلمنامه, به این اثر ضربه نزده. Alpha در همه زمینه ها از تمام آثاری که در این حال و هوا یعنی نمایش زندگی انسان های بدوی در ده ها هزار سال قبل ساخته شدن یک سر و گردن بالاتره (که شناخته شده ترینش رو میتونم بگم فیلم 10000 BC هست) - چه در زمینه بازیگری و کارگردانی چه موسیقی و فیلم برداری و چه سکانس های اکشن و هیجان انگیز و عاطفی ولی فقدان یک فیلمنامه پر کشش و پر پیچ و خم که دارای پستی بلندی های داستانی مناسب و کافی باشه در نهایت اجازه نمیده که فیلم از یک اثر ماجراجویانه و به نوعی Coming-of-age کاملا معمولی که تجربه بلوغ فکری و جسمی یک نوجوان و روایت مسیر رسیدن او به خودشناسی هست فراتر بره. اگر نبود جذابیت های ذاتی ارتباط انسان و حیوان - خصوصا سگ گرگی - و نماهای برفی و وحشی و بدیع فیلم, این اثر حتی همون مخاطبین رو هم نمیتونست جذب کنه
------------------------------------------
نمیدونم دقیقا ولی فک میکنم این اولین تجربه مستقل کارگردانی آلبرت هیوز باشه که پیش از Alpha, چند تا فیلم دیگه رو همراه با برادر دوقلوش Allen Hughes کارگردانی کرده که به نظرم شناخته شده ترین اون آثار The Book of Eli هست با بازی دنزل واشینگتون - گری الدمن و میلا کونیس (اثر خاص و جالبی هم هست که پیشنهاد میکنم وقت کردین ببینین - مخصوصا اگه طرفدار ژانر پسا-آخرالزمانی هستین).
-----------------------------------------
در کل فیلم نسبتا خوبی بود و ارزش یک بار تماشا رو داشت اما این فیلمی نیست که بخوام هرگز دوباره ببینمش و یا آرشیوش کنم. من امتیاز ------ 6 ------ رو براش در نظر گرفتم. اگر از فیلم های ماجراجویانه با تم طبیعت وحشی و تلاش برای بقا در فضایی عصر حجری و قبایلی خوشتون میاد تماشای این اثر رو از دست ندید
یک فیلم خیلی خوب در یک ژانر محبوب - من که از تماشای این فیلم لذت کافی رو بردم و امتیاز ------ 8 ------ رو براش در نظر گرفتم
--------------------------------------------
اول از همه باید بگم این دومین فیلم از سری Mission Impossible به کارگردانی کریستوفر مک کواری هست (بعد از Rogue Nation). البته سابقه همکاری بین تام کروز و کریستوفر مک کواری به همین دو فیلم خلاصه نمیشه و این دو در فیلم های دیگه ای مثل Valkyrie - Edge of Tomorrow و The Mummy (که مک کواری در اونها وظیفه نویسندگی رو بر عهده داشته) و نسخه اول Jack Reacher (مک کواری به عنوان کارگردان) هم با هم همکاری داشتن و همدیگه رو خوب میشناسن.
---------------------------------------------
خب این فیلمی هست که تام کروز در حین فیلم برداری در هنگام پرش از سقف یک ساختمان به سقف ساختمانی دیگه از ناحیه پا دچار شکستگی شدید میشه و حدودا هفت هشت هفته مجبور شدن فیلمبرداری رو متوقف کنن و به همین دلیل حدود 80 میلیون دلار هم ضرر کردن چون مجبور بودن دستمزد این مدت بازیگران رو بهشون دادن تا نرن سر یک کار دیگه! البته بیمه جبران کرد و این هزینه ها در بودجه ی حدود 140 میلیون دلاری فیلم لحاظ نشد! با دونستن این نکته میشه ارزش کار تام کروز رو بیشتر درک کرد که با آمادگی بدنی بالاش در سن 56 سالگی تونست در کمتر از 9 هفته (که تخمین زده میشد بهبودیش طول بکشه) بتونه به فیلم برداری برگرده. واقعا آفرین به تام کروز.
