Russian Ark قطعا یک اثر متفاوت و منحصربفرده
امتیاز من 8 از 10
اما فقط در صورتی این فیلم رو تماشا کنین که آدم پر صبر و حوصله ای هستین و از شنیدن دیالوگ های اندیشمندانه و سطح بالا که میتونن حوصله هر بشری رو سر ببرن خسته نمیشین و در نهایت به دنبال یک تجربه هنری و سینمایی خاص می گردین، نه یک فیلم روزمره با داستانی مشخص و دیالوگ هایی کاملا عادی و در جهت پیشبرد پلات. گفتم اول این نکته رو بگم. چون این فیلم مخاطب خاص خودشو داره
اولین چیزی که در مورد کشتی روسی جلب توجه میکنه قطعا روش بکار رفته در فیلم برداری این اثره. اولا الکساندر سوکوروف فقط یک روز اجازه داشته در کاخ موزه ی زمستانی آرمیتاژ در سن پترزبورگ فیلم برداری کنه. فقط یک روز. ثانیا تمام مدت فیلم رو فیلم برداز با استفاده از steadicam و بر روی دست و تنها در یک تک شات فیلم بردازی کرده. بنابراین چیزی به نام ادیت و کات در این فیلم وجود نداره. کل فیلم یک شات طولانی 96 دقیقه ایه. سوکوروف و فیلم بردار و عوامل نور و صدا دوبار شکست میخورن در رسیدن به این هدف جاه طلبانه. و در نهایت، در بار سوم موفق میشن. سبک فیلم برداری کشتی روسی شباهت زیادی به آثار بلا تار داره، مثل اسب تورین و سمفونی ورکمایستر. بلا تار هم از سکانس های تک شات طولانی زیاد استفاده میکرد.
(متن زیر حاوی برخی اشارات به سکانس های فیلمه که البته چیزی از داستان رو لو نمیدن چون اساسا این فیلم داستان محور نیست ولی اگه میخواین همه چیز براتون تازه باشه نخونین)
فیلم اینطور شروع میشه که راوی (با صدای کارگردان) ظاهرا تصادفی داشته که حالا یا مرده یا بیهوشه و ناگهان خودش رو در قرن نوزدهم و در ورودی کاخ زمستانی در سن پترزبورگ میبینه. زاویه دوربین در کل فیلم اول شخص و از دید راوی فیلمه. سپس او با چند افسر و معشوقه هاشون همراه میشه و به داخل کاخ میره (در حالیکه کسی او رو نمیبینه) و اندکی بعد، یک شخصیت شبه گونه ی دیگه به نام مارکیز (که یک نجیب زاده اروپایی اهل فرانسه و احتمالا همون شخصیت حقیقی مارکیز دو کوستین، سیاح معروف فرانسویه) به او ملحق میشه و این دو در کنار هم از راهرویی وارد راهروی دیگه و از سرسرایی وارد سرسرای دیگه میشن و در هر اتاق و هر گوشه، ما شاهد برگ متفاوتی از تاریخ روسیه هستیم. از شاهزاده کاترین گرفته تا پطر و الکساندر و نیکولاس اول (که سکانس مربوط به نیکولاس اول برای ما ایرانی ها جالبه چون در اون چند فرستاده ایرانی رو میبینیم که برای عرض پوزش فتحعلی شاه از حادثه مرگ دیپلمات روس در تهران فرستاده شدن) و مجموعا سیصد سال از تاریخ روسیه در این گشت و گذار مرور میشه. و در نهایت هم وارد سرسرایی بزرگ میشیم و مراسم رقص باشکوه نجیب زادگان با اجرای ارکستر سمفونی و خروج از کاخ و پایان فیلم.
(پایان بخش اشارات)
در واقع دلیل نامگذاری فیلم به کشتی روسی اینه که فیلم حاوی صحنه هایی از دوره های مختلف تاریخی روسیه هستش. اما کاش به فقرا و رعایا هم پرداخته میشد در حالیکه این کشتی، کشتی ثروتمندان و کاخ نشینانه.
