ادن به دلیل مشکلات کاری از شغل خود مرخصی اجباری میگیرد. او به کلبه والدینش در دریاچه تاهو میرود و با دوست دوران کودکی خود که صاحب یک کسب و کار بالن هوای گرم است ملاقات میکند. دوست ادن مجرد است و به دنبال تبلیغات برای کسب و کار خود است.
سرپرست پرستار کلر قصد دارد او را بدبخت کند. در یک شب تعطیل نادر، او با مردی جذاب در آسانسور گیر میافتد. روز بعد دوباره به او معرفی می شود اما او او را نمی شناسد.
پس از شهادت جوزف اسمیت جونیور، همسرش، اما هیل اسمیت، با مسئولیت های سنگینی روبرو شد: حفظ و نگهداری اموال جوزف، تامین امنیت خانواده اش، تحمل اندوه و غم خود و مقابله با انزوای روزافزونی که به دلیل خطرات و شایعات پیرامونش ایجاد شده بود. از نگاه یکی از پسرانش و همچنین لوسی مک اسمیت، تلاش های اما، زنی شجاع را به تصویر می کشد که به عنوان تکیه گاه و ستون استواری برای او بود...
ایندی / سیندرلا با عموی ، عمه و 2 پسر عموی / خواهرزاده های شیطانی خود زندگی می کند. یک روز ، گربه اش توسط برایانت تصادف کرد. او در دبیرستان از او و عذرخواهی او اجتناب می کند. آیا آنها با یکدیگر آشنا می شوند...