----------------------------------------------
و اما در مورد خود فیلم: ببینید این از نظر من قطعا بهترین نسخه ی Mission Impossible تا این تاریخه و بدون شک یکی از بهترین اکشن های هزاره جدید و کل تاریخ هالیودده! من این رو بدون شک میگم چون وقتی یک اثر اکشن در ساخت خودش از ترکیبی از فیلم نامه کارشده و دارای پیچش های داستانی بجا و مناسب, بازیگری خیلی خوب, کارگردانی عالی, فیلم برداری و تدوین و موسیقی حساب شده و به شدت هیجان انگیز استفاده میکنه یعنی به همه جاش فکر کرده و صرفا یک اکشن پاپ کرنی و گیشه ای نیست که قبل از اینکه بسته پاپ کرن تموم شه از یاد بیننده بره! در Fallout همه چیز حساب شده و تمیزه. با اثری شلخته و گسیخته طرف نیستیم. نظم خاص و زیبایی در تمام سکانس ها و شات ها برقراره. صحنه های اکشن شامل درگیری های نزدیک و دور و تعقیب و گریز های پیاده و موتوری و هوایی همه عالی و با ضرب آهنگ بالا و تند کار شدن و این مدیون 1) فیلم برداری استادانه با نماهای سیال و روان 2) موسیقی متناسب با اکشن 3) تدوین درخور سرعت فیلم و 4) بازیگری ماهرانه ی تمام اعضاست (از طنازی های زوج "سایمون پگ" و "وینگ ریمز" بگیر تا کشش بین "تام کروز" و "ربکا فرگوسن" و تقابل "تام کروز" و "هنری کویل").
-----------------------------------------------------
تماشای این فیلم رو به همه و خصوصا دوستداران ژانر محبوب اکشن و تام کروز عزیز شدیدا توصیه میکنم. قطعا از دیدنش خسته نمیشید و ارزش بیش از یک بار تماشا رو صد در صد داره. امیدوارم تام کروز حالا حالاها فیلم اکشن بازی کنه و خیال نداشته باشه به این زودی ها میدون رو خالی کنه
همونطور که دوستان اشاره کردن این فیلم در بخش بهترین فیلمنامه جایزه ی ویژه هفتاد و پنجمین جشنواره فیلم ونیز رو به خودش اختصاص داده (جایی که جایزه بهترین فیلم به Roma ساخته آلفونسو کوارون تعلق گرفت). فیلمنامه ی قوی و شاعرانه فیلم قطعا شایسته تقدیره. جایی که شما فیلم رو با دست فردی ناپیدا که کتاب گلچینی از داستان های غرب وحشی با نام "تصنیف باستر اسکراگز" رو ورق میزنه و هر بار به سراغ یکی از 6 داستان کوتاه فیلم میره آغاز میکنید. این نحوه روایت بیننده رو تماما در فضایی فانتزی قرار میده که هر اتفاقی میتونه در اون رخ بده؛ پس اگه مرغی رو دیدین که حساب کتاب بلده یا گاوچرون هفت تیرکشی که روح بالدارش در حالیکه چنگ کوچکی در دست داره به سوی خالق پرواز میکنه یا افلیجی بدون دو دست و دوپا که سخنرانی خوش صحبت و بلیغ هست یا مسافران کالسکه ای که انگار مقصدی فرازمینی دارند یا صندوق دار مسن بانکی دور افتاده با سپری از جنس ماهیتابه اصلا تعجب نکنید چون اولا کارگردان به شما نشون میده که قصدش نمایش دنیایی شبه فانتزی و باورناپذیر و داستانیه و ثانیا شما دارید فیلمی رو میبینید که برادران کوئن کارگردانی کردن پس انتظار هر چیزی رو داشته باشید!