صحنه پردازی و گریم مشخصا از نقاط قوت فیلم هستن و موسیقی باشکوه و هنرمندانه موسیقیدانان بزرگ هم این عظمت و جلال رو کامل میکنه
فقط یک لحظه به این دقت کنین که تمام فیلم در یک شات گرفته شده. تصور کنین اگه تو چند دقیقه پایانی اشتباهی رخ میداد چی میشد. دوباره از اول!و این یعنی بلندپروازی و جاه طلبی کارگردان که واقعا تحسین برانگیزه
یک اثر عالی که حتما پیشنهاد میکنم ببینید
امتیاز 9 از 10 رو بهش میدم
واقعا مت ریوز کارگردان قابل تمجیدیه. ساخت این فیلم و دو نسخه از سیاره میمون ها که شامل نسخه تحسین شده ی سوم میشه کاری کرده که از این به بعد به این کارگردان به چشم دیگه ای نگاه کنم
این فیلم، بازسازی یا در واقع نسخه ی امریکایی فیلم سوئدی Let the Right One In محصول 2008 هستش که البته من این نسخه رو خیلی بیشتر دوست داشتم. شاید سلیقه م به هالیوود نزدیک تره یا شایدم چون دوبله انگلیسی اون فیلم رو دیدم چندان به دلم ننشست. دو فیلم شباهت خیلی زیادی بهم دارن و فقط در یک سکانس اضافی که در این فیلم هست با هم متفاوتن
بعد از فیلم Only Lovers Left Alive با بازی تیلدا سویینتون و تام هیدلستون، این اولین فیلم خون آشامی بود که توجهم رو به خودش جلب کرد چون بر خلاف سری فیلم های Underworld و Twilight که بیشتر جنبه بلاک باستری و فتح گیشه دارن و سعی کردن بر اکشن تمرکز کنن، این دو فیلم بر جنبه های درام تمرکز دارن و بر خلاف آثار دیگه که دنیایی رو به تصویر میکشن که خون آشام ها برای خودشون پادشاهی تشکیل دادن و هزاران عدد از اونها در قلعه هایی مجلل و بزرگ زندگی میکنن، در آثاری نظیر Let Me In، ما خون آشامی تنها، درمانده، ناتوان از یکجا ماندن و مستاصل برای زنده ماندن رو میبینیم که درست مانند یک معتاد تزریقی، وقتی به مواد (در اینجا، خون) نیاز پیدا میکنه عقلش رو از دست میده و به هر دری میزنه تا به خواسته ش برسه. به همین دلیله که با دیدن شخصیت Abby در این فیلم، بیننده حس تاثر و ناراحتی رو در خودش میبینه. البته فیلمبرداری موثر و استفاده از فیلترهای خاکستری و آبی مزید بر علت شدن و کاری کردن که شب و سرما (دو عامل تاثیرگذار بر فیلم) به نوعی جان پیدا کنن؛ سرما و شب در این فیلم به معنی واقعی حس میشن و در ترکیب با رنگ پوست پریده ی Owen و Abby، تاثیرشون حتی بیشتر هم میشه.
دیدن این فیلم رو به همه علی الخصوص طرفداران فیلم های خون آشامی توصیه میکنم. اثری متفاوت و زیبا و تفکربرانگیز
فیلم خوبیه و کمدی دوست داشتنی ای داره
ولی به نظرم از لحاظ کمدی به پای Hot Fuzz و Paul (که تو هر دوتاشون سایمون پگ و نیک فراست هم بازی بودن) نمیرسه
ولی ارزش دانلود و حداقل دو بار دیدن رو صد در صد داره
7 از 10
دومین تجربه کارگردانی تیلور شریدان، یک اثر بسیار خوش ساخت و از هر نظر تمیز و حساب شده ست.
