در دهه 1880 میلادی، در ایالت وایومینگ، پسری که پس از درگذشت پدر و مادرش مسئولیت نگهداری از خود و برادر کوچکترش را بر عهده داشت، پس از آنکه به جرم کشتن تصادفی یک دامدار بومی به چوبه دار محکوم شد، به همراه پدربزرگش که مدتها از او دور بوده، میگریزد.
یک برده سابق به شهر یلوستون، مونتانا، یک شهر متروکه سابق که اکنون در حال زوال است، میآید و به دنبال مکانی میگردد تا آن را خانه بنامد. در همان روز، یک کاوشگر محلی طلا را کشف می کند و به قتل می رسد...
هنگامی که ری 22 ساله، از نوادگان بازماندگان هولوکاست، مورد هدف نئونازی ها در بیلینگز، مونتانا قرار می گیرد، ضربه روحی اجدادش را دوباره تجربه می کند . از آنجایی که یهودی ستیزی در جامعه همچنان در حال افزایش است، ما ری را در سفرش دنبال می کنیم تا خودش، مادرش و دنیای شکسته را ببخشد...