کارگردانی به نام فردریش مونرو ، مشکلاتی را در به پایان رساندن فیلمی صامت و سیاه و سفید درباره لیسبون به مشکل برمیخورد . او با دوستش فیلیپ وینتر تماس گرفته و درخواست کمک میکند . بعد از یک هفته که وینتر به لیسبون میآید ، در مییابد مونرو ناپدید شده و فیلمش همچنان ناتمام مانده است . وینتر تصمیم میگیرد بماند و به مونرو در به پایان رساندن فیلم کمک کند ...
الویی، یک مرد میانسال شکمگنده، ساموئل، یک جوان بیچاره و غمگین را پیدا میکند که در شرف کشتن خودش با شیرجه رفتن به دریا است. الویی، ساموئل را تحت حمایت خود میگیرد، به او یک غذای گرم میدهد و او را به یک کلوپ شبانه سطح پایین میبرد تا به او اسپرانزا را معرفی کند؛ کسی که گفته میشود زیباترین کارگر جنسی لیسبون است - و همچنین دختر الویی است.