من امتیاز 9 از 10 بهش میدم و توصیه میکنم حتما دانلود و تماشا کنید
پیشنهاد میکنم این فیلم رو با حواس جمع و در آرامش و ترجیحا در یک روز سرد ببینین (اگه بتونین تو هوای برفی این فیلم رو تماشا کنین که دیگه محشره) تا حسابی غرق مناظر زیبای برفیش بشین. بعضی وقتا دلم میخواست نگهش دارم و فقط صحنه ها رو تماشا کنم. فیلمبرداری واقعا خوب بود. و تونسته بود کاری کنه که احساس کنین سرما تا مغز استخونتون رسوخ میکنه.
البته، در کنار فیلمبرداری عالی، موسیقی متن هم در القا این حس نقش پررنگی داره. استفاده از ساز ویولن و نت های زیر حسی به بیننده میده که خودش رو در فضای فیلم میبینه.
بازی ها هم عالی بودن خصوصا بازی جرمی رنر که از اون دسته از بازیگراییه که در مقایسه با بعضی ها واقعا کمتر دیده شده ولی بسیار بااستعداده. الیزابت اُلسن هم در نقش مکمل خوب بود.
من خصوصا سکانس داخل تریلر Matt (و زد و خورد های بعدش) رو خیلی خوشم اومد. فوق العاده پر تب و تاب و پرهیجان بود و همینطور سکانس پایانی فیلم که شخصیت کوری (با بازی جرمی رنر) به طرز لذت بخشی قائله رو ختم میکنه. بیشتر نمیگم که خودتون لذت ببرین
چون زیرنویس های موجود برای نسخه های HDRipن. در حالیکه نسخه فعلی WEB-DLه و فعلا حتی تو سایت subscene هم زیرنویس فارسی هماهنگ با این نسخه موجود نیست و باید زیرنویس انگلیسی بگیرین
بسیار عالی بود
امتیاز من 9 از 10 با ارزش دانلود بسیار بالا
مت ریوز نشون داده کارگردان کاربلدیه و خوب میدونه چطو فیلمش رو از یک بلاک باستر صِرف و سطحی به یک اثر عمیق و پرمعنی تبدیل کنه. به نظرم این فیلم میتونه تو 250 فیلم برتر imdb قرار بگیره. همون عنصری که Logan رو انقدر دوس داشتنی کرده در این فیلم هم وجود داره. شخصیت پردازی عالی. طوری که واقعا برای سزار و گروهش دل میسوزونین و به معنی واقعی باهاش همزاد پنداری میکنین. و هر چقدر از فیلم میگذره این احساس پیوند خوردن قوی تر میشه. حتی شخصیت منفی داستان یعنی سرهنگ هم (که شباهت زیادی به سرهنگ کرتس در اینک آخرالزمان فرانسیس فورد کاپولا داره و در تونل های زیر مجتمع قرنطینه هم به این فیلم ادای احترام میشه) کاملا منفی نیست و بخاطر پرداختن به پیشینه ی این شخصیت و فداکاری ای که برای نجات گونه ی خودش انجام داده در سکانسی که سرهنگ و سزار گفتگویی نسبتا طولانی دارن واقعا ابعاد جدیدی از شخصیت سرهنگ مشخص میشه و میفهمیم که حتی سرهنگ هم دلایل خاص و موجه خودش رو داره و صرفا یک وحشی بی رحم و کله خراب نیست
فیلم برداری عالیه. رنگ ها غنی و طبیعی هستن. و سکانس های برفی و کولاک فوق العاده ن. جلوه های ویژه در بالاترین سطح و موسیقی هم در برخی سکانس ها به تنهایی بار داستان رو به دوش میکشه
یک اثر بسیار زیبا و موندگار
در دیدنش شک نکنید. حتی اگه عاشق بلاک باسترهای پر زد و خورد هستین و با این انتظار به سمت فیلم میرین باز هم ناامید نمیشین چون قطعا War for the Planet of the Apes بهترین نسخه ی این سه گانه و بهترین فیلم مجموعه سیاره میمون ها در تمام زمان هاست
