پولینا با وجود خطرات، برای بازگرداندن دخترش به بلژیک سفر میکند. اما پس از رسیدن، صحنه آرامی از پدری مهربان و فرزندی خوشرفتار را میبیند و در اعتماد به شهود خود تردید میکند.
خورشید هر چیزی که در مسیرش قرار بگیرد را نابود می کند. یک هواپیمای مسافربری قصد دارد برای فرار از قدرت مخرب خورشید به سمت غرب پرواز کرده و به تاریکی پناه بیاورد.