برادران کوئن داستان های کوتاه محل اقتباس فیلمنامه رو در طول بیست و پنج سال نوشتن که البته یکی از داستان ها (داستان جستجوی طلا) برگرفته از آثار جک لندن، نویسنده شهیر امریکایی هست و این خودش نشون دهنده اهمیت این فیلمنامه ست.
در هر حال دیدن چنین اثر متفاوت و فوق العاده زیبایی رو با بازی های بی نقص، فیلم برداری عالی و بدیع از مناظر نبراسکا و نیومکزیکو در قلب غرب وحشی، موسیقی خیال انگیز، اشعار زیبا و موزون و دیالوگ های به یاد ماندنی و ادبی رو به همه دوستداران ژانر وسترن و آثار برادران کوئن صدالبته توصیه میکنم
**************** امتیاز من 9 ***************
بر اساس نقدی از جان بلیس دل
مترجم: بهروز صادقی
خب ویژگی متمایز کننده و بارز Searching روایت داستان بصورت کامل از طریق صفحه تلفن همراه، لپتاپ, دوربین های مداربسته و تلویزیون هستش؛ در تقریبا بیشتر از 80 درصد زمان فیلم، ما داریم رخ دادن حوادث فیلم رو از درون صفحه نمایش لپتاپ پدر خانواده (دیوید کیم کره ای الاصل) و لپتاپ دختر مفقودش (مارگو کیم) مشاهده میکنیم و اینکه کارگردان تصمیم گرفته تمامی مدت فیلم رو از این طرق به پیش ببره هم تصمیمی جسورانه ست و هم تونسته به طرز لذت بخشی هیجان رو تا انتهای فیلم به مخاطب تزریق کنه. شما مدام از یک صفحه وب به صفحه دیگه و از یک پنجره به پنجره دیگه و از یک عکس یا ویدئو به عکس یا ویدئوی دیگه هدایت میشید و در این مسیر خودتون رو برای یافتن کوچک ترین سرنخ ها از محل فعلی دختر گم شده با پدر مضطرب خانواده همراه می بینید. در این بین لحظه به لحظه بر میزان هیجان بیننده افزوده میشه و با یافتن هر سرنخ و یا مشکوک شدن به هر چیزی، این ضربان قلب شما هم هست که مثل دیوید کیم بالا و بالاتر میره. به این ترکیب روایی اضافه کنید موسیقی هیجان انگیز و تنش آفرینی که مخصوصا در مقاطع حساس، روند داستان رو همراهی میکنه و بازی های کاملا طبیعی و شسته رفته ی تمامی بازیگران خصوصا جان چو (در نقش دیوید کیم) که من واقعا دوس دارم در فیلم های بیشتری ایشون رو در نقش های کلیدی ببینم (با توجه به اینکه Searching نخستین اثر سینمایی شناخته شده هالیوودی در ژانر thriller با بازی یک آسیایی امریکایی در نقش اصلی هست) . واقعا قابل و کاربلد هستن. فیلمنامه دارای پیچش ها و غافلگیری های خوبی هست که برای چنین اثری کاملا حیاتی و ضروریه و داستان با ضرب آهنگ مناسبی تا انتها روایت میشه و خسته کننده نمیشه به هیچ وجه.
در انتها میخوام همه شما رو به دیدن این اثر هیجان انگیز و متفاوت و زیبا دعوت کنم و شخصا امتیاز عالی ----------- 9 ----------- رو به این فیلم میدم
------------------------------------------------
تک خط شعری که در ابتدای فیلم نمایش داده میشه (بخشی از شعر The Wreck of Deutschland اثر شاعر بریتانیایی جرارد منلی هاپکینز) در واقع میشه گفت به نوعی عصاره محتوای Hold the Dark رو در خودش داره. ****O unteachably after evil, but uttering truth****. به این مفهوم که همه انسان ها به طور ذاتی به دنبال شر هستن و فطرتی تاریک دارند اما در صورت رهنمون شدن به سمت سپیدی و آموزش صحیح، امکان رستگاری هم براشون وجود داره (که در واقع بخشی کلیدی از باورهای آیین کاتولیک رو نشون میده). ویلیام جیرالدی نویسنده رمان Hold the Dark (منبع اقتباس فیلمنامه) از این تک بیت شعر در مقدمه کتاب استفاده کرده. البته من چیز بیشتری نمیگم تا نکته ای از داستان لوث نشه.