فیلم خیلی خوبی بود
من 8 از 10 میدم
نحوه روایت داستان رو دوست داشتم. فیلم برداری کمی سردرگم بود تو بعضی سکانس ها. موسیقی متن مناسب فضای فیلم بود. بازی ها هم قوی بودن
من نیمه اول فیلم رو بیشتر دوست داشتم ولی در کل ریتم خوبی داره (نه خیلی تنده نه کند) و خسته کننده نمیشه. راجع به مسائل ضدیهودیت و اغراق در نشون دادن وحشی گری نازی ها هم من چیزی نمیگم چون فیلم محصول سینماییه که بالطبع سعی میکنه اندیشه ها و انگاره های مطلوب خودش رو در اثر بگنجونه و نه حقیقت رو...هر جند که من حقیقت رو نمیدونم...اما در چارچوب یک اثر سینمایی, کار قابل تحسین و شسته رفته ای بود
یه فیلم کاملا متوسط از یه کارگردان نه چندان سطح بالا که البته اثر خوب A Royal Affair رو ساخته
امتیاز من 6 از 10
برای یک بار و تنها یک بار دیدن خوبه ولی در صورت ندیدن هم هیچی از دست ندادین. اگر هم که فرضا رمان هاش رو خوندین که اصلا نبینین بهتره چون احتمالا اعصابتون خورد میشه
سوال من از جناب کارگردان و مغزهای پشت اعم از تهیه کنندگان فیلم اینه که واقعا چه فکری با خودشون کردن که یک مجموعه رمان هفت کتابه به همراه چندین جلد داستان مصور رو که استیفن کینگ به مانند بزرگانی همچون استاد تالکین و مارتین در اونها دنیایی وسیع با ایده ها و تصاویر بکر رو خلق کرده اومدن و در کمتر از 90دقیقه زمان مفید فیلم خلاصه کردن؟؟ با کدوم عقل و با چه جراتی؟! این فیلم رو باید میدادن دست یکی مثل J. J. Abrams یا Nolan که یه سه گانه خوشگل که هر قسمتش حداقل 150 دقیقه باشه در بیارن از توش، نه این بچه بازی شلخته و بیهوده! قشنگ معلومه که سازندگان فیلم فقط خواستن تو زمان محدود فیلم، عناصر داستان رو وصله پینه کنن به هم؛ درست مثل پوست صورت اون موجودات Skins که دوخته شده بود رو صورتشون!
بازی البا و مک کانهی در حد و اندازه ی فیلم خوبه و حتی بهتر از خوب. اما شخصیتشون ساخته و پرداخته نشده و از حد یک تیپ فراتر نمیرن. البا در نقش رولند، نقش آدم خوبه ی همیشگی و کسی که جای پدر پسرک رو پر میکنه، و مک کانهی در نقش والتر، آدم بده ی داستان که سیاهِ سیاهه و ذره ای خاکستری توش نیست! برای همینه که با پسربچه، جیک، و رولند نمیشه همزاد پنداری کرد.
(خطر لوث شدن داستان)
مثلا جایی که جیک خاکستر (؟) مادرش رو که توسط والتر کشته شده میبینه واقعا بیننده حسی نداره بهش. یا وقتی والتر با جادوش پدر رولند رو میکشه باز هیچ حسی نداره بیننده.
(پایان بخش اشارات داستانی)
چرا؟ چون شخصیت ها از تیپ جلوتر نمیرن. چون شخصیت ها پخته نمیشن. اصلا به گذشته شون پرداخته نمیشه. چرا؟ چون سازندگان در تصمیمی احمقانه خواستن مجموعه ای عظیم رو در 90 دقیقه خلاصه کنن و نتیجه ش هم میشه این که تمام مولفه های پلات در سطح باقی میمونن و ما هیچوقت فرصت رفتن به عمق وقایع و شخصیت ها رو پیدا نمی کنیم و در نتیجه وقتی فیلم تموم شد سریع میبندیمش و میریم سراغ کار و زندگیمون.
