هنگامی که تصمیم گرفته میشود یک زندانی برای دیدن مادر در حال مرگش به مدت کوتاهی از زندان آزاد شود ، یک پلیس تازهکار مسئول کنترل این زندانی میشود. اما…
ملیسا با همسر معلولش ریچ، که هنگام کار دچار حادثه و برای همیشه ویلچرنشین شده، زندگی می کند. آن ها زندگی سختی را می گذرانند. ملیسا در سوپرمارکتی کار می کند که صاحبش مرد هوس باز و بی رحمی ست و در حالیکه می داند ملیسا حامله است اما او را برای شیفت شبِ فروشگاه در نظر می گیرد. از سویی دیگر، جاستین، معشوقه ی قبلی ملیسا هم گهگاه مزاحم او می شود و این اتفاقات، زندگی را برای ملیسا سخت و سخت تر می کند...
"شری سوانسون" پس از تحمل سه سال حبس به خانه خود در نیوجرسی بازمی گردد.او که مشتاق برقراری ارتباط با دختر جوانش است،متوجه می شود که وارد شدن به دنیایی که سالها قبل پشت سر گذاشته سخت تر از آنچیزی است که تصور می کند...