الا در کودکی به خاطر بیماری که دچارش میشه کر و لال و کور میشه و تا ۸ سالگیش بدون اینکه چیزی از زندگی بفهمه زندگی میکنه . در این راه با استاد ماهری که دختر خودش رو به خاطر همین بیماری و وضعیت ار دست داده آشنا میشه مبارزه اش با زندگی هم شروع میشه...
فرات بولوت یه دادستانه که با همسرش زینب و دختر پنج ساله اش یه زندگی شاد داره ولی یه روز که بیدار میشه، میبینه توی زندانه و اتفاقات چهار ماه اخیر رو به هیچ عنوان به یاد نمیاره. آخرین چیزی که یادشه جشن تولد دخترشه ولی درعین وحشت و شوک متوجه میشه که به جرم کشتن همسر و دخترش در زندانه…