فیلم بزرگ فیلمیه که ذهن بیننده رو درگیر کنه
اگه فقط به دنبال یک ساعت و نیم سرگرمی هستین فیلم رو ببینین (صحنه های اکشن پایانی فیلم بدک نیست)
اما اگه دنبال چیزی فراتر از سرگرمی یا دنبال یک دنیای غنی داستانی هستین توصیه نمیکنم. ناامید میشین
امتیاز من 8 از 10
اما فقط در صورتی این فیلم رو تماشا کنین که آدم پر صبر و حوصله ای هستین و از شنیدن دیالوگ های اندیشمندانه و سطح بالا که میتونن حوصله هر بشری رو سر ببرن خسته نمیشین و در نهایت به دنبال یک تجربه هنری و سینمایی خاص می گردین، نه یک فیلم روزمره با داستانی مشخص و دیالوگ هایی کاملا عادی و در جهت پیشبرد پلات. گفتم اول این نکته رو بگم. چون این فیلم مخاطب خاص خودشو داره
اولین چیزی که در مورد کشتی روسی جلب توجه میکنه قطعا روش بکار رفته در فیلم برداری این اثره. اولا الکساندر سوکوروف فقط یک روز اجازه داشته در کاخ موزه ی زمستانی آرمیتاژ در سن پترزبورگ فیلم برداری کنه. فقط یک روز. ثانیا تمام مدت فیلم رو فیلم برداز با استفاده از steadicam و بر روی دست و تنها در یک تک شات فیلم بردازی کرده. بنابراین چیزی به نام ادیت و کات در این فیلم وجود نداره. کل فیلم یک شات طولانی 96 دقیقه ایه. سوکوروف و فیلم بردار و عوامل نور و صدا دوبار شکست میخورن در رسیدن به این هدف جاه طلبانه. و در نهایت، در بار سوم موفق میشن. سبک فیلم برداری کشتی روسی شباهت زیادی به آثار بلا تار داره، مثل اسب تورین و سمفونی ورکمایستر. بلا تار هم از سکانس های تک شات طولانی زیاد استفاده میکرد.
(متن زیر حاوی برخی اشارات به سکانس های فیلمه که البته چیزی از داستان رو لو نمیدن چون اساسا این فیلم داستان محور نیست ولی اگه میخواین همه چیز براتون تازه باشه نخونین)
فیلم اینطور شروع میشه که راوی (با صدای کارگردان) ظاهرا تصادفی داشته که حالا یا مرده یا بیهوشه و ناگهان خودش رو در قرن نوزدهم و در ورودی کاخ زمستانی در سن پترزبورگ میبینه. زاویه دوربین در کل فیلم اول شخص و از دید راوی فیلمه. سپس او با چند افسر و معشوقه هاشون همراه میشه و به داخل کاخ میره (در حالیکه کسی او رو نمیبینه) و اندکی بعد، یک شخصیت شبه گونه ی دیگه به نام مارکیز (که یک نجیب زاده اروپایی اهل فرانسه و احتمالا همون شخصیت حقیقی مارکیز دو کوستین، سیاح معروف فرانسویه) به او ملحق میشه و این دو در کنار هم از راهرویی وارد راهروی دیگه و از سرسرایی وارد سرسرای دیگه میشن و در هر اتاق و هر گوشه، ما شاهد برگ متفاوتی از تاریخ روسیه هستیم. از شاهزاده کاترین گرفته تا پطر و الکساندر و نیکولاس اول (که سکانس مربوط به نیکولاس اول برای ما ایرانی ها جالبه چون در اون چند فرستاده ایرانی رو میبینیم که برای عرض پوزش فتحعلی شاه از حادثه مرگ دیپلمات روس در تهران فرستاده شدن) و مجموعا سیصد سال از تاریخ روسیه در این گشت و گذار مرور میشه. و در نهایت هم وارد سرسرایی بزرگ میشیم و مراسم رقص باشکوه نجیب زادگان با اجرای ارکستر سمفونی و خروج از کاخ و پایان فیلم.
