تونی یک لبنانی مسیحی است و یاسر یک پناهنده فلسطینی میباشد که یک اتفاق میان این دو، سبب میشود تا آنها زندگی و تعصبات خود را بازنگری کنند. هنگامی که یاسر در تلاش است تا یک کانال تخلیه را در بالکن تونی تعمیر کند، کلمات ناسزا و توهینآمیزی میان این دو رد و بدل میشود که به خشونت و درگیری، جلسات دادگاه و حتی توجه رسانهها و سطح ملی میانجامد …
ربیح، مرد جوان نابینایی، در روستایی کوچک در لبنان زندگی می کند. او در یک گروه کر آواز می خواند و اسناد بریل را برای درآمد ویرایش می کند. زندگی او زمانی از هم می پاشد که سعی می کند برای پاسپورت اقدام کند و متوجه می شود که کارت شناسایی اش که تمام عمرش را با خود داشته است، جعلی است...