یک مدیر اجرایی طلاق گرفته به نام مارشال و پسر 11 ساله اش، چارلی، به طور اتفاقی یک جمجمه تبتی جادویی را لمس می کنند و قدرت مرموزی را آزاد می کنند که ذهن مارشال را به بدن چارلی منتقل می کند و بالعکس...
پل پسرش دیک را به یک مدرسه شبانه روزی می فرستد. در حالی که یک سنگ جادویی از هند در دست دارد، آرزو می کند که دوباره جوان شود. آرزوی او بلافاصله برآورده می شود و هر دو با یکدیگر بدن عوض می کنند...
فانتزی طنز در مورد مرد جوانی که عاشق مجسمه زهره در ویترین فروشگاه بزرگ می شود. وحشیانه ترین رویاهای او زمانی برآورده می شود که این چهره با بوسه او زنده می شود...