(پایان بخش اشارات)
در واقع دلیل نامگذاری فیلم به کشتی روسی اینه که فیلم حاوی صحنه هایی از دوره های مختلف تاریخی روسیه هستش. اما کاش به فقرا و رعایا هم پرداخته میشد در حالیکه این کشتی، کشتی ثروتمندان و کاخ نشینانه.
صحنه پردازی و گریم مشخصا از نقاط قوت فیلم هستن و موسیقی باشکوه و هنرمندانه موسیقیدانان بزرگ هم این عظمت و جلال رو کامل میکنه
فقط یک لحظه به این دقت کنین که تمام فیلم در یک شات گرفته شده. تصور کنین اگه تو چند دقیقه پایانی اشتباهی رخ میداد چی میشد. دوباره از اول!و این یعنی بلندپروازی و جاه طلبی کارگردان که واقعا تحسین برانگیزه
امتیاز 9 از 10 رو بهش میدم
واقعا مت ریوز کارگردان قابل تمجیدیه. ساخت این فیلم و دو نسخه از سیاره میمون ها که شامل نسخه تحسین شده ی سوم میشه کاری کرده که از این به بعد به این کارگردان به چشم دیگه ای نگاه کنم
این فیلم، بازسازی یا در واقع نسخه ی امریکایی فیلم سوئدی Let the Right One In محصول 2008 هستش که البته من این نسخه رو خیلی بیشتر دوست داشتم. شاید سلیقه م به هالیوود نزدیک تره یا شایدم چون دوبله انگلیسی اون فیلم رو دیدم چندان به دلم ننشست. دو فیلم شباهت خیلی زیادی بهم دارن و فقط در یک سکانس اضافی که در این فیلم هست با هم متفاوتن
بعد از فیلم Only Lovers Left Alive با بازی تیلدا سویینتون و تام هیدلستون، این اولین فیلم خون آشامی بود که توجهم رو به خودش جلب کرد چون بر خلاف سری فیلم های Underworld و Twilight که بیشتر جنبه بلاک باستری و فتح گیشه دارن و سعی کردن بر اکشن تمرکز کنن، این دو فیلم بر جنبه های درام تمرکز دارن و بر خلاف آثار دیگه که دنیایی رو به تصویر میکشن که خون آشام ها برای خودشون پادشاهی تشکیل دادن و هزاران عدد از اونها در قلعه هایی مجلل و بزرگ زندگی میکنن، در آثاری نظیر Let Me In، ما خون آشامی تنها، درمانده، ناتوان از یکجا ماندن و مستاصل برای زنده ماندن رو میبینیم که درست مانند یک معتاد تزریقی، وقتی به مواد (در اینجا، خون) نیاز پیدا میکنه عقلش رو از دست میده و به هر دری میزنه تا به خواسته ش برسه. به همین دلیله که با دیدن شخصیت Abby در این فیلم، بیننده حس تاثر و ناراحتی رو در خودش میبینه. البته فیلمبرداری موثر و استفاده از فیلترهای خاکستری و آبی مزید بر علت شدن و کاری کردن که شب و سرما (دو عامل تاثیرگذار بر فیلم) به نوعی جان پیدا کنن؛ سرما و شب در این فیلم به معنی واقعی حس میشن و در ترکیب با رنگ پوست پریده ی Owen و Abby، تاثیرشون حتی بیشتر هم میشه.
دیدن این فیلم رو به همه علی الخصوص طرفداران فیلم های خون آشامی توصیه میکنم. اثری متفاوت و زیبا و تفکربرانگیز
8 از 10
پیشنهاد میکنم این فیلم رو ببینین. البته اگه طرفدار داستان های فانتزی حیوانات سخنگو نیستین که هیچ
ولی به نظرم از لحاظ کمدی به پای Hot Fuzz و Paul (که تو هر دوتاشون سایمون پگ و نیک فراست هم بازی بودن) نمیرسه
ولی ارزش دانلود و حداقل دو بار دیدن رو صد در صد داره
7 از 10
من امتیاز 9 از 10 بهش میدم و توصیه میکنم حتما دانلود و تماشا کنید
پیشنهاد میکنم این فیلم رو با حواس جمع و در آرامش و ترجیحا در یک روز سرد ببینین (اگه بتونین تو هوای برفی این فیلم رو تماشا کنین که دیگه محشره) تا حسابی غرق مناظر زیبای برفیش بشین. بعضی وقتا دلم میخواست نگهش دارم و فقط صحنه ها رو تماشا کنم. فیلمبرداری واقعا خوب بود. و تونسته بود کاری کنه که احساس کنین سرما تا مغز استخونتون رسوخ میکنه.
