داستان دربارهی مادر پرانرژی است که فرصتی برای رفتن به میامی پیدا میکند. اما بچهها با ترک دوستانشان مخالفاند و این موضوع منجر به یک جدال خندهدار میشود.
ویکتوریا به اینترنت و کار معتاد است و با بچه های نوجوانش که با پدرشان زندگی می کنند روابط بدی دارد. زندگی او زمانی تغییر می کند که فرزندانش برای چند روز به آنجا می آیند و طوفان خورشیدی باعث قطع اینترنت جهانی می شود...