فاطمه زهرا و پسرش سلیم، در فرار از رسواییها، زندگی ناآرامی دارند. کشف حقیقت گذشته، فاطمه زهرا را به دنبال شروعی تازه در طنجه میکشاند. اما این شروع تازه، رابطه پرتنش مادر و پسر را به چالش میکشد...
پس از یک حادثه مبهم در روستا، شولا دختر 8 ساله متهم به جادوگری میشود. پس از یک محاکمه کوتاه، او مجرم شناخته شده، به زندان و تبعید به اردوگاه جادوگران در وسط یک صحرا محکوم میشود. در اردوگاه و در مراسم آغازین شرکت و قوانین زندگی جدید را به عنوان جادوگر به او میدهند. شولا مانند سایر ساکنان آنجا، به طنابی وصل است که به یک کویل روی درختی تنومند متصل شده است. به او گفته شده که اگر طناب قطع شود، شخص نفرین میشود و تبدیل به بز خواهد شد.