ساکنان پانسیون چیز عجیبی را در محل اقامت خود احساس کردند. شایعاتی پخش شد مبنی بر اینکه پانسیون ارزان قیمت از آنها قربانی به شکل جان کسی را درخواست کرده است. یکی از شبحهایی که آنها اغلب میدیدند، یک پوکونگ وحشتناک بود.
مایرا و آلدو به خوشحالی در کنار کوچکترین فرزندشان، کایلا، زندگی میکنند، اما حادثهای ناگوار زندگی کایلا را گرفت و خوشحالی مایرا و آلدو را نابود ساخت. مایرا بدل به آدمی بسیار دلتنگ میشود و آلدو خودش را در کار کردن غرق میکند. ولی شش ماه بعد، در روز تولد کایلا، مایرا احساس میکند تنها نیست...