البته، در کنار فیلمبرداری عالی، موسیقی متن هم در القا این حس نقش پررنگی داره. استفاده از ساز ویولن و نت های زیر حسی به بیننده میده که خودش رو در فضای فیلم میبینه.
بازی ها هم عالی بودن خصوصا بازی جرمی رنر که از اون دسته از بازیگراییه که در مقایسه با بعضی ها واقعا کمتر دیده شده ولی بسیار بااستعداده. الیزابت اُلسن هم در نقش مکمل خوب بود.
من خصوصا سکانس داخل تریلر Matt (و زد و خورد های بعدش) رو خیلی خوشم اومد. فوق العاده پر تب و تاب و پرهیجان بود و همینطور سکانس پایانی فیلم که شخصیت کوری (با بازی جرمی رنر) به طرز لذت بخشی قائله رو ختم میکنه. بیشتر نمیگم که خودتون لذت ببرین
امتیاز من 9 از 10 با ارزش دانلود بسیار بالا
مت ریوز نشون داده کارگردان کاربلدیه و خوب میدونه چطو فیلمش رو از یک بلاک باستر صِرف و سطحی به یک اثر عمیق و پرمعنی تبدیل کنه. به نظرم این فیلم میتونه تو 250 فیلم برتر imdb قرار بگیره. همون عنصری که Logan رو انقدر دوس داشتنی کرده در این فیلم هم وجود داره. شخصیت پردازی عالی. طوری که واقعا برای سزار و گروهش دل میسوزونین و به معنی واقعی باهاش همزاد پنداری میکنین. و هر چقدر از فیلم میگذره این احساس پیوند خوردن قوی تر میشه. حتی شخصیت منفی داستان یعنی سرهنگ هم (که شباهت زیادی به سرهنگ کرتس در اینک آخرالزمان فرانسیس فورد کاپولا داره و در تونل های زیر مجتمع قرنطینه هم به این فیلم ادای احترام میشه) کاملا منفی نیست و بخاطر پرداختن به پیشینه ی این شخصیت و فداکاری ای که برای نجات گونه ی خودش انجام داده در سکانسی که سرهنگ و سزار گفتگویی نسبتا طولانی دارن واقعا ابعاد جدیدی از شخصیت سرهنگ مشخص میشه و میفهمیم که حتی سرهنگ هم دلایل خاص و موجه خودش رو داره و صرفا یک وحشی بی رحم و کله خراب نیست
فیلم برداری عالیه. رنگ ها غنی و طبیعی هستن. و سکانس های برفی و کولاک فوق العاده ن. جلوه های ویژه در بالاترین سطح و موسیقی هم در برخی سکانس ها به تنهایی بار داستان رو به دوش میکشه
یک اثر بسیار زیبا و موندگار
در دیدنش شک نکنید. حتی اگه عاشق بلاک باسترهای پر زد و خورد هستین و با این انتظار به سمت فیلم میرین باز هم ناامید نمیشین چون قطعا War for the Planet of the Apes بهترین نسخه ی این سه گانه و بهترین فیلم مجموعه سیاره میمون ها در تمام زمان هاست
شما از آخرین نسخه KM Player استفاده کن باید باز شه. اگه نداریش دانلودش کن
من 8 از 10 میدم
نحوه روایت داستان رو دوست داشتم. فیلم برداری کمی سردرگم بود تو بعضی سکانس ها. موسیقی متن مناسب فضای فیلم بود. بازی ها هم قوی بودن