------------------------------------------------
داستان فیلم در دسامبر سال 2004 رخ میده در روستایی دور افتاده در قلب ایالت آلاسکا. شخصیت ورنون اسلون (با بازی الکساندر اسکارشگُرد) از سربازان امریکاییه که در ابتدای داستان در کشور عراق مشغول انجام وظیفه ست و پس از مدتی از جنگ برمیگرده نزد همسرش، مِدورا اسلون (با بازی Riley Keough) . از این حیث و با توجه به احوالات درونی شخصیت ورنون و اتفاقاتی که در ادامه داستان رخ میده میتونیم فیلم رو دارای مضامین ضد جنگ بدونیم که این نکته ای مثبت به حساب میاد چون ورنون تنها شخصیت فیلمه که خیلی بیشتر از سایرین بهش پرداخته میشه (حتی بیشتر از شخصیت اصلی فیلم، راسل کُر، با بازی جفری رایت و همینطور خیلی خیلی بیشتر از شخصیت مدورا اسلون). یکی از نقاط ضعف اصلی فیلم هم همین پرداخت سطحی شخصیت های اصلی و فرعی فیلمه که منجر میشه به این نتیجه که شما درک درستی از کارهایی که از شخصیت ها در نقاط گوناگون فیلم نامه سر میزنه نخواهید داشت و مدام با خودتون میگید چرا؟ برای چی؟ انگیزه ش چی بود از این کار؟ خب بعد که چی؟! و انبوهی از این سوالات که رفته رفته هر چقدر به پایان مدت دو ساعته فیلم نزدیک میشیم نه تنها جواب مشخصی براشون پیدا نمیکنیم بلکه سوالات و ابهامات جدیدتری هم در ذهن بیننده شکل میگیره که با رسیدن به پایان باز فیلم باز هم جوابی یافت نمیشه برای خیلی هاشون و بیننده هاج و واج میمونه که اصلا چرا دو ساعت پای فیلم نشسته و حس میکنه به شعورش توهین شده. همین فیلم نامه و داستان پر از حفره و سوالات و ابهامات بی پاسخ باعث میشن من تماشای این فیلم رو حتی یک بار به کسی توصیه نکنم و شخصا امتیاز نسبتا ضعیف ------------- 4 ------------- رو براش کنار گذاشتم. از نقاط قوت فیلم میتونم به موسیقی سرد منتاسب با فضای اثر؛ نماهای برفی زیبا از طبیعت وحشی ایالت آلبرتا (که به جای آلاسکا انتخاب شده)؛ بازی های خوب شخصیت های اصلی (جفری رایت، الکساندر اسکارشگُرد و جیمز دیل) در حد توان فیلمنامه؛ و صدابرداری و صداگذاری قابل قبول (مخصوصا صدای برف و بوران) و اختصاص بخش قابل توجهی از زمان فیلم به سکوت و اجازه دادن به مخاطب برای لذت بردن از طبیعت وحشی فیلم اشاره کنم اما با تمام این ها همون نکات منفی که بالاتر نوشتم نمیذارن شما از یک جایی به بعد از دیدن فیلم لذت ببرین و حس میکنین دارین کار بیهوده ای انجام میدین. فیلم خوبی نبود...
