افسری از نیروی دریایی سلطنتی، با تظاهر به فرار از خدمت، به خدمه دزدان دریایی ملحق میشود تا به پایگاه مشهور دزدان دریایی دیگو سوارز رخنه کرده و آن را از درون منهدم سازد.
وقتی دو دختر مجرد، جنت و کریسی، به یک همخانه برای زندگی مشترک در آپارتمانشان در سانتا مونیکا نیاز دارند، تصمیم میگیرند به جک، مردی که بعد از مهمانی خداحافظی آخرین همخانهشان، در وان حمام بیهوش پیدا میکنند، اتاق بدهند.
اندی تیلور، کلانتر بیوه شهر میبری، در کنار پسرش اوپی و عمه بی زندگی آرامی را سپری میکند. نبود جرم و جنایت در شهر، فرصتی برای اندی فراهم میکند تا به فلسفهبافی بپردازد و گاه و بیگاه، پسرعمویش، معاون بارنی فایف را که شخصیتی عصبی دارد، آرام کند.