ابیگِیل که از مرگ پدرش غمگین است، احساس انزوا میکند. زندگی مت (Matt) با بازگشت برادرش مختل میشود. مسیرهای آنها به هم میرسند و سفرهای آنها را به شکلی غمانگیز شکل میدهند. این داستانی است که بر محور شخصیتها میچرخد و به کاوش فقدان و آشفتگی میپردازد.
مجموعه ای از قتل های وحشتناک شهر هرفوردشایر را می لرزاند. بث، مادری است که علائم آلزایمر را دارد . دخترش جس و دامادش کانرن نگران او هستند و سعی می کنند راهی برای کمک به او بیابند. آنها با هم یک خانه قدیمی در وایورن هیل را می خرند تا او بتواند با آنها نقل مکان کند و از آنها مراقبت شود اما ...