الیوت داستان وحشتناکی را تعریف می کند که باعث ترسیدن بووگ می شود. بووگ از کمپ تابستانی بیرون می رود و می گوید تا زمانی که افسانه ای که الیوت درباره اش گفته از بین نرود، به کمپ باز نمی گردد. الیوت که مصمم است به بووگ کمک کند، با همکاری دیگر حیوانات جنگل کاری می کنند ترس او بریزد ...
آبی و جواهر به همراه سه فرزند خود در شهر ریودوژانیرو زندگی میکنند . زمانی فرا میرسد که جواهر تصمیم میگیرد به بچه هایشان پرواز کردن و زندگی به مانند دیگر پرندگان را یاد دهد . او به این نتیجه میرسد که باید بچه ها را به جنگلهای آمازون برای آموزش ببرد. آبی در تلاش است تا خانواده را با وضعیت جدید و همسایگان جدید در جنگل آمازون آشنا کند . او با مشکل بزرگتری دست و پنجه نرم می کند . جنگل وحشی و هزاران موجود خطرناکی که ممکن است برای خانواده او مشکل ایجاد کند …