من نیمه اول فیلم رو بیشتر دوست داشتم ولی در کل ریتم خوبی داره (نه خیلی تنده نه کند) و خسته کننده نمیشه. راجع به مسائل ضدیهودیت و اغراق در نشون دادن وحشی گری نازی ها هم من چیزی نمیگم چون فیلم محصول سینماییه که بالطبع سعی میکنه اندیشه ها و انگاره های مطلوب خودش رو در اثر بگنجونه و نه حقیقت رو...هر جند که من حقیقت رو نمیدونم...اما در چارچوب یک اثر سینمایی, کار قابل تحسین و شسته رفته ای بود
امتیاز من 6 از 10
برای یک بار و تنها یک بار دیدن خوبه ولی در صورت ندیدن هم هیچی از دست ندادین. اگر هم که فرضا رمان هاش رو خوندین که اصلا نبینین بهتره چون احتمالا اعصابتون خورد میشه
سوال من از جناب کارگردان و مغزهای پشت اعم از تهیه کنندگان فیلم اینه که واقعا چه فکری با خودشون کردن که یک مجموعه رمان هفت کتابه به همراه چندین جلد داستان مصور رو که استیفن کینگ به مانند بزرگانی همچون استاد تالکین و مارتین در اونها دنیایی وسیع با ایده ها و تصاویر بکر رو خلق کرده اومدن و در کمتر از 90دقیقه زمان مفید فیلم خلاصه کردن؟؟ با کدوم عقل و با چه جراتی؟! این فیلم رو باید میدادن دست یکی مثل J. J. Abrams یا Nolan که یه سه گانه خوشگل که هر قسمتش حداقل 150 دقیقه باشه در بیارن از توش، نه این بچه بازی شلخته و بیهوده! قشنگ معلومه که سازندگان فیلم فقط خواستن تو زمان محدود فیلم، عناصر داستان رو وصله پینه کنن به هم؛ درست مثل پوست صورت اون موجودات Skins که دوخته شده بود رو صورتشون!
بازی البا و مک کانهی در حد و اندازه ی فیلم خوبه و حتی بهتر از خوب. اما شخصیتشون ساخته و پرداخته نشده و از حد یک تیپ فراتر نمیرن. البا در نقش رولند، نقش آدم خوبه ی همیشگی و کسی که جای پدر پسرک رو پر میکنه، و مک کانهی در نقش والتر، آدم بده ی داستان که سیاهِ سیاهه و ذره ای خاکستری توش نیست! برای همینه که با پسربچه، جیک، و رولند نمیشه همزاد پنداری کرد.
(خطر لوث شدن داستان)
مثلا جایی که جیک خاکستر (؟) مادرش رو که توسط والتر کشته شده میبینه واقعا بیننده حسی نداره بهش. یا وقتی والتر با جادوش پدر رولند رو میکشه باز هیچ حسی نداره بیننده.
(پایان بخش اشارات داستانی)
چرا؟ چون شخصیت ها از تیپ جلوتر نمیرن. چون شخصیت ها پخته نمیشن. اصلا به گذشته شون پرداخته نمیشه. چرا؟ چون سازندگان در تصمیمی احمقانه خواستن مجموعه ای عظیم رو در 90 دقیقه خلاصه کنن و نتیجه ش هم میشه این که تمام مولفه های پلات در سطح باقی میمونن و ما هیچوقت فرصت رفتن به عمق وقایع و شخصیت ها رو پیدا نمی کنیم و در نتیجه وقتی فیلم تموم شد سریع میبندیمش و میریم سراغ کار و زندگیمون.
فیلم بزرگ فیلمیه که ذهن بیننده رو درگیر کنه
اگه فقط به دنبال یک ساعت و نیم سرگرمی هستین فیلم رو ببینین (صحنه های اکشن پایانی فیلم بدک نیست)
اما اگه دنبال چیزی فراتر از سرگرمی یا دنبال یک دنیای غنی داستانی هستین توصیه نمیکنم. ناامید میشین