برادر آمبروز، راهبی ساده، برای نجات صومعه ورشکسته، راهی سفری برای یافتن پول میشود. او در این مسیر با زنی آشنا میشود و از او درسهای دنیوی میآموزد. در نهایت، برای رهایی از این مخمصه، به خدا پناه میبرد.
سارقی پیر به نام هکتور گست، همسر جوان حریصی اختیار کرده است که به دنبال معروف ترین سرقتش است. اما پسرش انها را پنهان کرده و درحال ملحق شدن به لژیون های خارجی فرانسه در شمال آفریقا است...