---------------------------------------------------
خب این فیلم بیستمین فیلم MCU (دنیای سینمایی مارول) از سال 2007 تا به امروز هست (و یازده فیلم دیگه هم از همین دنیای داستانی وسیع در مراحل مختلف ساخت قرار دارن از جمله Avengers 4 و Captain Marvel). میبینیم که مارول در طول این 11 سال چققققدر پیشرفت داشته از هر لحاظ. هر چه به جلو میریم ساخته های مارول چه از جنبه فیلم نامه و چه از نظر فنی و جلوه های ویژه پخته تر و منجسم تر میشن و این همه بلوغ و تکامل در این زمان واقعا تحسین برانگیزه. البته که باید از بودجه های هنگفت فیلم های MCU هم غافل نشد. برای مثال همین فیلم حدود 630 میلیون دلار فروش داشته در سراسر جهان که اون رو تبدیل میکنه به هشمین فیلم پر فروش سال 2018 و برای ساختش هم بودجه حدود 190 میلیون دلاری کنار گذاشته شده
---------------------------------------------------
کارگردان Peyton Reed نسخه اول رو هم کارگردانی کرده و میشه گفت بهترین گزینه برای کارگردانی این نسخه از فیلم بود (سابقه کاگردانی او به آثار کمدی درام و رمانتیکی مثل Yes Man و The Break-Up برمیگرده)
---------------------------------------------------
نکات مثبت فبلم از نگاه منتقدین شامل طنزهای کلامی و موقعیت به جا و بازی های خوب مخصوصا پل راد و اونجلین لیلی در نقش ant-man و wasp و جاذبه بین این دو شخصیت در فیلم و همینطور رابطه پدر دختری زیبای بین اسکات لنگ و دختر کوچولوش و همچنین جلوه های ویژه مخصوصا افکت های مربوط به کوچیک و بزرگ شدن شخصیت ها و بناها و ماشین ها و .... بوده و شاید به جز خرده داستان های نسبتا زیاد فیلم که با توجه به زمان اندکش (در مقایسه با سایر آثار مارول) بیشتر هم به چشم میاد هیچ نکته منفی دیگه ای درش ندیدن که البته این نگاه برخی منتقدینه و من شخصا این تعدد خرده داستان ها رو دوست داشتم خصوصا داستان Ava و دکتر فاستر. در کل یک فیلم ابرقهرمانی سبک تر و روشن تری بود نسبت به امثال avengers و black panther و .... و بیشتر نزدیک بود به حال و هوای فکاهی deadpool و spider-man.
--------------------------------------------------
از نکات حاشیه ای فیلم میشه به جوان کردن میشل فایفر (در نقش مادر هوپ) به کمک جلوه های ویژه تصویری اشاره کرد و همینطور مایکل داگلاس که
ابراز امیدواری کرده بود تا همسرش کارترین زتاجونز نقش کاراکتر Janet (همسر دکتر هنک ون دایم در فیلم و مادر هوپ) رو بازی کنه که اینطور نشد
احتمال ساخت نسخه سوم در شکل یک prequel که داستانش به قبل از نسخه اول برگرده وجود داره و هم کارگردان و هم مایکل داگلاس صحبت هایی کردن در این باره. البته با نوشته ی Ant-Man and the Wasp Will Return در انتهای تیتراژ فیلم میشه به نسخه سوم امیدوار بود حتما ولی اون علامت ؟ که در آخر جمله ظاهر میشه منو به این حدس میرسونه که نسخه بعدی این فیلم احتمالا یک prequel باشه
*******************************************
در پایان خواستم بگم دیالوگ استن لی فقید هم خیلی چشبید به من (روانش شاد و یادش گرامی)
------------------------------------------
نمیدونم دقیقا ولی فک میکنم این اولین تجربه مستقل کارگردانی آلبرت هیوز باشه که پیش از Alpha, چند تا فیلم دیگه رو همراه با برادر دوقلوش Allen Hughes کارگردانی کرده که به نظرم شناخته شده ترین اون آثار The Book of Eli هست با بازی دنزل واشینگتون - گری الدمن و میلا کونیس (اثر خاص و جالبی هم هست که پیشنهاد میکنم وقت کردین ببینین - مخصوصا اگه طرفدار ژانر پسا-آخرالزمانی هستین).
-----------------------------------------
در کل فیلم نسبتا خوبی بود و ارزش یک بار تماشا رو داشت اما این فیلمی نیست که بخوام هرگز دوباره ببینمش و یا آرشیوش کنم. من امتیاز ------ 6 ------ رو براش در نظر گرفتم. اگر از فیلم های ماجراجویانه با تم طبیعت وحشی و تلاش برای بقا در فضایی عصر حجری و قبایلی خوشتون میاد تماشای این اثر رو از دست ندید
--------------------------------------------
اول از همه باید بگم این دومین فیلم از سری Mission Impossible به کارگردانی کریستوفر مک کواری هست (بعد از Rogue Nation). البته سابقه همکاری بین تام کروز و کریستوفر مک کواری به همین دو فیلم خلاصه نمیشه و این دو در فیلم های دیگه ای مثل Valkyrie - Edge of Tomorrow و The Mummy (که مک کواری در اونها وظیفه نویسندگی رو بر عهده داشته) و نسخه اول Jack Reacher (مک کواری به عنوان کارگردان) هم با هم همکاری داشتن و همدیگه رو خوب میشناسن.
---------------------------------------------
خب این فیلمی هست که تام کروز در حین فیلم برداری در هنگام پرش از سقف یک ساختمان به سقف ساختمانی دیگه از ناحیه پا دچار شکستگی شدید میشه و حدودا هفت هشت هفته مجبور شدن فیلمبرداری رو متوقف کنن و به همین دلیل حدود 80 میلیون دلار هم ضرر کردن چون مجبور بودن دستمزد این مدت بازیگران رو بهشون دادن تا نرن سر یک کار دیگه! البته بیمه جبران کرد و این هزینه ها در بودجه ی حدود 140 میلیون دلاری فیلم لحاظ نشد! با دونستن این نکته میشه ارزش کار تام کروز رو بیشتر درک کرد که با آمادگی بدنی بالاش در سن 56 سالگی تونست در کمتر از 9 هفته (که تخمین زده میشد بهبودیش طول بکشه) بتونه به فیلم برداری برگرده. واقعا آفرین به تام کروز.
----------------------------------------------
و اما در مورد خود فیلم: ببینید این از نظر من قطعا بهترین نسخه ی Mission Impossible تا این تاریخه و بدون شک یکی از بهترین اکشن های هزاره جدید و کل تاریخ هالیودده! من این رو بدون شک میگم چون وقتی یک اثر اکشن در ساخت خودش از ترکیبی از فیلم نامه کارشده و دارای پیچش های داستانی بجا و مناسب, بازیگری خیلی خوب, کارگردانی عالی, فیلم برداری و تدوین و موسیقی حساب شده و به شدت هیجان انگیز استفاده میکنه یعنی به همه جاش فکر کرده و صرفا یک اکشن پاپ کرنی و گیشه ای نیست که قبل از اینکه بسته پاپ کرن تموم شه از یاد بیننده بره! در Fallout همه چیز حساب شده و تمیزه. با اثری شلخته و گسیخته طرف نیستیم. نظم خاص و زیبایی در تمام سکانس ها و شات ها برقراره. صحنه های اکشن شامل درگیری های نزدیک و دور و تعقیب و گریز های پیاده و موتوری و هوایی همه عالی و با ضرب آهنگ بالا و تند کار شدن و این مدیون 1) فیلم برداری استادانه با نماهای سیال و روان 2) موسیقی متناسب با اکشن 3) تدوین درخور سرعت فیلم و 4) بازیگری ماهرانه ی تمام اعضاست (از طنازی های زوج "سایمون پگ" و "وینگ ریمز" بگیر تا کشش بین "تام کروز" و "ربکا فرگوسن" و تقابل "تام کروز" و "هنری کویل").
-----------------------------------------------------
تماشای این فیلم رو به همه و خصوصا دوستداران ژانر محبوب اکشن و تام کروز عزیز شدیدا توصیه میکنم. قطعا از دیدنش خسته نمیشید و ارزش بیش از یک بار تماشا رو صد در صد داره. امیدوارم تام کروز حالا حالاها فیلم اکشن بازی کنه و خیال نداشته باشه به این زودی ها میدون رو خالی کنه